راه رسیدن به رضوان خدا

فارسی 3897 نمایش |

خداوند در سوره آل عمران آیات 14 و 15 می فرماید: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطرة من الذهب و الفضة و الخیل المسومة و الأنعام و الحرث ذلک متاع الحیاة الدنیا و الله عنده حسن المآب* قل أأنبئکم بخیر من ذلکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و أزواج مطهرة و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد؛ دوست داشتن خواستنی ها از زنان و اولاد و اموال فراوان از زر و سیم و اسبان نشاندار و دام ها و کشتزاران در چشم مردم آراسته شده است، ولی اینها متاع زودگذر زندگانی دنیاست و سرانجام نیکو (و زندگی عالی تر) نزد خداست* بگو: آیا شما را به بهتر از اینها خبر دهم؟ برای پرهیزگاران نزد پروردگارشان باغ هایی است که از پای درختانش نهرها جاری است و در آن جاودانه بمانند و همسرانی پاکیزه و (از همه خوش تر) رضا و خرسندی خدا را دارند، و خداوند بر (احوال) بندگان بصیر است».
کلمه رضوان به کسره «را» و هم به ضمه آن به معناى رضا و خشنودى است و آن حالتى است که در نفس آدمى هنگام برخورد با چیزى که ملایم طبع او است پیدا میشود و نفس از پذیرفتن آن امتناع نمی ورزد، و در صدد دفع آن بر نمی آید، در مقابل این حالت، حالت سخط و خشم است که در هنگام برخورد با ناملایمات، در نفس پیدا میشود و نفس در صدد دفع آن بر می آید.
در قرآن کریم مسأله رضاى خداى سبحان مکرر آمده و باید دانست که رضایت خدا همان طور که بالنسبه به فعل بندگانش در باب اطاعت تصور دارد، همچنین در غیر باب اطاعت از قبیل اوصاف و احوال و غیره تصور دارد (همان طور که میگوئیم نماز باعث رضاى خدا است، همچنین میگوئیم تواضع و رقت قلب باعث خشنودى او است). چیزى که هست بیشتر مواردى که در قرآن کلمه رضاى خدا آمده، (اگر نگوئیم همه مواردش) از قبیل رضایت به اطاعت است، و به همین جهت است که در آیات زیر رضاى خدا را با رضاى بنده، مقابل هم قرار داده است. رضایت خدا از بنده ‏اش به خاطر اطاعت او است و رضایت بنده از خدا به خاطر پاداشى است که به او میدهد و یا به خاطر حکمى است که به نفع او صادر میکند: «رضی الله عنهم و رضوا عنه؛ خدا از ایشان راضى شده و ایشان از خدا» (بینه/ 8)، «یا أیتها النفس المطمئنة* ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة؛ هان اى نفس آرامش یافته برگرد به سوى پروردگارت در حالى که تو از او و او از تو راضى است» (فجر/ 27 و 28)، «و السابقون الأولون من المهاجرین و الأنصار، و الذین اتبعوهم بإحسان، رضی الله عنهم و رضوا عنه، و أعد لهم جنات...؛ و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی پیرویشان کردند، خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، و برای آنان باغ هایی آماده کرده که از پای درختانش نهرها جاری است ..... (توبه/ 100).
اینکه در این مقام یعنى مقام شمردن آنچه براى انسان خیر است و مطابق با امور مورد علاقه زندگى دنیایى او است مساله رضایت خدا را شمرده، دلالت دارد بر اینکه خود رضوان نیز از خواسته‏ هاى انسانى و یا مستلزم امرى است که آن امر این چنین است و به همین جهت بوده که در این آیه آن را در مقابل جنات و ازواج ذکر کرده است. در آیه: «فضلا من ربهم و رضوانا؛ فضل و خشنودی پروردگارشان» (مائده/ 2) آن را در مقابل فضل، و نیز در آیه: «و مغفرة من الله و رضوان؛ از جانب خدا آمرزش و خشنودی است» (حدید/ 20) در مقابل مغفرت، و در آیه: «برحمة منه و رضوان؛ به رحمت و رضوان خویش» (توبه/ 21) در مقابل رحمت ذکر فرمود. و چه بسا با تدبر و دقت در معناى آنچه که ما گفتیم و دقت در آیه: «رضی الله عنهم... و آیه: راضیة مرضیة...» (فجر/ 28) بتوان نکته ‏اى را که آیه مورد بحث مبهم گذاشته، کشف نمود، براى اینکه در آیات نامبرده رضایت را به خود آنان زده، فرموده (خدا از ایشان راضى است) و رضایت از شخص، غیر رضایت از فعل شخص است در نتیجه برگشت معنا به این میشود که خداى تعالى ایشان را در آنچه میخواهند از خود نمی راند. نتیجه این هم همان معنایى میشود که آیه: «لهم ما یشاؤن فیها؛ ایشان در بهشت هر چه بخواهند در اختیار دارند» (ق/ 35) آن را افاده میکند، پس در رضوان خدا از انسان، مشیت مطلقه انسان وجود دارد.
از اینجا روشن میشود اینکه رضوان در این آیه را در مقابل شهواتى قرار داده که در آیه قبل نام برده بود، براى این است که بفهماند انسان دنیاپرست اگر دنیا و مخصوصا مال دنیا را جمع میکند، براى این است که به خیال خود مشیت مطلقه را به دست آورد. ساده‏ تر بگویم براى این جمع میکند که هر کارى خواست بتواند بکند و قدرتش تا دورترین آرزوهایش توسعه یابد، ولى امر بر او مشتبه شده و نفهمیده که چنین قدرتى و چنین مشیت مطلقه‏ اى جز با رضایت خدا تأمین نمیشود، خدایى که زمام هر چیز به دست او است.
و الله بصیر بالعباد بعد از آنکه از این آیه و آیه قبلیش به دست آمد که خدا در دو سرا یعنى هم در دنیا و هم در آخرت وعده نعمت‏هایى را داده که مایه تنعم و لذت او است و نیز از آنجایى که این نعمت‏ها چه خوردنیهایش و چه نوشیدنیها و همسران و ملک و سایر لذائذش هم دنیوى دارد و هم اخروى، با این تفاوت که آنچه دنیایى است مشترک بین کافر و مؤمن است و اما اخرویش مختص به مؤمنین است جاى این سؤال در ذهن باز میشود که چه فرقى است بین دنیا و آخرت که لذائذ دنیوى مشترک و لذائذ اخروى مختص باشد؟ و یا بگو چه مصلحتى ایجاب کرده که نعمت‏هاى اخروى مختص به مؤمن باشد؟ و چون جاى چنین سؤالى بوده، در آخر آیه مورد بحث فرمود: و خدا به وضع بندگانش بصیر است، و معنایش این است که این فرقى که خداى تعالى بین مؤمن و کافر گذاشته بر اساس عبث و بیهوده کارى نبوده، چون خدا بزرگتر از آن است که کارى گزاف و بیهوده کند، بلکه در خود این دو طایفه از مردم چیزى هست که این تفاوت را باعث شده و خدا بصیر و بینا به بندگان خویش است و دلیل این تفاوت را می داند، و آن عبارت است از وجود تقوا در مؤمن و نبود آن در کافر.
در آیه بعدی (آل عمران/ 16) این تقوا را به بیانى معرفى کرده که با آیه مورد بحث متصل و مربوط باشد و آن این است که فرموده: الذین یقولون ربنا... تا آخر دو آیه، که خلاصه این معرفى چنین است که مؤمنین فقر و حاجت خود را نزد پروردگارشان اظهار میدارند و خود را از او بی نیاز نمیدانند، و نه تنها به زبان اظهار میدارند، بلکه صدق گفتار خود را با عمل صالح خود اثبات میکنند، به خلاف کفار که خود را از پروردگار خود بی نیاز می پندارند و پیروى شهوات دنیا زندگى آخرت و عاقبت امرشان را از یادشان برده است.
یکى از لطیف‏ ترین نکاتى که از دو آیه مورد بحث، یعنى آیه: «ذلک متاع الحیاة الدنیا، و الله عنده حسن المآب»، و آیه: «قل أ أنبئکم بخیر من ذلکم...»، و آیاتى که شبیه به اینها است، نظیر آیه: «قل من حرم زینة الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق؟ قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا، خالصة یوم القیامة کذلک نفصل الآیات لقوم یعلمون؛ بگو: چه کسی زینت الهی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و روزی های پاکیزه و مطبوع را حرام کرده است؟ بگو: این نعمت ها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند (هر چند دیگران نیز استفاده می کنند) ولی روز قیامت مخصوص ایشان است. ما این گونه، آیات را برای مردمی که می فهمند شرح می دهیم» (اعراف/ 32) استفاده میشود، پاسخ از اشکالى است که بسیارى از دانشمندان بر ظاهر آیات راجع به توصیف نعمت‏هاى بهشت وارد دانسته‏ اند.

خشنودی خدا بزرگترین نعمت است
قرآن کریم درباره بهشتیان می فرماید: «وعد الله المومنین و المومنات جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و مساکن طیبه فی جنات عدن و رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم؛ خداوند به مردان و زنان با ایمان، بهشت هایی را که از پای درختانش نهرها جاری است که همیشه در آنند و سراهایی پاکیزه در جنات عدن وعده کرده است، ولی رضوان خدا برتر است، این همان کامیابی بزرگ است.» (توبه/ 72).  یعنی از اینکه نعمتهای جسمانی در بهشت را ذکر می کند، می فرماید که اما بالاتر از همه خشنودی حق است. این " بالاتر از همه " برای چه کسی است؟ آدمی که اساسا در دنیا خدا را نشناخته و از حب خدا و رضای خدا و خشنودی خدا و عبودیت، چیزی درک نکرده او در آخرت هم محجوب است: «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخرة اعمی و اضل سبیلا؛ و هر که در این دنیا کور (دل) باشد در آخرت هم کور و گمراه تر خواهد بود» (اسراء/ 72). نمی‏شود انسان در این دنیا کور باشد و در آن دنیا بینا و این چشمی که در این دنیا باز نشده در آن دنیا بینا شود! فخر رازی می‏گوید:
ترسم بروم (یعنی بمیرم) عالم جان نادیده *** بیرون روم از جهان، جهان نادیده
در عالم جان چون روم از عالم تن؟ *** در عالم تن عالم جان نادیده
می‏گوید چطور از عالم تن به عالم جان بروم، در صورتی که در وقتی که در عالم تن هستم عالم جان را هنوز ندیده ‏ام. پس انسان در عالم تن باید عالم‏ جان را ببیند تا وقتی که از عالم تن رفت، در عالم جان راه داشته باشد. پس خشنودی خدا یک حقیقت خیلی بزرگتری است. یک‏ ذره آن برای اینها ارزش تمام بهشتهای جسمانی را دارد. اما همه مردم که‏ به این مطلب نرسیده اند. خیلی از مردم هستند که اگر الآن به آنها بگوییم - نه فقط در مقابل بهشتهای آن عالم، بلکه در مقابل یک امر کوچکی در همین دنیا - آیا حاضری با مقداری پول خشنودی خدا را بخری، می گوید نه. خشنودی خدا چی هست؟ ممکن است حتی هزار تومان برایش ارزش قائل نباشد. ولی این وجود دارد. برای چه کسانی؟ برای کسانی که در دنیا (به آن) رسیده اند، چون اگر انسان در دنیا به آن نرسد دیگر آنجا نمی تواند آن را درک کند و بفهمد.
قرآن می فرماید: «و لمن خاف مقام ربه جنتان؛ و برای هرکس که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ (در بهشت) است.» (الرحمن/ 46). کسی که از مقام پروردگار خودش بترسد یعنی هیبت مقام پروردگار او را بگیرد، و تعبیر " مقام " آمده است. مقام " یعنی مرتبه، عظمت؛ خدا را در مقام الوهیت بشناسد، یعنی عظمت الهی را در مقام خود درک کند. آن وقت آن‏ خوف، خوف از عقاب خدا نیست، بلکه خوف از عظمت الهی است، که امیرالمؤمنین‏ درباره آن فرمود: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم؛ آفریدگار در چشم دلشان بزرگ است، و از این رو هر چه جز اوست در نظرشان کوچک است» (نهج البلاغه، خطبه 193).  تمام دنیا و تمام بهشت و جهنم در نظرشان چیزی نیست؛ یعنی آن کسی که مقام پروردگار را به عظمت‏ الهی درک کرد، دیگر امکان ندارد چیز دیگری در نظرش بزرگ بیاید.
بطور کلی انسان چنین ساختمانی دارد که بزرگی و کوچکی برایش نسبی است‏ یعنی یک چیز بزرگ است در مقایسه با یک کوچکتر از خودش. همین قدر که‏ آن را با یک شی‏ء بزرگتر مقایسه کند، حتی در چشمش کوچک می‏شود. مثلا ضبط صوت وقتی که در کنار ضبط صوت کوچکتری هست به نظر بزرگ است؛ اما در مقابل یک بزرگتر از خودش به نظر کوچک می ‏آید. یک آدم بلند قد در مقابل مردم دیگر همیشه‏ بلند قد است، وقتی که با بلند قدتر از خودش راه می‏رود به چشم انسان‏ کوچک می ‏آید. روح انسان هم همین طور است. این اشیاء که بزرگ به نظر می‏رسند در مقایسه با یکدیگر است ولی در مقایسه با مقام که عین عظمت است و عظمت‏ لایتناهی است، هر عظمت دیگر کوچک به نظر می‏رسد؛ چون هر چه باشد متناهی است و یک متناهی با نا متناهی نسبت ندارد. اگر انسان او را به‏ عظمت شناخت، دیگر چیزی به نظرش بزرگ نمی ‏آید. سعدی در بوستان قطعه‏ ای دارد:
چنین دارم از پیر داننده یاد  ***  که شوریده ‏ای سر به صحرا نهاد
پدر در فراقش نه خورد و نه خفت *** پسر را ملامت نمودند گفت
از آنگه که یارم کس خویش خواند *** دگر با کسم آشنایی نماند
به حقش که تا حق جمالم نمود *** دگر هر چه دیدم خیالم نمود

قرآن در یک جای دیگر هم این تعبیر را دارد که: «و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی؛ فان الجنة هی‏ المأوی؛ اما کسی که از مقام پروردگارش ترسان بود و خویشتن را از هوس ها بازداشت، پس همانا بهشت جایگاه اوست.» (نازعات/ 40 و 41). آن کسی که از مقام پروردگار بترسد، معنایش هیبت و عظمت است‏. این خوف، خوفی است بالاتر از آن خوفها، بالاتر از خوف از عقاب است‏، بلکه خوف از عقاب نوعی غفلت از خداوند است، یعنی خدا را می‏شناسد و از خدا می‏ترسد. غیر خدا هر چه هست در نظرش کوچک است. این است که در آیه سوره الرحمن چون فرموده است که برای کسانی که مقام‏ پروردگار را درک می‏کنند و خوف مقام پروردگار را دارند دو بهشت است، بعضی از مفسرین گفته‏ اند مقصود از دو بهشت یعنی بهشتی روحانی و بهشتی‏ جسمانی.

منـابـع

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 73-70

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- ج‏3، ص168-167

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد