معرفی اسماء حسنی خداوند و تفسیر آنها
فارسی 3347 نمایش |در روایات متعددی که از طریق اهل بیت (ع) و اهل سنت رسیده تعداد اسماء حسنی نود و نه شمرده شده است. از جمله در روایت معروفی از پیغمبر اکرم(ص) می خوانیم که فرمود: «خداوند نود و نه اسم – یکصد الا یک اسم- دارد، هرکس آنها را شمارش کند وارد بهشت می شود، خداوند «فرد» است و «فرد» را دوست دارد.»
نکته مهمی که توجه به آن لازم است اینکه منظور از احصاء و شمارش اسماء حسنی تنها به این معنی نیست که هر کس این نود و نه اسم را بر زبان جاری سازد بدون گفتگو وارد بهشت می شود، بلکه منظور این است به محتوای این اسماء ایمان و معرفت داشته باشد، خدا را به این اوصاف بشناسد، و علاوه بر معرفت، متخلق به این اوصاف الهی نیز گردد، یعنی شعاعی از علم و قدرت و رحمت و رأفت الهی و غیر این صفات در وجود او پرتو افکن گردد، چرا که لازمه ایمان به این اوصاف کمالیه چنین بازتاب و تخلفی است.
در روایت دیگری که در توحید صدوق از امام علی بن موسی الرضا از پدرانش از علی(ع) نقل شده، می فرماید: «خداوند نود و نه اسم دارد که هرکس خدا را به آن بخواند دعای او را مستجاب می کند، هرکس آنها را شمارش کند داخل بهشت می شود.» مرحوم صدوق بعد از ذکر این روایت می گوید: «منظور از احصا کردن همان احاطه به آنها و آگاهی از معانی این اسماء است و معنی احصا تنها شمارش آنها نیست».
البته در بعضی از روایات عدد اسماء الهی بیش از این ذکر شده و حتی در بعضی از دعاها مانند جوشن کبیر عدد نامهای مقدس او به یکهزار بالغ شده است، و منافاتی میان این روایات نیست، زیرا همانگونه که اشاره کردیم عدد نود و نه به اسماء و صفاتی اشاره می کند که ویژگی و اهمیت بیشتری دارد.
مرحوم صدوق شرح مفصلی در کتاب توحید در تفسیر این نامهای نود و نه گانه ذکر کرده است که برای تکمیل این بحث و معرفت بیشتر به حقیقت این اسماء و صفات، فشرده آن را در اینجا می آوریم:
1 و 2- «الله و اله» به معنی (ذاتی است که جامع جمیع کمالات است) و کسی که شایسته عبادت است و عبادت جز برای او شایسته نیست.
3 و 4- «الواحد الاحد» یعنی ذاتی که نه اجزائی دارد و نه شبیه و نظیر و مانند.
5- «الصمد» به معنی آقا وبزرگ وکسی است که همگان دست حاجت به سوی او، می برند و او از همه بی نیاز است.
6 و 7- «الاول و الاوخر» به معنی کسی است که از آغاز بوده بی آنکه آغاز داشته باشد و آخر است بی آنکه آغاز داشته باشد، و آخر است بی آنکه انتهائی داشته باشد، و به تعبیر دیگر ذات ازلی و ابدی است.
8- «السمیع» به معنی کسی است که به همه مسموعات احاطه دارد.
9- «البصیر» کسی است که به همه دیدنیها محیط است.
10- «القدیر» کسی است که بر همه چیز توانا است.
11- «القاهر» کسی است که همه چیز سر بر فرمان و مقهور او است.
12- «العلی» به معنی بلند مقام است.
13- «الاعلی» به معنی پیروز و غالب و یا برتر از همه چیز است.
14- «الباقی» به معنی ذاتی است که فنا برای او نیست.
15-«البدیع» همان کسی است که اشیاء جهان را بدون الگوی قبلی ابداع کرد.
16- «الباری» به معنی پدید آوردنده خلایق است.
17- «الاکرام» به معنی کسی است که از همه کریمتر است.
18- «الظاهر» یعنی ذات پاکش به واسطه آیات و نشانه هائی که از قدرت و حکمتش اراده کرده کاملا ظاهر و آشکار است.
19- «الباطن» یعنی کسی که کنه ذاتش از دسترس افکار و اندیشه ها بیرون است.
20- «الحی» یعنی کسی که فعال و مدبر (و دارای علم و قدرت) است.
21- «الحکیم» به معنی کسی است که تمام افعالش صحیح و استوار و خالی از فساد و خطا است.
22- «العلیم» یعنی کسی که هم از ذات خویش آگاه است و هم از اسرار درون ما و ذره ای در آسمان و زمین بر او مخفی نیست.
23- «الحلیم» کسی است که در برابر گناه گنهکاران بردبار است و در مجازات آنها عجله نمی کند.
24- «الحفیظ» یعنی او حافظ و نگهدرنده موجودات است.
25- «الحق» به معنی جود ثابت و پایدار و برقرار و دارای عینیت و واقعیت است ( و در واقع غیر از او همه مجاز است و حقیقت مطلق او است).
26- «الحسیب» یعنی کسی که همه اشیاء را شماره کرده و نسبت به همه آگاهی دارد و حساب اعمال بندگان را نیز می رسد، و نیز به معنی بی نیاز کننده نیز آمده است.
27- «الحمید» یعنی کسی که شایسته هرگونه حمد و ثنا است.
28- «الحفی» یعنی کسی که عالم و آگاه است و یا بسیار نسبت به دیگران لطف و نیکی می کند.
29- «الرب» به معنی مالک مدبر و مصلح است.
30- «الرحمن» کسی است که رحمت گسترده او همگان را شامل است.
31- «الرحیم» همان کسی است که رحمت خاص و ویژه اش شامل مومنان می گردد.
32- «الذاری» به معنی خالق است (این واژه در اصل به معنی اظهار کننده است، و چون آفرینش اشیاء سبب ظهور آنها می شود این واژه به معنی خالق به کار رفته است.)
33- «الرازق» کسی است که همه بندگان را اعم از خوب و بد روزی می بخشد.
34- «الرقیب» به معنی حافظ و نگهبان است.
35- «الروف» به معنی رحیم و مهربان است (بعضی میان روف و رحیم فرق گذاشته اند رأفت را نسبت به مطیعان و رحمت را نسبت به گنهکاران دانسته اند).
36- «الرائی» به معنی بینا و آگاه است.
37- «السلام» به معنی کسی است که سرچشمه سلامت و منبع آن است و هرگونه سلامت از ناحیه او افاضه می شود.
38- «المومن» به معنی کسی است که وعده هایش را تحقق می بخشد، و ایمان به ذاتش را از طریق آیات و نشانه ها و عجائب تدبیر و لطائف تقدیرش در دل ها ایجاد کرده، و بندگان را از ظلم و جور در امان می دارد و مومنان را از عذاب ایمنی می بخشد.
39- «المهیمن» به معنی گواه و شاهد و حافظ همه چیز است.
40- «الجبار» کسی است که بر همه چیز مسلط است، و دستهای افکار و اندیشه ها از رسیدن به دامان عظمتش کوتاه می باشد و با اراده نافذش به اصلاح هر امر می پردازد.
41- «المتکبر» یعنی کسی که شایسته بزرگی است و چیزی برتر از او نمی باشد.
42- «السید» به معنی بزرگ و عظیم و سلطان واجب الاطاعه است.
43- «السبوح» به معنی منزه از هر گونه عیب و نقص است.
44- «الشهید» به معنی شاهد و حاضر در همه جا.
45- «الصادق» یعنی در گفتارهایش راستگو و وعده هایش تخلف ناپذیر است.
46- «الصانع» به معنی سازنده همه اشیاء و خالق و آفریدگار آنها است.
47- «الطاهر» یعنی پاک از هرگونه شبیه و مانند و از هرگونه صفات مخلوقات است.
48- «العدل» یعنی داوری است دادگر و حاکمی است عادل.
49- «العفو» کسی است که گناهان بندگان را محو می کند (چون عفو در اصل به معنی محو است).
50- «الغفور» به معنی آمرزنده است.
51- «الغنی» کسی است که نه احتیاجی به غیر دارد، و نه نیازی به ابزار و ادوات.
52- «الغیاث» به معنی فریاد رس است.
53- «الفاطر» کسی است که جهان را آفریده و ابداع کرده، پرده عدم را شکافته و به موجودات هستی بخشیده.
54- «الفرد» کسی است که در ربوبیت منحصر است، و ثانی برای او تصور نمی شود.
55- «الفتاح» به معنی حاکم و نیز به معنی گشاینده گره مشکلات است.
56- «الفالق» از ماده فلق به معنی شکافتن است، دانه ها و هسته های گیاهان را در دل زمین می شکافد، و جنین را از شکم مادر بیرون می فرستد، ظلمت شب را با نور سپیده صبح شکافته، و پرده عدم را با آفرینش موجودات پاره می کند.
57- «القدیم» کسی است که همیشه بوده بی آنکه آغاز و انجامی داشته باشد.
58- «الملک» به معنی مالک حکومت و حاکم بر جهان هستی است.
59- «القدوس» به معنی ظاهر و پاک از هرگونه آلودگی به نقائص است.
60- «القوی» به معنی قدرتمند و نیرومند است که در انجام افعالش نیاز به کمک ندارد.
61- «القریب» کسی است که از همه به ما نزدیکتر است، سخنان ما را می شنود و دعای ما را مستجاب می کند.
62- «القیوم» کسی که قائم به ذات خویش است، و همه موجودات به او قائمند.
63- «القابض» یعنی کسی که ارواح را از بدنها می گیرد، و نور آفتاب را به هنگام غروب جمع می کند، برای جمعی روزی را گسترده و برای گروهی قبض می نماید، خلاصه نور وجود را در آنجا که صلاح بداند برمی گیرد.
64- «الباسط» نقطه مقابل آن است: فیض هستی را گسترش می دهد، نعمت را بر بندگان ارزانی می دارد، و آنها را مشمول فضل و احسان خویش می کند.
65- «قاضی الحاجات» از ماده «قضی» که گاه به معنی حکم و الزام آمده، و گاه به معنی اخبار، و گاه به معنی اتمام، و در اینجا به معنی اتمام و انجام حاجات خلق است.
66- «المجید» به معنی کریم و عزیز و صاحب مجد و عظمت است.
67- «المولی» به معنی یاری دهنده و سرپرست است.
68- «المنان» به معنی بخشنده انواع نعمتها است.
69- «المحیط» کسی است که به همه اشیاء احاطه دارد و از همه آگاه است.
70- «المبین» آثار قدرتش در همه جا نمایان است، و حکمش در عالم «تکوین» و «تشریع» ظاهر است.
71- «المقیت» به معنی حافظ و نگهبان است.
72- «المصور» کسی است که به مخلوقات صورت می بخشد، و به جنین در شکم مادر شکل می دهد.
73- «الکریم» به معنی عزیز و همچنین به معنی جواد و بخشنده است.
74- «الکبیر» به معنی بزرگ و آقا است.
75- «الکافی» به معنی کسی است که بندگان را کفایت می کند و کسانی را که بر او توکل کنند از دیگران بی نیاز می سازد.
76- «کاشف الضر» یعنی کسی که گرفتاریها و ناراحتیها و درد و رنجها را برطرف می کند.
77- «الوتر» به معنی فرد و بی نظیر و بی مثال است.
78- «النور» به معنی روشنی بخش عالم هستی، و فرمان دهنده و هدایت کننده آنها است.
79- «الوهاب» از ماده «هبه» به معنی بخشنده است.
80- «الناصر» به معنی یاور است.
81- «الواسع» به معنی غنی و بی نیاز و ازهر نظر گسترده است.
82- «الودود» به معنی فاعلی و مفعولی هر دو دارد، در صورت اول به معنی دوستدار، و در معنی دوم به معنی کسی است که دوست داشتی است.
83- «الهادی» به معنی هدایت کننده بندگان به سوی حق و عدالت، بلکه هدایت کننده همه موجودات در عالم تکوین، و همه صاحبان عقل در عالم تشریع است.
84- «الوفی» کسی که به عهد و پیمانش وفا می کند.
85- «الوکیل» کسی که سرپرست و حافظ و ملجأ و پناه بندگان است.
86- «الوارث» یعنی همه کسانی که چیزی را در مالکیت خود دارند سرانجام می میرند و آنچه را دارند باقی می گذارند جز خداوند متعال.
87- «البر» به معنی صادق و راستگو و نیز به معنی نیکوکار و بخشنده است.
88- «الباعث» یعنی کسی که همه مردگان را در قیامت محشور می کند، و همچنین انبیاء از ناحیه او است.
89- «التواب» یعنی توبه بندگان را بسیار می پذیرد، و الطافی را که از گناهکاران بریده بود بعد از بازگشت توبه به آنها عنایت می کند، و به سوی آنان باز می گردد.
90- «الجلیل» به معنی بزرگ و عظیم و صاحب جلال و اکرام است.
91- «الجواد» به معنی نیکوکار و کثیرالانعام و بخشنده است.
92- «الخبیر» به معنی عالم و آگاه است و از باطن امور و اسرار درون با خبر است.
93- «الخالق» به معنی آفریدگار است، و در اصل «خلق» به معنی اندازه گیری چیزی است، و از آنجا که آفرینش با اندازه گیری در تمام ابعاد همراه است این واژه بر آن اطلاق شده است.
94- «خیرالناصرین» یعنی کسی که یاری و نصرت او کاملا گسترده و خالی از هرگونه نقص و عیب است.
95- «الدیان» کسی که بندگان را در برابر اعمالشان جزا می دهد.
96- «الشکور» کسی که اعمال نیک بندگان را ارج می نهد و به نحو احسن پاداش می دهد.
97- «العظیم» به معنی بزرگ و آقا و قادر و قاهر است.
98- «اللطیف» کسی که نسبت به بندگان لطف و محبت دارد، و به آنها نیکی می کند و تدبیر او بسیار دقیق می نماید و خالق اشیاء لطیف است.
99- «الشافی» به معنی شفا دهنده در برابر بیماریها و آلام و دردها است.
این بود مجموعه اسماء نود و نه گانه که به عنوان اسماء الحسنی در روایات اسلامی به آن اشاره شده است، اما همانگونه که گفتیم تعبیر روایات در این باره یکسان نیست. قسمتی از این اوصاف از قبیل اوصاف کمالیه ذاتیه خداوند است (صفات جمال) و قسمتی از قبیل اوصافی است که هرگونه نقص را از ذات مقدسش دور می شمرد (اوصاف جلال) و قسمت زیادی از آن صفاتی است که از ناحیه افعال او مشتق شده (صفات فعل)، در ضمن تعدادی از این صفات از نظر معنی با یکدیگر قریب الافق است هر چند تفاوتهای ظریف و دقیق غالبا در میان آنها پیدا می شود.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 46 تا55
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها