مفهوم سجده بر یوسف(ع) و تعبیر شدن خواب آن حضرت
فارسی 3245 نمایش |خداوند متعال در آیه 100 از سوره مبارکه یوسف می فرماید:
"و رفع ابویه علی العرش"
وقتی خاندان یعقوب وارد بارگاه یوسف شدند او پدر و مادرش را بر سر تحت نشاند. آن ها و برادران آنچنان تحت تإثیر آن شکوه و جلال و جمال واقع شدند که "وخروا له سجدا" «همگی در برابر او به سجده افتادند».
مفسران در مورد این سجده بحث و گفتگو دارند که چگونه باید توجیه شود در این که سجده به عنوان عبادت و پرستش بوده است، شک و تردیدی نیست زیرا عبادت در همه ی ادیان آسمانی مختص خداست و غیر خدا را نمی توان معبود قرار داد. تمام انبیاء دعوت به توحید کرده اند. توحید در عبادت، از مسائل مسلم در مکتب تمام پیامبران خداست. همان گفته اند: ( اعبدوالله) خدا را عبادت کنید. هیچ یک نگفته اند غیر خدا را عبادت کنید.
"إذ جاء تهم الرسل من بین ایدیهم و من خلفهم الا تعبدوا الا الله»(فصلت/14)
«پیامبران خدا در زمان های مختلف در میان مردم آمده اند و آن ها را به توحید در عبادت دعوت کرده و گفته اند، جز الله، احدی را عبادت نکنید".
پس سجده ی خاندان یعقوب برای یوسف، سجده ی عبادت نبوده است. بعضی گفته اند، سجده برای خدا بوده، منتها یوسف قبله ی آن ها بوده است چنان که ما رو به کعبه که قبله ی ماست سجده می کنیم. اگر در حال نماز از کعبه منحرف بشویم، نماز باطل است اما آیا ما کعبه را عبادت می کنیم؟ یعنی ساختمان ساخته شده ای از سنگ و گل را می پرستیم؟ معلوم است که چنین نیست. ما سجده برای خدا می کنیم منتها به امر خدا رو به کعبه می ایستیم و در محاذات کعبه به خاک می افتیم، همان گونه که فرشتگان خدا به امر خدا در مقابل آدم به سجده افتادند. معبودشان الله بود و آدم قبله گاهشان بود؛ آن چنان که معبود ما الله است و کعبه، قبله ی ما ست.
خاندان یعقوب نیز رو به یوسف ایستادند و برای خدا سجده کردند. این یک توجیه است. توجیه دیگر اینکه سجده در این آیه به معنای مطلق خضوع است نه به معنای واقعی سجده که سر به زمین نهادن باشد. بلکه مثلا خم شدن و دست به سینه گذشتن و اشباه آن منظور است ولی این معنا با کلمه ی «خروا» نمی سازد زیرا معنای این کلمه چنان که راغب می گوید به زمین افتادن همراه با صداست. یعنی آن ها به زمین افتادند و صورت بر زمین نهادند در حالی تسبیح خدا می گفتند. و جه دیگر اینکه، سجده برای یوسف بوده است اما نه به عنوان عبادت بلکه به عنوان تعظیم.
عبادت غیر خدا به هیچ نحوی از انحاء جایز نیست؛ چه به گونه ی سجده باشد و چه به نحو رکوع یا سر به پایین آوردن و دست به سینه نهادن و حتی غیر خدا را به عنوان پرستش صدا زدن و خواندن و خلاصه عبادت غیر خدا به هر نحوی که باشد، حرام است. اما تعظیم چه؟! تعظیم والدین و نعظیم معلم و استاد و مربی و تعظیم علما و صلحا و کهنسالان همه خوب و ممدوح است. منتها تعظیم اشکال مختلف دارد؛ گاهی به زبان می گوید. گاهی سر به پایین می آورد، گاهی دست به سینه می گذارد، گاهی خم می شود (به حد رکوع) این ها اشکالی ندارد، اما تعظیم به صورت سجده چه طور؟
می گوییم در شریعت ما تعظیم به صورت سجده جایز نیست اما در شرایع قبلی ممکن است جایز بوده باشد. ما احکامی داریم که در شرایع پیشین نبوده و در شریعت ما هست و احکامی نیز در شرایع پیشین بوده و در شریعت ما نیست و برحسب اختلاف شرایط زمانی، از جانب خدا نسخ احکام به وجود آمده است. از باب مثال، جمع میان دو خواهر برای یک شوهر، در شرایع قبلی جایز بوده است. یعنی یک مرد می توانست دو خواهر را در یک زمان به عقد خود در آورد ولی این عمل در شریعت ما ممنوع است و از این رو ممکن است گفته شود که در شریعت حضرت یعقوب، سجده ی تعظیمی برای غیر خدا جایز بوده است و در شریعت ما نهی شده است. بنابراین اشکالی نداشته که خاندان یعقوب به عنوان تعظیم و تکریم از مقام یوسف، در مقابل او به سجده افتاده باشند. وقتی این صحنه به وجود آمد، دفعتا آن خوابی که حضرت یوسف علیه السلام چهل سال پیش در کودکی دیده بود، تداعی شد و همچنین یادش آمد که بر اثر همان خواب، آن ماجراهای پرمحنت پیش آمد! در سن کودکی نزد پدر آمد و گفت:
"یا ابت انی رایت احد عشر کوکبا و اشمس والقمر رایتهم لی ساجدین"(یوسف/4)
«پدر! من در خواب دیدم که ماه و خورشید و یازده ستاره برای من سجده می کنند». پدر گفت: فرزند! این خواب را مکتوم نکه دارد و به کسی نگو؛ ولی بدان که عاقبت، خدا تو را بزرگت می کند و به مرتبه ی اجتباء (برگزیدن) و برگزیدگی می رساند.
اشاره ی حضرت یوسف علیه السلام به خوابی که در کودکی دیده بود
اینک که حضرت یوسف دید آن ها به سجده افتادند رو به پدر کرد وگفت:
"یا ابت هذا تاویل رویای من قبل قد جعلها ربی حقا"
«پدر! این تأویل همان خوابی است که من از پیش دیده بودم و خدای من، آن را مبدل به واقعیت ساخت».
خوابی که چهل سال پیش در کودکی دیده بودم الان تعبیر شد و پدر و مادر و یازده برادر در مقابل من به سجده افتادند. معلوم می شود که برادران یوسف نیز عاقبت خوشبخت شدند و به سعادت رسیدند. از اول هم آن ها به صورت یازده ستاره ی درخشان در خواب یوسف دیده شدند. اگر چه بعدا خود را آلوده کردند و آن درخشندگی را از بین بردند، خیانت کردند و سی – چهل سال به این کیفیت گذشت ولی عاقبت توبه کار شدند و دست به دامن یوسف علیه السلام و یعقوب علیه السلام زدند و مجددا آن درخشندگی که در فطرتشان بود، آشکار گشت و همچون ستارگان، دور یوسف را گرفتند. یوسف نیز بدون اینکه سخنی از گذشته ی برادران به میان آورد، تنها سخنی از زندان مصر آن هم به طور اشاره به پدر گفت:
"و قد احسن بی اذ اخرجنی من السجن"
«پروردگار من درباره ی من لطف و عنایت کرد؛ آن زمان که مرا از زندان خارج کرد».
"و جاء بکم من البدو من بعد ان نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی"
«و شما را از بیابان کنعان به اینجا آورد و بعد از اینکه شیطان بین من و برادرانم فساد انگیزی نمود.»
این کلمات نشانه ی کمال فتوت و بزرگواری روح است که اصلا اسمی از چاه کنعان و مقدمات غم انگیز آن که مربوط به برداران است به میان نمی آورد؛ چه آن که توبه کار شده اند و گناه توبه کار را دیگر نباید به رخش کشید. حضرت یوسف بنده ی خداست؛ گناه بزرگ برادران را به رخ آن ها نمی کشد. داستان خود را از زندان مصر شروع می کند؛ با آن که اصل داستان از چاه کنعان آغاز شده است. تازه! در مورد زندان هم از محنتش چیزی نمی گوید بلکه روز تخلص از زندان را گوشزد می کند. یعنی در مقابل خدا هم انگشت روی نعمت می گذارد و می گوید، خدا بر من منت گذاشت که مرا از زندان بیرون آورد.
"قد احسن بی"
«خدای من درباره ی من احسان کرده»
"اذ اخرجتی من السجن"
«مرا از زندان بیرون آورده»
"جاء بکم من البدو"
«شما را هم از بیابان به شهر آورده است».
کنعان تقریبا یک نقطه ی دور افتاده ای بوده که حضرت یعقوب با عائله اش آنجا یک زندگی بدوی داشتند. بعد به طور سربسته اشاره به حوادث گذشته می کند که پدر دیگر دنبالش را نگیرد و خاطرات غم انگیز گذشته تجدید نگردد. می گوید پدر! شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخت. اینجا هم تقصیر را روی دوش شیطان می گذارد و نمی گوید، برادرها چنین کردند. با اینکه مقصر اصلی برادرها بودند اما نه ازچاه کنعان سخنی به میان می آورد و نه از کار برادرها شکایتی می کند. همین قدر می گوید، شیطان میان من و برادرانم فتنه انداخته، یعنی پدر دیگر دنبالش را نگیر و از گذشته چیزی نپرس.
"ان ربی لطیف لما یشاء"
خدای من درباره ی من هر چه که بخواهد تدبیر باریک بینانه ای دارد؛ آن گونه که کسی از الطاف خفیه ی او در لابه لای امور آگاه نمی شود.
"انه هو العلیم الحکیم"
«زیرا او هم عالم به تمام زوایا و خفایای امور است و هم تمام حوادث را براساس حکمت، تقدیر می کند».
چنان که می بینید درباره ی من و شما چه لطف و عنایتی کرده و ما را به اوج عزت و رفعت رسانده و مجمعی سرشار از انس و محبت و الفت به وجود آورده است. حضرت صدیق علیه السلام می خواست جریانات گذشته مکتوم بماند و پدر از شنیدن آن ها تکدر خاطر پیدا نکند و لذا وقتی حضرت یعقوب پرسید، جریان کار برداران با تو چه بود، جواب داد: پدر از من نپرس که برادرها با من چه کردند بلکه بپرس خدا با من چه کرده است و مرا به این مقام از عزت و رفعت رسانده و شما را از بیابان به شهر آوردده است.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره یوسف - از صفحه 417 تا 422
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها