معاد؛ یکی از اصول دین و انکار مشرکین

English فارسی 3056 نمایش |

مشرکین معاد را بعید می شمارند اما دلیلی برای انکار آن ندارند
مشرکین دلیلى بر انکار معاد نداشته، فقط آن را استبعاد مى کنند و خداوند با اشاره به قدرت مطلقه خود به آنان پاسخ مى دهد: «و قالوا أإذا کنا عظاما و رفاتا أإنا لمبعوثون خلقا جدیدا؛ و گفتند: آیا وقتى ما استخوان و خاک شدیم، دگر بار به آفرینش تازه اى زنده خواهیم شد؟» (اسراء/49). در این مساله نفهمیدن و نداشتن درک مشرکین مطرح گردیده است که تحقق معاد را با اینکه از اهم معارف قرآنى است انکار مى کردند در حالیکه مساله ی معاد واضح ترین مطلبى است که از راه وحى و هم از راه عقل بر آن استدلال شده است، حتى خداى تعالى آن را در کلام خود چنین وصف کرده که «لا ریب فیه؛ جاى شک در آن نیست» (آل عمران/9و25)، (نساء/87)، (انعام/12) و ... و این منکرین هم غیر از بعید شمردن مساله معاد، هیچگونه دلیلى بر انکار خود و بر نبودن معاد در دست ندارند. و بزرگترین چیزى که این استبعاد را در دلهایشان جلوه داده این پندار است که مرگ یعنى نابودى، و بعید است چیزى بعد از نابودى دوباره موجود شود هم چنان که گفته اند: "أ إذا کنا عظاما و رفاتا" آیا بعد از مرگ و فساد بدنهایمان که هیچ اثرى از آن نمانده دوباره از نو خلق مى شویم و به صورت انسان هایى که بودیم در مى آئیم؟ چه برگشتن دورى.
خداى سبحان این استبعادشان را رد نموده و آن را با قدرت مطلقه خود و به رخ کشیدن خلقت نخست، جواب داده که به زودى خواهد آمد. «قل کونوا حجارة أو حدیدا * أو خلقا مما یکبر فی صدورکم؛ بگو: سنگ باشید یا آهن، یا هر مخلوقى از آنچه در خاطر شما بزرگ مى نماید [بالاخره برانگیخته خواهید شد]» (اسراء/50-51). از آنجایى که منکرین معاد کلام خود را با تعبیرى غرورآمیز چون "أإذا کنا ..."، اداء کرده بودند، خداوند دستور داد تا با امر تسخیرى به ایشان بفرماید: اگر سنگ یا آهن و یا هر چه بزرگ تر از آن و دورتر از انسان شدن باشید باز هم خداوند شما را به صورت انسان در خواهد آورد. بنابراین آیه شریفه، اشاره به این است که قدرت مطلقه الهى را تجدید خلقت هیچ چیزى به ستوه نمى آورد، چه استخوانهاى پوسیده و توتیا شده، و چه آهن و چه غیر آن. و معنایش این است که به ایشان بگو اگر از هر چیزى باشید سخت تر از استخوان هاى پوسیده مانند سنگ یا آهن و یا مخلوقى دیگر و در نتیجه استبعادتان چند برابر و از این بیشتر باشد. خداوند به زودى شما را به خلقت اولتان برخواهد گردانید، و مبعوثتان خواهد نمود.
اما وقتى از استبعادشان جواب دهى آن وقت خواهند گفت: کیست که ما را از صورت گرد و غبار دوباره به صورت انسان اولى در آورد؟ در پاسخ بگو: خداى سبحان، و آن وقت از میان اوصاف خدا آن وصف را برایشان بیان کن که در از بین بردن استبعادشان مؤثرتر باشد و دیگر جایى براى آن باقى نگذارد، و آن وصف این است که: خدا همان کسى است که در مرتبه اول شما را خلق کرد در حالى که آن روز استخوان پوسیده هم نبودید: «فسیقولون من یعیدنا قل الذی فطرکم أول مرة» (اسراء/51). پس اگر به جاى اینکه با تعبیر "بگو خدا" بیان کند، فرمود: "بگو آن کس که ..."، براى این بود که با ذکر مثال امکان بعث را اثبات نموده استبعاد منکرین را از بین ببرد.
اما ایراد دیگر آنها این بود که «فسینغضون إلیک رؤسهم و یقولون متى هو قل عسى أن یکون قریبا؛ سرهایشان را به سویت تکان داده خواهند گفت: آن در چه زمانى خواهد بود؟ بگو: شاید نزدیک باشد» (اسراء/51). «انغاض» به این معنا است که کسى سر خود را با حالت غرور و خودخواهى در مقابل دیگرى تکان دهد، پس بنا به گفته راغب معنا چنین مى شود: و چون حجت خود را به گوششان برسانى و قدرت خداى را بر هر چیز و همچنین بر خلقت اولشان یادآورى کنى تازه سرهاشان را از باب مسخره کردن تکان خواهند داد و خواهند گفت: این قیامت کى است؟! بگو شاید نزدیک باشد، چون امرى است که بر همه پوشیده است و راهى به سوى علم بدان نیست و از غیب هایى است که جز خدا کسى نمى داند، و لیکن اوصافش معلوم است، چون خداوند آن اوصاف را بیان کرده، و لذا در آیه بعدى به جاى آنکه وقت قیامت را بیان کند اوصاف آن را بیان مى فرماید و چنین ادامه مى دهد: «یوم یدعوکم فتستجیبون بحمده؛ این بازگشت به حیات روزى خواهد بود که شما را از قبرهایتان فرا مى خواند، و چه بخواهید و چه نخواهید دعوت او را اجابت مى کنید و حمد خداگویان به زندگى بازمى گردید». «و تظنون إن لبثتم إلا قلیلا؛ و آن روز است که فاصله مرگ و رستاخیز یعنى دوران برزخ را کوتاه خواهید شمرد و گمان مى کنید که تنها مدت کمى در عالم برزخ درنگ کردید» (اسراء/52). مقصود از دعوت در این آیه، آن نداى غیبى است که همه را زنده مى کند، و استجابت خلق هم همان قبول دعوت الهى و زنده شدن است، و اینکه فرمود: "بحمده" حال است از فاعل"تستجیبون" یعنى استجابت مى کنید در حالى که سرگرم حمد خدائید، و زنده شدن و دوباره به وجود آمدن را فعل نیکى از خدا مى دانید فعلى که فاعلش باید حمد و ثنا شود، زیرا آن روز روزى است که حقایق برایتان مکشوف مى شود، و روشن مى گردد که در حکمت الهى واجب بود مردم دوباره زنده شوند و پاداش و کیفر خود را ببینند و خلاصه زندگى دوم بعد از زندگى اول ضرورى بود.
و اینکه فرمود: «و تظنون إن لبثتم إلا قلیلا» معنایش این است که آن روز گمان مى کنید که در قبرها بیشتر از اندک زمانى نمانده اید، و خلاصه روز قیامت را نسبت به روز مردن خیلى نزدیک مى بینید خداوند هم ایشان را در این پندار تصدیق کرده است، هر چند در آیات دیگر پندار ایشان را نسبت به مدتى که خود تخمین زده اند خطا شمرد، و فرموده: «قال إن لبثتم إلا قلیلا لو أنکم کنتم تعلمون؛ خدا می فرماید شما اگر از حال (زندگانى) خود آگاه بودید، مى دانستید که مدت درنگتان در دنیا (با آنکه چند سال بود باز) بسیار اندک بود.» (مؤمنون/114) و نیز فرموده: «و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون * و قال الذین أوتوا العلم و الإیمان لقد لبثتم فی کتاب الله إلى یوم البعث فهذا یوم البعث؛ و روزى که ساعت قیامت برپا شود بدکاران قسم یاد کنند که (دنیا و قبر و برزخ) ساعتى بیش درنگ نکردند. همین گونه از راستى و حقیقت به ناراستى و دروغ پردازند. و آنان که به مقام علم و ایمان رسیده اند به آن فرقه بدکار گویند شما تا روز قیامت که هم امروز است در عالم علم خدا مهلت یافتید.» (روم/55و56). و اینکه فرمود: "و تظنون إن لبثتم إلا قلیلا" هم تعریض به کفار است که روز قیامت را بعید مى شمردند، و آن را استهزاء مى کردند، و هم تایید جمله قبل است که مى فرمود: "قل عسى أن یکون قریبا" یعنى ما امروز اظهار امید مى کردیم که قیامت نزدیک باشد، شما هم به زودى آن را نزدیک مى شمارید. و همچنین جمله ی "فتستجیبون بحمده" تعریض بر مشرکین و کفار است که شما از آمدن قیامت تعجب مى کردید، و آن را به باد مسخره مى گرفتید ولى به زودى آمدنش را حمد و ثنا خواهید کرد.

استبعاد و سپس انکار بعث و معاد از جانب کافران
خداوند این سخن آنها را در جائی دیگر شبیه همان بیان ذکر کرده و می فرماید که: «قالوا أإذا متنا و کنا ترابا و عظاما أإنا لمبعوثون؛ گفتند: آیا چون مردیم و خاک و استخوان شدیم، واقعا باز برانگیخته مى شویم؟» (مؤمنون/82). این باور کردنى نیست! «لقد وعدنا نحن و آباؤنا هذا من قبل إن هذا إلا أساطیر الأولین؛ درست همین را قبلا ما و پدرانمان وعده داده شده ایم اینها جز افسانه هاى پیشینیان نیست» (مؤمنون/83). این سخن نیز اساسش استبعاد است، و اساس دیگرى ندارد. کلمه ی "اساطیر" به معناى اباطیل و احادیث خرافى است و مفرد آن "اسطورة" مى باشد. و اگر مساله بعث را که یک چیز است با اساطیر که جمع است تعبیر فرموده، از این باب است که همین مفرد (بعث) مجموع وعده هایى است که هر یک آنها اسطوره اى است مانند احیاى مردگان و همه را یک جا جمع کردن و محشور نمودن و به حساب همه رسیدن. و نیز مانند بهشت و دوزخ و سایر خصوصیات قیامت. معناى آیه این است که: وعده بعث یک وعده قدیمى است و حرف تازه اى نیست، ما سوگند مى خوریم که همین وعده را قبلا نیز به ما و به پدران ما دادند و این وعده جز یک مساله خرافى که انسانهاى اول آن را به صورت زنده شدن مردگان، و رسیدگى به حساب اعمال و جمعى را به بهشت و گروهى را به دوزخ بردن، در آوردند چیز دیگرى نیست و برهان عقلى بر آن قائم نمى باشد. بلکه برهان بر خرافى بودن آن هست و آن این است که پیغمبران از قدیم الأیام همواره این حرف را به ما مى زدند، و ما را از به پا شدن قیامت مى ترساندند، در حالى که سال هاى سال از این وعده خرافى مى گذرد و قیامتى قائم نشده. اگر این حرف صحیح است پس چرا واقع نشده؟. از همین جا است که معلوم مى شود اولا اینکه گفتند: "من قبل" براى این بوده که زمینه را براى برهانى که بعدا اقامه کردند فراهم سازند. و ثانیا اینکه کلام ایشان سیاق ترقى را دارد، به همین معنا در آیه قبلى که مى گفتند: "أإذا متنا و کنا ترابا و عظاما أإنا لمبعوثون" اساس حرف، صرف استبعاد بود که بعید است چنین روزى باشد. ولى در آیه مورد بحث مطلب را ترقى داده و مى گویند: اصلا چنین روزى نیست. و در آخر هم دیدید چه برهان سستى بر مدعاى خود اقامه کردند.

منـابـع

سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏13- ص: 159

سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏15- ص: 78

سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏20- ص: 258

آیت الله مکارم شیرازی- تفسیر نمونه ج‏14- ص: 294

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد