بررسی صفت تکلم خداوند با توجه به آیات قرآن
فارسی 2377 نمایش |وصف متکلم صریحا در قرآن نیامده، ولی فعلی که دال برآن است ذکر شده، مانند: "و کلم الله موسی تکلیما" «خداوند با موسی سخن گفت» (نساء /164 و اعراف/ 143) و از همین نظر موسی (ع) را به عنوان "کلیم الله" (کسی که مخاطب سخن خداوند بود) مشهور و معروف شده است. از این گذشته در قرآن مجید در سه مورد تعبیر به "کلام الله" (سخن خدا) شده (بقره /75، توبه /6، فتح/15) و در یک مورد «کلامی» (سخن من) (اعراف /144) آمده است. و در موارد متعددی تعبیر به کلمه "ربک" «سخن پروردگار تو) یا "کلمه الله" (سخن خداوند) نیز دیده می شود. و از مجموع اینها به خوبی می توان نتیجه گرفت که یکی از اوصاف پروردگار «متکلم» است. بلکه به طوری که «قوشجی» در «شرح تجرید العائد» آورده، توصیف خداوند به متکلم منحصر به مسلمانان نیست بلکه تمام ارباب ملل و مذاهب خدا را متکلم می دانند هر چند در تفسیر معنی کلام و سخن گفتن الهی اختلاف نظر دارند.
توضیحات
1- مقصود از کلام الله چیست؟
در تفسیر معنی «کلام الله» و سخن گفتن خداوند، اختلاف شدیدی در میان مسلمانان بروز و ظهور نموده، و هر گروهی تفسیری برای آن ذکر کرده اند: جمعی از حنبلی ها گفته اند: کلام الله مرکب از حروف و اصوات است, و اینها قائم به ذات او و قدیم است! سپس بر این گفتار بی معنی تا آنجا اصرار ورزیده اند که گفته اند جلد و غلاف قرآن نیز قدیم و ازلی است، تا چه رسد به نقوش قرآن!!
گروه دیگری گفته اند کلام خدا همان حروف و اصوات است، و اینها اموری حادثند و در عین حال قائم به ذات خداوندند که بی پایه بودن گفتار آنها نیز کمتر از گروه حنابله نیست.
گروه سوم معتقدند کلام خداوند همان حروف و اصوات است، و اینها اموری حادث و غیر قائم به ذات خداوند است بلکه در زمره مخلوقات او هستند که خداوند آن را در وجود جبرئیل یا پیامبر(ص) یا شجره موسی ایجاد کرده است. و بالاخره گروه چهارم «اشاعره» هستند که می گویند کلام خداوند از جنس اصوات و حروف نیست بلکه مفاهیمی است قائم به ذات خداوند، و آن را «کلام نفسی» می نامند، و معتقد به قدیم بودن آن هستند. آنها حتی عقیده داشتند کسی که معتقد به حادث بودن قرآن (کلام الله) بوده باشد کافر است (و قتل او واجب!)
تاریخ قرون نخستین اسلام شاهد درگیریهای شدید و خونباری در زمینه "کلام الله" و حادث و قدیم بودن آن، و تکفیر یکدیگر در این زمینه بوده است، بحثها و مشاجراتی که امروز برای ما مفهوم صحیحی ندارد و به خوبی می توان گفت که دست سیاستهای خود کامه وقت برای سرگرم ساختن ملت مسلمان، و استفاده از اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن»، به این اختلافات دامن می زده است.
2- نتیجه گیری نهائی
به هرحال در اینجا چند مطلب است که همه از واضحات است و به نظر نمی رسد جای گفتگو در آن باشد:
1- خداوند قادر است بر اینکه امواج صوتی را در فضا بیافریند، و این امواج را به گوش انبیاء و پیامبرانش برساند، و پیام خود را از این طریق به آنها ابلاغ کند، آنچنان که قرآن در مورد تکلم با موسی بن عمران در وادی «ایمن» گوش می دهد که امواج صوتی در آن درخت مخصوص ایجاد شده و موسی را به سوی خود فرا خوانده است.
2- «تکلم» به معنی سخن گفتن با زبان و از طریق تارهای صوتی از عوارض جسم است و درباره خداوند که منزه از جسم و جسمانیت است مفهوم ندارد, جز از طریق ایجاد امواج صوتی در اجسام که در بالا اشاره شد.
3- قرآن مجید که در دست ماست همین الفاظ و حروف است که گاهی در قالب کتابت ظاهر می شود، و بدون شک هر دو از حوادث است، و اینکه بعضی گفته اند این الفاظ و نقوش، قدیم است و حتی جلد و غلاف قرآن را باید ازلی دانست از خرافاتی است که لایق بحث نیست. و ظاهرا کسانی که قائل به قدیم بودن کلام الله شده اند از اینجا بوده است که از یکسو قرآن مجید یکی از صفات خدا را «تکلم» ذکر کرده، و به قرآن کلام الله گفته شده، و از سوی دیگر، خدا وجودی است ازلی، پس صفات او نیز باید ازلی باشد، و در اینجا نتیجه گرفته اند که تکلم خدا ازلی است. آنها به خاطر ضعف معلوماتشان نتوانسته اند میان «صفات ذات» و «صفات فعل» تفاوت بگذارند. آنچه ازلی است صفات ذات است، مانند «علم و قدرت» ولی صفاتی که عقل ما به خاطر صدر افعالی از خداوند بر ذات پاک او انتزاع می کند، اموری حادثند، زیرا این صفات قائم به ذات خدا نیست بلکه انتزاعات عقلی است که از ملاحظه افعال او حاصل می شود. به تعبیر دیگر بدون شک خداوند افعالی دارد که حادث است مانند خلقت آسمان و زمین و آفرینش آدم، و مسأله رزق و روزی و بخشش گناه بندگان و ارسال پیامبران و رسولان، هنگامی که عقل صدور این افعال را از خود می بیند صفاتی همچون «خالق» و «رازق» و «غافر» را برای خداوند انتخاب می کند و مسلما قبل از اینکه خدا موجودی بیافریند یا روزی دهد یا مشمول مغفرت خود سازد این اوصاف صدق نمی کرد (البته قدرت بر این امور داشت، ولی بحث از قدرت نیست، بلکه سخن ازخود این افعال است). بنابراین حساب این اوصاف که صفات فعل نامیده می شود از صفات ذات که قائم به ذات پروردگار، بلکه عین ذات او است جدا می باشد، عدم درک این واقعیت، طرفداران قدیم کلام الله را به مطالب مضحکی مانند قدیم یودن جلد و غلاف کشانیده است.
4- گروهی از اشاعره که این مسائل را درک می کردند به حکم ناچاری مسأله «کلام نفسی» را مطرح کرده اند، کلامی که بتواند قدیم باشد و قائم به ذات پروردگار. آنها برای اثبات این مطلب به این آیه تمسک جسته اند که قرآن درباره جمعی از منافقین می گوید: "و یقولون فی انفسهم لولا یعدبنا الله بما نقول" «آنها در دل می گویند چرا خداوند ما را در برابر سخنانمان عذاب نمی کند»؟!(مجادله/ 8). یا به شعر معروف «اخطل» که از شعرای عصر بنی امیه است تمسک جسته اند:
ان الکلام لفی الفواد وانما جعل اللسان علی الفواد دلیلا
«جای سخن قلب است، و زبان ترجمان قلب قرار داده شده».
و به این ترتیب خواسته اند خود را از تضادی که در میان حادثه بودن کلام، و قدیم بودن صفات الهی می دیدند رهائی بخشند. ولی آنها با این سخن گرفتار مشکل بزرگتری شده اند و آن اینکه اگر منظور از کلام نفسی «تصویر الفاظ و جمله ها، و گذراندن آنها از ذهن و فکر» باشد این امور درباره خداوند معنی ندارد، زیرا ذات پاک او جایگاه اینگونه عوارض انسانی نیست. و اگر منظور علم خداوند به محتوای قرآن مجید از ازل بوده باشد، جای شک نیست که او از ازل احاطه علمی به همه این امور داشته است، ولی در این صورت کلام نفسی بازگشت به علم خدا می کند، و صفات دیگری نخواهد بود.
نتیجه اینکه محتوای کتب آسمانی همیشه در علم خدا بوده و این چیزی جز صفت «علم» نیست، و اما خود الفاظ و نقوش بدون شک حادث است و در این میان چیز ثالثی بنام کلام نفسی که قدیم باشد و غیر از علم خداوند بوده باشد نداریم. اینها همه امور ظاهر و آشکار است، ولی متأسفانه جروبحث درباره قدیم و حادث بودن کلام نفسی بخش وسیعی از تاریخ اسلام را تاریک ساخته، و حوادث خونباری به وجود آورده. گاهی حکومت وقت طرفدار جمعیت معترله بود (مانند بعضی از خلفای بنی عباس). در این موقع اصرار داشتند که همه اعتراف به حادث بودن کلام الله کنند, و گروهی را به خاطر عدم اعتراف به این معنی از دم شمشیر گذراندند. در مقابل، عده زیادی از حکام بنی عباس طرفدار «اشاعره» بودند، و قائلین به حدوث «کلام الله» را از دم شمشیر می گذراندند، درحالی که امروز می دانیم همه اینها بازیهای سیاسی بوده که در شکل مسائل مذهبی ظاهر می شده، و حکام جبار برای رسیدن به مقاصد شوم خویش، و ادامه حکومت خود کامه، اعتقادات مذهبی مسلمانان را بازیچه خویش قرار می دادند.
3- تکلم در روایات اسلامی
این سخن را با روایتی از امام صادق (ع) ادامه می دهیم: روایتی که شیخ طوسی (قدس سره) در «امالی» از ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل کرده است، فرمود: «خداوند همیشه بالذات عالم بود درحالی که معلومی وجود نداشت، و بالذات قادر بود درحالی که مقدوری نبود. ابوبصیر می گوید: گفتم فدایت شوم، آیا خداوند همیشه موصوف به صفت متکلم بوده؟ فرمود: کلام، موضوع حادثی است. خداوند متعال وجود داشت و متکلم نبود، سپس کلام را آفرید»! همین حدیث را مرحوم کلینی در کافی با مختصر اضافاتی نقل کرده و در ذیل آن صریحا آمده است: «کلام و سخن گفتن، صفت حادثی است و ازلی نیست، خداوند متعال از ازل بوده و متکلمی وجود نداشت».
این عبارت به وضوع فرق میان «صفات ذات» و «صفات فعل» را بیان می کند، صفات ذات همچون علم و قدرت است که از ازل بوده، و نیازی به وجود مخلوقات ندارد، اما «صفات فعلی» صفاتی است که بیرون ذات خدا است و عقل این صفات را به هنگام صدور افعالی از خداوند انتزاع کرده به او نسبت می دهد، مانند خالق و رازق، صفت تکلم نیز در زمره همین صفات است چون نوعی فعل و حرکت می باشد و می دانیم حرکت در ذات خداوند راه ندارد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 377 تا 383
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها