نوآوریهای فلسفی و منطقی ابن سینا (مسأله شر)

فارسی 2923 نمایش |

معقول ثانی

از نوآوریهای ابن سینا معقول ثانی است. وی نخستین بار معقولات را به اولی و ثانوی در معنای اصطلاحی آنها تقسیم کرده است. هر چند در سخنان پیشینیان معقول اول و ثانی آمده است، ولی کاربرد معقولات اولی و ثانیه در معنای اصطلاحی آنها در آثار ایشان دیده نمی شود. در مورد فارابی نیز کلام وی بیگانه با معنای محل بحث است و تقسیم وی مربوط به چگونگی و حوزه واژگان است، در حالی که بحث معقولات مربوط به مفاهیم در حوزه منطق و معرفت شناسی است. از این روی، ابن سینا مبتکر این اندیشه است و همین تقسیم بندی از سوی فیلسوفان پسین پذیرفته شده است.
ابن سینا در آثار گوناگون خود، به مسأله معقول ثانی پرداخته است. وی ابتدا در منطق شفا در روشنگری موضوع منطق، پس از ذکر مقدمه ای، تقسیم بندی دقیقی از معقولات ارائه داده، ولی از اصطلاح معقول اولی و ثانی سخنی به میان نیاورده است. وی می گوید: «مفاهیم ذهنی به طور مطلق موضوع منطق نیستند، بلکه مفاهیم دو دسته اند یا از اعیان خارجی انتزاع شده اند و یا اموری هستند که عارض آن مفاهیم می شوند. از آن حیث که برابری آنها با خارج مورد نظر نیست؛ یعنی این مفاهیم عارض دیگر مفاهیم، از آن حیث که امور ذهنیند، می شوند. قسم دوم از مفاهیم، از آن حیث که نفس را به صورتهای علمی می رساند یا ممد و یا مانع این رسیدن هستند، موضوع تحقیق قرار می گیرند.»
ولی در الهیات شفا برای نخستین بار، اصطلاح معقول اول و ثانی را در معنای مورد بحث به کار می برد، ابن سینا تلاش می ورزد تا وجه فلسفی و منطقی بحث را از هم جدا سازد، بدین ترتیب که ثابت کردن معقول ثانی به فلسفه اولی بسته است، اما استفاده از آنها در رسیدن به مجهول، از راه معلوم، عمل منطقی است؛ از این روی معقولات ثانیه به طور مشروط موضوع منطق هستند.
ابن سینا نخستین بار (عنایت) را در قالب مثلث نظام احسن مطرح و ثابت کرده است. به دیگر سخن، نظریه نظام احسن را می توان در ضمن طرح سه ایده: عنایت، علم باری تعالی و خیر و شر، پی گرفت که شیخ الرئیس به گونه ابتکاری این نظریه را مطرح و روشن کرده است. بیان فلسفی شیخ در بحث (عنایت) با سه مقدمه زیر صورت می گیرد:
1. خداوند به نظام خیر علم ذاتی دارد.
2. خداوند علت همه خیرها و کمالهاست.
3. خداوند به این نظام خیر رضایت دارد.

روشنگری در مسأله شر

از نبوغ و دهاء شخصی ابن سینا روشنگری در مسأله (شر) است. تجزیه و تحلیلی که ابن سینا درباره مسأله شر ارائه کرده بارها ژرف تر از سخنان پیشینیان و نسبت به سخنان پسینیان نیز، همچنان سخنی نغز است. از دغدغه های فکری حکما و متکلمان از دیرباز مسأله شرور بوده است، و این که چگونه قضا و قدر الهی به شرور بستگی پیدا می کند و یا شرور برآمده از قضای الهی هستند، یا خیر؟ در پاسخ، باید گفت: بی گمان صورت دوم، در ذهن پنداشته نیست و به دیگر سخن، به اعتقاد شماری، آنچه خیر است از اهورامزدا و آنچه شر است از اهریمن است؛ که لازمه قبول آن، پذیرش دوگانگی است. اگر قول اول را بپذیریم، چگونه با عنایت و حکمت الهی سازگار خواهد بود؛ زیرا برابر خواست عنایت و حکمت بالغه الهی آنچه وجود پیدا می کند، باید خیر باشد نه شر. پیشینیان و پسینیان از فلاسفه و متکلمان، در پاسخ به این پرسش، دیدگاههای گوناگونی ارائه داده اند. خلاصه دیدگاههای آنان که از نغز گفتار ابن سینا گرفته شده، بدین قرار است:
1. خیر مطلق، مثل وجود باری تعالی و عقول فعاله که سرچشمه خیرها و برکتهایند.
2. شر غالب.
3. خیر و شر در آن مساوی است. دو قسم اخیر وجود خارجی ندارند، زیرا احتمال شر بسیار برای خیر کم، خود شر بسیار است.
4. شر مطلق، ممتنع الوجود است و حکمت الهی ایجاد آن را اقتضا نمی کند.
5. خیر غالب، که سنت و حکمت الهی آن را ایجاب می کند و سستی و اهمال در آن شایسته مقام جواد مطلق نیست.
ابن سینا در پاسخ به این پرسش مهم، باجمله کوتاه، ولی پر معنی می گوید: «داخل شدن شر، در نتیجه، و به قصد ثانی است.» وی در بیشتر آثار خود، ضمن بحث (عنایت) به مسأله شر نیز پرداخته است.

جداسازی علتهای وجود از علتهای ماهیت

از نبوغ و دهاء ابن سینا، خارج کردن علتهای وجود از علتهای ماهیت و انکار علت مادی و صوری در عالم مجردات است. ابن سینا، با طرح پیوند علتها با یکدیگر، ضمن مردود دانستن علت غایی به عنوان علتی مستقل، آن را در ضمن علت فاعلی که در وجود معلول نقش دارد و به تعبیری کامل کننده فاعل بودن فاعل است، می پذیرد. همچنین با طرح این بحث، مبدأ اول را از نوع علت فاعلی می داند و علتهای وجود را از علتهای ماهیت جدا می سازد و به دنبال آن، منکر علت مادی و صوری در عالم مجردات می شود که از نوآوریهای وی به شمار می آید.

انسان معلق در هوا

از جمله نوآوری های ابن سینا شیوه مخصوص او در ثابت کردن تجرد نفس، معروف به: (برهان انسان معلق در هوا) است. ابن سینا در علم النفس به خلاف اثرپذیری از علم النفس ارسطو در بسیاری از موردها، چه از جنبه طبیعی و چه از جنبه متافیزیکی، با آرای ارسطو مخالفت می ورزد؛ چنانکه در علم النفس طبیعی، بیشتر از علم طب، که دستاورد کارآزماییها و تجربه های خود اوست، اثرپذیرفته و در علم النفس متافیزیکی، آنچنان نوآوری و آرای خاص وجود دارد که وی را با علمای جدید این فن (روان شناسی) نزدیک می سازد.
از این روی، ابن سینا برای ثابت کردن تجرد نفس و جوهر بودن آن به عنوان جوهر ناهماهنگ با بدن که با فنای آن فانی نمی شود، به دلیلهای بسیار که گاه از ذوق مبدع و فکر خلاق او سرچشمه گرفته است، چنگ می زند و می کوشد تا این نظریه را ثابت کند حقیقتی دیگر، که با جسم ناهماهنگ است وجود دارد. وی برهانهایی را که برای ثابت کردن نفس یاد می کند، عبارتند از: 1. برهان طبیعی;2. برهان وحدت نفس و برهان (من). 3. برهان پسیکولوژی. 4 برهان استمرار. 5. رهان انسان معلق در هوا.
ابن سینا به اثرگذاری بدن بر نفس نیز توجه کرده و بر این باور است: همانگونه که نفس ناظر بر بدن است، بدن نیز نسبت به نفس مهر و خدمت می ورزد. مهمترین خدمت بدن به نفس این است که به آن برجستگی، شخصیت و امتیاز می بخشد و علت عرضی نفس است. وی در آثار خود مثالهای فراوانی درباره اثرگذاری بدن در نفس آورده است. ابن سینا نظر ارسطو را درباره پیوند نزدیک نفس و بدن، مبنی بر این که نفس صورت بدن است، می پذیرد، ولی با بهره از اندیشه و فلسفه ویژه خود، در نظر ارسطو دگرگونیهای مهمی پدید می آورد و به نظریه دوگانگی و دو جوهری نفس و بدن باور پیدا می کند و می پذیرد: پیوند این دو با اثرگذاری و اثرپذیری از یکدیگر است. نفس، با این که کمال بدن به شمار می آید و نقش هدایت آن را به عهده دارد، بدون بدن، نمود و برجستگی ندارد، و از حیث آغاز پیدایش، پیرو بدن است؛ یعنی با آن، پدیدار می شود، هر چند پس از مرگ تن فانی نمی شود و به عالم علوی معقولات می پیوندد.
البته این پیوند نفس و بدن با یکدیگر، هرگز به معنای برابری و پیش نبودن یکی بر دیگری نیست. تمام چگونگیهای خاص نفسانی است؛ به عنوان نمونه، خشم و اندوه و شادی، خودی به خود بستگی به نفس دارد، گرچه در نتیجه و به طور طبیعی، با واکنشهای بدنی همراه می شود و با پدیده هایی مانند اندوه و شادی بر بدن اثر می گذارد؛ در مثل، بر اثر اندوه در خوردن غذا، از هم گسستگی پدید می آید و به عکس، در اثر شادی، خوردن غذا، بهبود می یابد.

حرکت وضعی

ابن سینا نخستین بار حرکت وضعی را به عنوان یکی از قسمها و گونه های حرکت، جداگانه مورد بحث قرار داده و آن را از دیدگاههای ویژه خود یاد کرده است؛ چنانکه از عبارت نجات چنین بر می آید که وی نخستین فیلسوفی است که به حرکت وضعی توجه کرده است. (واما الوضع فانه فیه حرکة علی رأینا خاصة کحرکة الجسم المستدیر علی نفسه.)
بنابر عقیده ما در مقوله وضع حرکت است؛ مانند حرکت جسم گرد به دور خود. این ادعای ابن سینا بازتابهای گوناگونی در میان اندیشوران اسلامی داشته و از سوی شماری از آنان مورد نقد قرار گرفته است که فلاسفه پیش از بوعلی، مانند ابونصر فارابی و ابویوسف کندی نیز به حرکت وضعی توجه کرده و بدان عقیده داشته اند. ارسطو به عنوان بنیان گذار و وضع کننده منطق، به روشنی از حرکت وضعی، سخنی به میان نیاورده است و پیروان وی مانند فارابی و کندی، اگر چه از حرکت وضعی یاد کرده اند، ولی گسترش چندانی بدان نداده اند.

نظریه میل

ابن سینا در بیان گونه ها و قسمهای حرکت و بیان حرکت ارادی و حرکت طبیعی از ارسطو پیروی کرده است، ولی در باب حرت قسری و غیر ارادی، با آرای وی، به ناسازگاری برخاسته و دگرگونی در فیزیک ارسطویی پدید آورده و بدین وسیله نظریه ابن سینا در مورد مفهوم (میل) شکل گرفته است. وی، با طرح این نظریه، فیزیک جدید را، که بر پایه (میل) استوار شده است، بنیان نهاده و سندی بر افتخارات خود و جهان اسلام افزوده است. ارسطو بر این باور است باید حرکت دهنده جسم همیشه همراه با حرکت کننده باشد؛ زیرا در غیر این صورت از حرکت باز خواهد ایستاد: از این روی: (کلیه اشیایی که بدین گونه به حرکت در می آیند، باید به طور همزمان حرکت نموده و ضمنا پس از آن که محرک اولیه دیگر بدانها تحرک نداد، به طور همزمان از حرکت باز ایستد.)
ابن سینا در مورد حرکت قسری، بر خلاف ارسطو می گوید: «حرکت کننده، از حرکت دهنده نیرویی را، که وی آن را میل می نامد، می گیرد و به سبب آن به حرکت خود ادامه می دهد و به سبب برخورد با چیزهای دیگر، کم کم این میل ضعیف می شود و پس از تمام شدن میل جسم، قوای مخالف حرکت بر آن برتری می یابند و به حرکت جسم پایان می دهند.»
فلاسفه برای ثابت کردن وجود زمان، برهانهای بسیاری یاد کرده اند. پاره ای از برهانهای وجود زمان را شیخ الرئیس برای نخستین بار مطرح کرده است که به (برهان طریق الهیین) و (دلیل امکان) معروف هستند. وی در بیشتر آثار خود، دو دلیل یاد شده را آورده است.

چند قاعده فلسفی

در آثار شیخ الرئیس مانند اشارات و تنبیهات، شفا و نجات، قواعد فلسفی فراوانی مطرح شده است که استقصای کامل آنها، کتاب مستقلی را می طلبد. پاره ای از این قواعد فلسفی را ابن سینا برای نخستین بار مطرح کرده و مورد بحث قرار داده است; از جمله:
1. قاعده کلی ممکن زوج ترکیبی
2. قاعده کل معنیین، احدهما اعم من الآخر، یحمل علیها معنی ثالث، فان ذلک المعنی یکون للاعم اولا و بالذات و للاخص بعده و بسببه. این قاعده را شیخ در کتاب اشارات ذکر کرده و پاره ای از مسائل مهم فلسفی را بر آن استوار دانسته است.
3. الواجب لذاته، واجب من جمیع جهاته:
شیخ نخستین بار این قاعده را مورد بحث قرا داده و برای ثابت کردن آن برهان آورده است. برهان شیخ متکی بر برهان خلف است، و خلاصه آن بدین ترتیب تقریر شده است: «اگر ذات واجب در اتصاف به صفات خویش کافی نباشد، باید اتصاف او به برخی صفات از سوی غیر انجام گیرد و هنگامی که چنین باشد، یعنی اتصاف ذات واجب به برخی صفات از سوی غیر، بدون قید و شرط واجب نباشد، اکنون این نتیجه را صغری قرار می دهیم وبا نظم قیاسی یک کبری بر آن می افزاییم و می گوییم: ذات واجب من حیث هو هو و بدون قید و شرط واجب نیست و هر چیزی که من حیث هو هو و بدون قید و شرط واجب نباشد واجب بالذات نخواهد بود. نتیجه ای که از این دو قیاس به دست می آید این است که اگر ذات واجب در اتصاف به صفات خویش کافی نباشد واجب بالذات نخواهد بود و این خلاف فرض است.»
4. کل حادث مسبوق بالمادة:
شیخ نخستین فیلسوفی است که از این قاعده یاد کرده و آن را مورد بحث قرار داده است، این قاعده، منشأ آثار بسیاری است و مسائل گوناگونی بر آن بار می شود که یکی مسأله تفسیم صحیح موجود به دو قسم بالفعل و بالقوه است و دیگر مسأله مهم و اساسی اتحادی بودن ترکیب ماده و صورت است، در مقابل قول به انضمامی بودن آن که شماری طرفدار آن هستند.
5. الرأی الکلی لا ینبعث منه شیء مخصوص جزئی:
شیخ نخستین بار این قاعده را در اشارات یادآور می شود. مفاد این قاعده این است که: اراده کلی، هرگز نمی تواند سرچشمه پدید آمدن عمل شخصی در خارج قرار گیرد، مگر این که تخصیص زننده ای به آن همراه گردد، در مثل اگر شخصی در مقام انفاق، سکه مخصوصی را که در دست دارد به شخص دیگری که نیازمند به آن است، ببخشد، هرگز نباید سرچشمه آن عمل را یک حکم کلی مبنی بر لزوم انفاق در هر حال دانست. آنچه ذکر گردید، تنها گوشه ای از نوآوریهای شیخ الرئیس، ابوعلی سینا بود که از دهاء شخصی و نبوغ و فکر خلاق او سرچشمه گرفته است.

منـابـع

حسین لطیفى- فصلنامه حوزه- شماره 103 و 104

پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت

پایگاه اطلاع رسانی بنیاد حکمت اسلامی صدرا

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد