منشأ دیدگاههای غلط در مورد زن
فارسی 3441 نمایش | مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد، از یک نوع و از یک جوهرند، جوهرى که نامش انسان است، چون تمامى آثارى که از انسانیت در صنف مرد مشاهده شده، در صنف زن نیز مشاهده شده است، (اگر در مرد فضائلى از قبیل سخاوت، شجاعت، علم، خویشتن دارى و امثال آن دیده شده در صنف زن نیز دیده شده است)، آن هم بدون هیچ تفاوت، بطور مسلم ظهور آثار نوع، دلیل بر تحقق خود نوع است، پس صنف زن نیز انسان است، بله این دو صنف در بعضى از آثار مشترکه (نه آثار مختصه از قبیل حامله شدن و امثال آن)، از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولى صرف شدت و ضعف در بعضى از صفات انسانیت، باعث آن نمى شود که بگوئیم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست. و با این بیان روشن مى شود که رسیدن به هر درجه از کمال که براى یک صنف میسر و مقدور است براى صنف دیگر نیز میسر و ممکن است و یکى از مصادیق آن استکمال هاى معنوى، کمالاتى است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل مى شود، با این بیان کاملا روشن مى شود که در افاده این بحث، بهترین کلام و جامع ترین و در عین حال کوتاه ترین کلام همین آیه 195 سوره آل عمران: «انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض"؛ (آل عمران/آیه 195)؛ «من عمل هیچ عاملی از شما را، اعم از مرد یا زن تباه نمی کنم. شما از یکدیگرید»، است و اگر خواننده محترم این کلام را با کلامى که در تورات در این باره وارد شده مقایسه کند برایش روشن مى گردد که قرآن کریم در چه سطحى است و تورات در چه افقى.
در سفر جامعه تورات آمده: من و دلم بسیار گشتیم (من با کمال توجه بسیار گشتم)، تا بدانم از نظر حکمت و عقل جرثومه شر یعنى جهالت و حماقت و جنون چیست، و کجا است؟ دیدم از مرگ بدتر و تلخ تر زن است که خودش دام و قلبش طناب دام است و دستهایش قید و زنجیر است تا آنجا که مى گوید من در میان هزار نفر مرد یک انسان پیدا مى کنم، اما میان هزار نفر زن یک انسان پیدا نمى کنم. بیشتر امتهاى قدیم نیز معتقد بودند که عبادت و عمل صالح زن در درگاه خداى تعالى پذیرفته نیست، در یونان قدیم زن را پلید و دست پرورده شیطان مى دانستند، و رومیان و بعضى از یونانیان معتقد بودند که زن داراى نفس مجرد انسانى نیست و مرد داراى آن هست و حتى در سال 586 میلادى در فرانسه کنگره اى تشکیل شد تا در مورد زن و اینکه آیا زن انسان است یا خیر بحث کنند، بعد از بگو مگو ها و جر و بحث هاى بسیار، به این نتیجه رسیدند که بله زن نیز انسان است اما نه چون مرد انسانى مستقل، بلکه انسانى است مخصوص خدمت کردن بر مردان، و نیز در انگلستان تا حدود صد سال قبل زن جزء مجتمع انسانى شمرده نمى شد، و خواننده عزیز اگر در این باب به کتابهائى که درباره آراء و عقاید و آداب ملت ها نوشته شده مراجعه کند به عقایدى عجیب بر مى خورد.
قرآن با کمال صراحت در آیات متعددى مى فرماید، که زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده ایم. قرآن درباره آدم اول مى گوید: «یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسائلون به و الأرحام إن الله کان علیکم رقیبا» (نساء/ آیه 1)؛ «همه شما را از یک پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم». درباره همه آدمیان مى گوید: «خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفرید»، (سوره نساء، سوره نحل و سوره روم). در قرآن از آنچه در بعضى از کتب مذهبى هست که زن از مایه اى پست تر از مایه مرد آفریده شده و یا اینکه به زن جنبه طفیلى و چپى داده اند و گرفته اند که همسر آدم اول از عضوى از اعضاى طرف چپ او آفریده شده، اثر و خبرى نیست. بر همین اساس در اسلام نظریه تحقیر آمیزى نسبت به زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.
یکى از نظریات تحقیر آمیزى که در گذشته وجود داشته است و در ادبیات جهان آثار نامطلوبى به جا گذاشته است این است که زن عنصر گناه است، از وجود زن شر و وسوسه برمى خیزد، زن شیطان کوچک است. مى گویند در هر گناه و جنایتى که مردان مرتکب شده اند زنى در آن دخالت داشته است. مى گویند مرد در ذات خود از گناه مبراست و این زن است که مرد را به گناه مى کشاند. مى گویند شیطان مستقیما در وجود مرد راه نمى یابد و فقط از طریق زن است که مردان را مى فریبد. شیطان زن را وسوسه مى کند و زن مرد را. مى گویند آدم اول که فریب شیطان را خورد و از بهشت سعادت بیرون رانده شد، از طریق زن بود. شیطان حوا را فریفت و حوا آدم را.
قرآن داستان بهشت آدم را مطرح کرده ولى هرگز نگفته که شیطان یا مار حوا را فریفت و حوا آدم را. قرآن نه حوا را به عنوان مسؤول اصلى معرفى مى کند و نه او را از حساب خارج مى کند. قرآن مى گوید: به آدم گفتیم خودت و همسرت در بهشت سکنى گزینید و از میوه هاى آن بخورید. قرآن آنجا که پاى وسوسه شیطان را به میان مى کشد ضمیرها را به شکل «تثنیه» مى آورد، مى گوید: فوسوس لهما الشیطان (اعراف/آیه 20)؛ «شیطان آندو را وسوسه کرد». «فدلیهما بغرور» (اعراف/آیه 22)؛ «شیطان آن دو را به فریب راهنمایى کرد» و «قاسمهما انى لکما لمن الناصحین» (اعراف/آیه 21)؛ «شیطان در برابر هر دو سوگند یاد کرد که جز خیر آنها را نمى خواهد».
به این ترتیب قرآن با یک فکر رایج آن عصر و زمان که هنوز هم در گوشه و کنار جهان بقایایى دارد، سخت به مبارزه پرداخت و جنس زن را از این اتهام که عنصر وسوسه و گناه و شیطان کوچک است مبرا کرد.
یکى دیگر از نظریات تحقیرآمیزى که نسبت به زن وجود داشته است، در ناحیه استعدادهاى روحانى و معنوى زن است. مى گفتند زن به بهشت نمى رود، زن مقامات معنوى و الهى را نمى تواند طى کند، زن نمى تواند به مقام قرب الهى آن طور که مردان مى رسند برسد. قرآن در آیات فراوانى تصریح کرده است که پاداش اخروى و قرب الهى به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد. قرآن در کنار هر مرد بزرگ و قدیسى از یک زن بزرگ و قدیسه یاد مى کند. از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسى (ع) و عیسى (ع) در نهایت تجلیل یاد کرده است. اگر همسران نوح (ع) و لوط (ع) را به عنوان زنانى ناشایسته براى شوهرانشان ذکر مى کند، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگى که گرفتار مرد پلیدى بوده است غفلت نکرده است. گویى قرآن خواسته است در داستانهاى خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننماید. قرآن درباره مادر موسى (ع) مى گوید: ما به مادر موسى وحى فرستادیم که کودک را شیر بده و هنگامى که بر جان او بیمناک شدى او را به دریا بیفکن و نگران نباش که ما او را به سوى تو باز پس خواهیم گردانید.
قرآن درباره مریم (ع)، مادر عیسى، مى گوید: "کار او به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن مى گفتند و گفت و شنود مى کردند، از غیب براى او روزى مى رسید، کارش از لحاظ مقامات معنوى آنقدر بالا گرفته بود که پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده، او را پشت سر گذاشته بود، زکریا (ع) در مقابل مریم مات و مبهوت مانده بود". در تاریخ خود اسلام زنان قدیسه و عالیقدر فراوانند. کمتر مردى است به پایه خدیجه (س) برسد، و هیچ مردى جز پیغمبر (ص) و على (ع) به پایه حضرت زهرا (ع) نمى رسد. حضرت زهرا (ع) بر فرزندان خود که امامند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء برترى دارد.
اسلام در سیر من الخلق الى الحق یعنى در حرکت و مسافرت به سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست. تفاوتى که اسلام قائل است در سیر من الحق الى الخلق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمل مسؤولیت پیغمبرى است که مرد را براى این کار مناسب تر دانسته است.
یکى دیگر از نظریات تحقیرآمیزى که نسبت به زن وجود داشته است، مربوط است به ریاضت جنسى و تقدس تجرد و عزوبت. چنانکه مى دانیم در برخى آیین ها رابطه جنسى ذاتا پلید است. به عقیده پیروان آن آیین ها تنها کسانى به مقامات معنوى نایل مى گردند که همه عمر مجرد زیست کرده باشند. یکى از پیشوایان معروف مذهبى جهان مى گوید: "با تیشه بکارت درخت ازدواج را از بن برکنید". همان پیشوایان ازدواج را فقط از جنبه دفع افسد به فاسد اجازه مى دهند. یعنى مدعى هستند که چون غالب افراد قادر نیستند با تجرد صبر کنند و اختیار از کفشان ربوده مى شود و گرفتار فحشا مى شوند و با زنان متعددى تماس پیدا مى کنند، پس بهتر است ازدواج کنند تا با بیش از یک زن در تماس نباشند.
ریشه افکار ریاضت طلبى و طرفدارى از تجرد و عزوبت، بدبینى به جنس زن است. محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقى به حساب مى آورند. اسلام با این خرافه سخت نبرد کرد. ازدواج را مقدس و تجرد را پلید شمرد. اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبیا معرفى کرد و گفت: «من اخلاق الانبیاء حب النساء». پیغمبر اکرم مى فرمود: "من به سه چیز علاقه دارم: بوى خوش، زن، نماز".
برتراند راسل مى گوید: "در همه آیین ها نوعى بدبینى به علاقه جنسى یافت مى شود مگر در اسلام. اسلام از نظر مصالح اجتماعى حدود و مقرراتى براى این علاقه وضع کرده اما هرگز آن را پلید نشمرده است".
یکى دیگر از نظریات تحقیر آمیزى که درباره زن وجود داشته این است که مى گفته اند زن مقدمه وجود مرد است و براى مرد آفریده شده است. اسلام هرگز چنین سخنى ندارد. اسلام اصل علت غایى را در کمال صراحت بیان مى کند. اسلام با صراحت کامل مى گوید زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه براى انسان آفریده شده اند اما هرگز نمى گوید زن براى مرد آفریده شده است. اسلام مى گوید هر یک از زن و مرد براى یکدیگر آفریده شده اند: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» (بقره/آیه 187)؛ «زنان زینت و پوشش شما هستند و شما زینت و پوشش آنها». اگر قرآن زن را مقدمه مرد و آفریده براى مرد مى دانست قهرا در قوانین خود این جهت را در نظر مى گرفت ولى چون اسلام از نظر تفسیر خلقت چنین نظرى ندارد و زن را طفیلى وجود مرد نمى داند، در مقررات خاص خود درباره زن و مرد به این مطلب نظر نداشته است.
یکى دیگر از نظریات تحقیر آمیزى که در گذشته درباره زن وجود داشته این است که زن را از نظر مرد یک شر و بلاى اجتناب ناپذیر مى دانسته اند. بسیارى از مردان با همه بهره هایى که از وجود زن مى برده اند او را تحقیر و مایه بدبختى و گرفتارى خود مى دانسته اند. قرآن کریم مخصوصا این مطلب را تذکر مى دهد که وجود زن براى مرد خیر است، مایه سکونت و آرامش دل اوست.
یکى دیگر از آن نظریات تحقیر آمیز این است که سهم زن را در تولید فرزند بسیار ناچیز مى دانسته اند. اعراب جاهلیت و بعضى از ملل دیگر مادر را فقط به منزله ظرفى مى دانسته اند که نطفه مرد را که بذر اصلى فرزند است در داخل خود نگه مى دارد و رشد مى دهد. در قرآن ضمن آیاتى که مى گوید شما را از مرد و زنى آفریدیم و برخى آیات دیگر که در تفاسیر توضیح داده شده است، به این طرز تفکر خاتمه داده شده است. از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام از نظر فکر فلسفى و از نظر تفسیر خلقت، نظر تحقیرآمیزى نسبت به زن نداشته است بلکه آن نظریات را مردود شناخته است.
بر اساس جهان بینى توحیدى، که «توحید در خالقیت» از ارکان آن شمرده مى شود. «الله خالق کل شى ء» (رعد/ آیه 21)؛ «خداوند خالق همه موجودات است، و همه چیز مخلوق اوست»از سوى دیگر، بر اساس یک اصل دیگر توحیدى «خلقت و زیبایى» در همه موجودات پا به پاى هم، حضور دارند و هر چیزى در نیکوترین وضع آفریده شده است: «الذى احسن کل شى ء خلقه»؛. (سجده/ آیه 7)؛ «همان کسی که همه چیز را نیکو آفرید».
با توجه به این دو نکته است که در دیدگاه انسان موحد، کسرى و نقصان، از آفرینش رخت برمى بندد، و در نظر او هر موجودى، از حداکثر ظرفیت کمال پذیرى برخوردار است، «صفت نسبى» مطرح مى گردد. از این رو نه تنها از نظر جهان بینى، جایى براى «خلل و نقص» باقى نمى ماند، بلکه از نظر رفتار و برخورد نیز «تحقیر» هیچ موجودى سزاوار نیست. مگر آنکه فردى در محدوده امور اختیارى، راه ناصواب را انتخاب کند و بر پیمودن آن اصرار ورزد. بر این اساس تفاوتهاى جسمى و مادى بین زن و مرد، هرگز نمى تواند به عنوان «تفاوتهاى ارزشى» مطرح گردد و باعث «افتخار» و یا «تحقیر» تلقى شود، بلکه هر یک از این گروه، بر اساس «حکمت بالغه حق» و با توجه به مسؤولیت و نقشى که باید داشته باشند در «کمال حسن» آفریده شده اند.
در بخش کمالات روحى و ارزشهاى انسانى نیز تفاوتى بین این دو جنس وجود ندارد و راه کمال تا عالی ترین مراحل آن، بر روى هر دو باز است، و این بحث را در دو قسمت باید دنبال نمود:
1ـ استعدادهاى ذاتى
2ـ کمالات اکتسابى
قرآن کریم در هر دو زمینه گواه آن است که تفاوت و تبعیضى در کار نیست. توضیح آنکه: محور تعلیم و تربیت جان انسانهاست و جان نه مذکر است و نه مؤنث، و اصلا زن و مردى در کار نیست، نه اینکه زن و مردى هست ولى با هم مساوى اند، پس:
اولا: زن بودن یا مرد بودن مربوط به پیکر است نه جان و روح.
ثانیا: تعلیم و تربیت و تهذیب و تزکیه از آن نفس است.
ثالثا: نفس غیر از بدن است، اگر جسم نقشى در انسانیت انسان مى داشت، سخن از مذکر و مؤنث در بین بود و این بحث جا داشت که آیا این دو صنف، مساوى اند یا متفاوت؟ ولى اگر حقیقت هر کسى را روح او تشکیل مى دهد، و جسم ابزارى بیش نیست (که گاه مذکر و گاه مؤنث است)، و روح نه مذکر است و نه مؤنث، قهرا بحث از تساوى زن و مرد یا تفاوت این صنف، در مسایل مربوط به حقیقت انسان رخت برمى بندد.
به علاوه آیاتى که مایه ارزش و فضیلت را بیان مى کند و مثلا علم و ایمان را ارزش مى شمارد و جهل و کفر را ضد ارزش معرفى مى کند. هیچ کدام از این اوصاف مذکر و مؤنث را ندارد، لذا این تقسیم نه در مسایلى که به «عقل نظرى» برمى گردد راه دارد، و نه در مسایل اخلاقى که به «عقل عملى» برمى گردد. مانند اراده، خلوص، صبر و توکل. زیرا آنکه عالم یا مؤمن است یعنى صاحب ارزش است جان است و جان نه مذکر است و نه مؤنث، از این رو وقتى «صبر» مؤنث و مذکر بودن نداشت، «صابر» هم مذکر و مؤنث نیست و نباید به فکر این کلمه بود که یک جا مى گوییم «صابر»، و یک جا مى گوییم «صابرة»، چون تأنیث لفظى را نباید در مسایل تحلیلى راه داد. ممکن است برخى گمان کنند که قبول اصول فوق با برخى از مطالبى که در متون دینى آمده است ناسازگار است، مثلا حضرت علی (ع) در نهج البلاغه مى فرماید:
«بهترین خصلتها و خویهاى زنان، بدترین خصلتهاى مردان است، «تکبر و ترس و بخل» چون وقتى زن متکبر باشد، مرد بیگانه را به خود راه نمى دهد و اگر بخیل باشد مال خود و شوهر را نگهدارى مى کند و اگر ترسو باشد، از هر حادثه اى که پیش مى آید کناره گیرى و احتیاط مى کند.» (نهج البلاغه، کلمات قصار 234).
آیا مقصود حضرت این است که از نظر اسلام دو گونه قالب گیرى براى روح مرد و زن وجود دارد و مرد در یک قالب «خلق و خوى» و زن در قالب دیگر باید ساخته شود؟ در پاسخ باید توجه داشت که اوصافى مثل «ترس، تکبر، بخل» گاه به عنوان یک حالت روانى مورد نظر قرار مى گیرد و گاه این واژه ها در آثار هر یک از این اوصاف به کار مى رود، چه منشاء روانى آن وجود داشته باشد و چه وجود نداشته باشد. مثلا وقتى مى گوییم «فاطمه به زهرا مهربانى کرد» ممکن است، مقصود کار مهربانانه باشد، چه حقیقت مهربانى باشد و یا نباشد.
درباره این اوصاف سه گانه نیز چنین است و به همین جهت اگر تکبر در برابر شخص متکبر، عبادت شمرده مى شود، بدین نظر نیست، که در برابر متکبرین، تکبر به عنوان یک حالت روحى (خودپسندى و خود بزرگ بینى)، پسندیده است و واقعا باید چنین بود، بلکه در برابر متکبرین باید رفتار متکبرانه داشت، پس در «التکبر مع المتکبر عبادة» تکبر به عنوان «خلق» توصیه شده است. در این جمله نهج البلاغه نیز «تکبر» به عنوان یک ویژگى اخلاقى به طور کلى توصیه نشده است بلکه از زنان خواسته اند که در برابر مرد نامحرم رفتار متکبرانه داشته باشند.
اما درباره «ترس»، بدون شک شجاعت به عنوان خلق روحى یعنى قوت قلب داشتن و خود را در برابر دیگران نباختن براى زن و مرد ممدوح است و اسلام از زن نخواسته است که «ترسو» باشد و زنان شجاع در تاریخ اسلام همانند مردان شجاع مورد تمجید بوده اند، ولى چون زن حامل یک امانت بزرگ انسانى است که همان «عفت» باشد از او خواسته اند تا «رفتارش» آمیخته با ترس باشد. شجاعت زن در فداکارى براى حفظ امانت است و آنکه خود را در معرض خطر قرار مى دهد و عفت خود را از دست مى دهد نه تنها فداکارى نکرده بلکه خیانتکار است، پس این، دستور به «احتیاط کارى» در مورد «خطر جانى» یا «خطر مالى» و یا خطر براى «حیثیت اجتماعى» نیست، بلکه احتیاط در مورد عفت است.
در مورد بخل نیز مسأله از همین قرار است، یعنى «رفتار همراه با امساک» چون او در مال مشترک خانواده، امانت دار است و باید حداکثر مراعات را بنماید و لذا در مال فردى و شخصى، این روش پسندیده نیست و آنکه چون حضرت زهرا (س) حتى پیراهن شب عروسى خود را در راه خدا انفاق مى کند، به فضیلت بسیار بزرگى دست مى یابد. در یک جمع بندى کلى با مرور به آیات قرآن مى توان تشخیص داد که در این کتاب آسمانى و سند تردید ناپذیر دعوت پیامبر اسلام، نه تنها نظرى تحقیرآمیز نسبت به زن دیده نمى شود بلکه هر یک از دیدگاه هاى تنگ نظرانه در این زمینه، به گونه اى نفى گردیده است.
منـابـع
مجله پیام زن، شماره 1، چهره زن در قرآن
سید محمد حسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان- ج 4، صفحه 147-140
جوادی آملی- زن در آیینه جلال و جمال- ص71-66
مرتضی مطهری- تعلیم و تربیت در اسلام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها