شرایط زمامدار از نظر اسلام
فارسی 1738 نمایش |اهمیت زعامت و رهبری در جامعه بشری، یک سلسله شرائط و صفاتی را در حاکم و رهبر ایجاب می کند که اگر این صفات نباشد، زعامت و رهبری، از راه مستقیم، منحرف می گردد و امت را به بدترین مسیر سوق می دهد – لذا- اسلام بر این امر خطیر و موقعیت حساس حاکم اسلامی توجه داشته در حاکم و رهبر وجود صفاتی را لازم دانسته و بر امت اسلامی واجب کرده که به هنگام انتخاب حاکم، این اوصاف و شرایط را مراعات نمایند که ما برخی از آنها را با اشاره دلائل اجمالی آنها به گونه فشرده یادآور می شویم:
1- ایمان
حاکم اسلامی باید به اسلام و تعالیم قرآن و سنت پیامبر ایمان داشته باشد زیرا گذشته از اینکه آئین اسلام بهترین آئین ها است، ریاست فرد کافر بر جامعه اسلامی به منزله ریاست فرد بی کفایت برد فرد شایسته است. آیه یاد شده در زیر به بهترین وجه بر این مطلب دلالت و هرنوع تفوق کافر را بر مسلمانان نفی می نماید، چنان که می فرماید: «ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» ( سوره نساء/ آیه 141)، «خداوند هرگز برای کافران نسبت به مومنان راه تسلطی قرار نداده است» چه تسلطی بالاتر از ولایت و حکومت کافر بر مومن است..؟
2- کاردانی و لیاقت
لیاقت، شایستگی، کاردانی و کارآیی، شرط اساسی اشغال مقام حکومت و ولایت است. در طول زمان، پیوسته افرادی بی کفایت و نالایق مناصب اجتماعی را اشغال کرده و روزگار انسانها را سیاه کرده اند. لزوم اهمیت این شرایط، آنچنان روشن است که هرگز نیاز به اقامه دلیل ندارد، و طبیعت موضوع ولایت و زعامت، خود این شرط را ایجاب می کند، هرچند هیچ نوع دلیلی بر آن نباشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر اهمیت این صفت حیاتی در حاکم اشاره کرده و می فرماید: «فردی، لیاقت و شایستگی امامت را دارد که دارای سه خصلت باشد:
1- تقوی و پرهیرگاری که او را از نافرمانی خدا باز دارد.
2- بردباری که خشمش را با آن کنترل کند.
3- نیکو حکومت کردن بر افراد زیر فرمانش تا آنجا که نسبت به ایشان مانند پدر مهربان باشد.
از سخنان امام علی علیه السلام استفاده می شود که حاکم باید بر اداره امور از دیگران شایسته تر بوده و بر ولایت و زعامت از همه قدرتمندتر باشد، علی (ع) فرمود: «ای مردم از همه مردم سزاوارتر به حکومت کسی است که از همه «تواناتر» و آگاهتر به اوامر الهی باشد، پس اگر آشوبگری به فتنه انگیزی برخیزد، از او خواسته می شود که به حق باز گردد و اگر امتناع ورزد باید کشته شود.» خلاصه یکی از شرایط مهم در حاکم اسلامی، قدرت بر اداره امور افرادی است که بر آنان گمارده شده است و همین کاردانی و لیاقت است که به حاکم و رئیس امکان می دهد تا پریشانی امت را اصلاح کند، و پراکندگی آنان را جمع نماید، و آنان را به مراتب کمال و ترقی رهنمون شود و مسلمانان را از لحاظ ترقی و تمدن در مقدم تمام ملت ها و امت ها قرار دهد.
3- بینش سیاسی:
در منطق اسلام، در حاکم، کارآیی به تنهائی کافی نیست بلکه لازم است که دارای بینش سیاسی باشد تا مغلوب دیگران نشود و در اداره امور کشور فریب نخورد تا اینکه بتواند جامعه اسلامی را به بالاترین درجه کمال برساند. از این جهت بر حاکم بزرگ اسلامی واجب است بینش سیاسی و اجتماعی خود را آن چنان بالا ببرد و به حدی برساند که بتواند کشتی جامعه اسلامی را به ساحل نجات رهبری کند، در امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی پا به پای زمان پیش برود.
امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی بسیار ارزنده در این باره فرمود: این همه تاکید و سفارش برای این است که مبادا بر اثر غفلت و بی خبری، ملت اسلامی غافلگیر شوند و در نتیجه بی اطلاعی دستخوش حوادث ناگوار گردند و احیانا بدون اینکه متوجه باشند، آلت بی اراده اجرای مقاصد دیگران شوند. تسلیم زعامت و رهبری امت به دست کسی که نه کارآیی و توانایی بر اداره کشور و نه قدرت بر تحلیل مسائل اجتماعی دارد، مثل این است که اداره کشور به دست افراد نابالغ سپرده شود، معلوم است چه عواقب نامطلوبی در پی خواهد داشت.
4- عدالت
مهمترین صفتی که باید حاکم اسلامی- بعد از رشد سیاسی- دارا باشد، صفت عدالت و پاکی و پیراستگی از گناه است. حاکم اگر عدالت نداشته باشد چگونه می تواند مقدرات امت را بدست بگیرد و به تعالیم دینی عمل و مصالح امت را مراعات نماید زیرا عدالت یک حالت نفسانی است که انسان را از ارتکاب گناه باز می دارد و از اکتساب معاصی از جمله: دروغ، مکر، حیله و بدخواهی منع می کند، و شاید روشن ترین دلیل بر لزوم این صفت در حاکم، آیه ای است که مردم را بر مراعات و ملاحظه این صفت در حاکم به هنگام انتخاب او فرا می خواند: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله من اولیاء ثم لا تنصرون.» ( سوره هود / آیه 113)، «به آنان که ستم کردند تمایل نکنید، که آتش دامنگیر شما می شود و جز خداوند برای شما دوستانی نیست، آن گاه یاری نمی شوید.»
5- مرد بودن:
اگر اسلام، در حاکم و قاضی مرد بودن را شرط می کند، نه از این نظر است که می خواهد از مقام زن بکاهد و یا او را تحقیر نماید، بلکه این کار به خاطر رعایت شرایط طبیعی و خصائص آفرینش زن است. اصل «تقسیم کار» ایجاب می کند که هرکاری به اهل و شایسته آن، سپرده شود. از آنجا که زن یک موجود عاطفی است لذا کارهایی که به صلابت و خشونت نیاز دارد، به مرد واگذار شده است، و ولایت و زعامت یکی از این کارها است. از نظر قرآن، زن یک انسان ظریف است که در زر و زیور پرورش می یابد و در مقام مجادله و گفتگو، منطق قوی و نیرومند ندارد چنانکه می فرماید: «او من ینشأ فی الحلیه و هو فی الخصام غیر مبین» ( سوره زخرف/ آیه 18)، «آیا کسی را که در زر و زیور پرورش می یابد و در خصومت از حفظ حقوق خود عاجز است، از آن خدا قرار می دهند» آیه، منطق مشرکان را تخطئه می کند که آنان دختران را از آن خدا قرار داده بودند و پسران را برای خود اختیار کرده بودند... مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، در ذیل این آیه می نویسد: «مشارکت دختران را که در زر و ز یور پرورش می یابند و در مجادله منطق روشنی ندارند، و قادر به طرح دعواء نیستند، از آن خدا قرار داده بودند. چرا قرآن در این جا این دو صفت(علاقه به زر و زیور – ناتوانی در استدلال) را ذکر کرده است؟ زیرا زن طبعا از لحاظ عاطفه و مهربانی از مرد قوی تر و برعکس از لحاظ تعقل نسبت به مرد، ضعیف تر می باشد و روشن ترین دلیل آن، علاقه شدید به زر و زیور و ناتوانی او در بیان دلایل و حجتی که مبتنی بر قوه تعقل می باشد است. امام باقر علیه السلام زن را از هر دو مقام فضاوت و حکومت در یک روایتی نهی کرده و فرموده است: «صحیح نیست که زن قضاوت و داوری و زعامت و رهبری را بر عهده بگیرد.» در این باره، علاوه بر سیره مسلمانان، روایات و احادیث فراوانی وارد شده است و همچنین روح شریعت اسلامی که در حفظ شرافت و شخصیت زن مجسم می شود و پیوسته سعی می کند با ایجاد محیط تقوا، اخلاق اجتماعی را در جامعه سالم نگاه دارد، گواه بر این است که زن باید از ظهور در صحنه نمایش های سیاسی در سطح بالاتر، حفظ شود زیرا مداخله زنان در امور سیاسی خطراتی دارد که بر همگان روشن است.
6- آگاهی از قانون اسلام
حکومت اسلام حکومت قانون است. حاکم که اجرا کننده این قانون است باید از قانون الهی آگاهی داشته باشد هرچند این آگاهی را از راه تقلید از مجتهد به دست آورد و علت آن روشن است، زیرا باید حلال و حرام را به خوبی تشخیص دهد تا در اجراء، مرتکب خلاف نشود. در این باره امام خمینی می فرماید: «حاکم و خلیفه اولا باید احکام اسلام را بداند، و ثانیا عدالت داشته، از کمال اعتقادی اخلاقی برخوردار باشد. عقل همین اقتضاء را دارد زیرا حکومت اسلامی حکومت قانون است، نه خودسری و نه حکومت اشخاص بر مردم. اگر زمامدار مطالب قانونی را نداند لایق حکومت نیست چنانکه حضرت سید الشهداء در ضمن خطابه آتشین خود در ( منی) فرمود: «اجرای امور و اجرای احکام را خداوند به دست عالمان دین و امینان حلال و حرام خود داده است.» و همچنین خطاب به اهل کوفه فرمود: «سوگند به جانم امام کسی است که مطابق کتاب خدا حکم نماید و به عدالت رفتار کند و پای بند دین باشد و نفس خود را در مقابل خدا مسئول شمارد.» معلوم است، قیام به قسط و حکم به کتاب خدا بدون اطلاع از قانون اسلام از روی تقلید یا اجتهاد امکان پذیر نیست.
7- حاکم باید حلال زاده باشد
مقصود از این شرط، این است که حاکم نباید حرام زاده باشد و کسی که حرام زاده است، نمی تواند پیشوای مسلمان ها بشود و یا از طرف دیگران نامزد رهبری گردد. دین اسلام در این شرط چند هدف دارد:
یکی این است که جلو زنا و فحشاء گرفته شود و شخص زناکار بداند که در اثر این عمل شنیع، خسارت زیادی بر او وارد می شود و فرزندان او نیز این بدبختی را از او به ارث می برند. شاید این فکر او را از این آلودگی و گناه باز دارد، و دیگر اینکه چون دین، زنا را حرام و زشت می شمارد، هرگاه به زنازاده اجازه ارتقاء و ترقی دهد، تا آنجا که حتی به مقام رهبری برسد، لازمه آن تحقیر و کوچک شمردن یکی از دو چیز خوب است: یا پست جلوه دادن اخلاق اسلامی است، که اجتناب و دوری از زنا یکی از نشانه های بارز آن است و یا پایین آوردن مقام ارجمند پیشوائی است. نطفه فرزند نامشروع در شرایطی منعقد می گردد که پدر یا مادر یا هردو نگران و مضطرب می باشند و در آن حال شدیدا احساس شرمساری نافرمانی و قانون شکنی می کنند و این احساس و روحیه از پدر و مادر در لحظه انعقاد نطفه طبق قانون وراثت، به نوزاد منتقل می شود و در نوزاد زمینه های نامطلوبی بوجود می آورد و در نتیجه تربیت او را سخت دشوار می سازد. اسلام با اینکه فرزندان زنا را قابل اصلاح و تربیت می داند، ولی بر زمینه های انحرافی آنها خائف است، لذا پست های حساس را هرگز به آنها نمی سپارد و زنازاده هرقدر هم که لایق باشد، قانونا نمی تواند پیشوای مسلمانان بشود و مقدرات مردم مسلمان را در دست بگیرد. اسلام اجازه نمی دهد فرزند زنا هر قدر دانشمند و با هوش باشد، بر مسند قضاوت اسلامی تکیه کند زیرا ممکن است زمینه های سرکشی و تجاوز طغیان کند و صفات موروثی که مثل آتش زیر خاکستر پنهان است زبانه کشد و برای مردمی که بر آنها حکومت می کند بدبختی ها و ضررهای غیرقابل جبرانی به وجود آورد. در حدیثی که از امام مجتبی علیه السلام رسیده است به این حقیقت اشاره شده است: «اگر موقع آمیزش و لحظه انعقاد نطفه، دل آرام، دوران خون به وضع طبیعی و بدن خالی از اضطراب باشد، طبعا کودک به پدر و مادر شبیه خواهد شد.» این حدیث حاکی است که صفات خوب و یا بد پدر و مادر به طور قهری به فرزند منتقل می شود. بنابراین، وضع روحی و حالت اضطراب مرد و زن زناکار در نوزاد منعکس می گردد و هیجان های روحی و بدبختی های روانی پدر و مادر را، فرزند به ارث می برد و زمینه انحراف او را فراهم می سازد.
مقدرات مردم مسلمانان را نمی توان به دست کسی سپرده که از انحراف و طغیان او نمی توان خاطر جمع شد. «انه یحن الی الحرام و الاستخفاف بالدین و سوء المحضر»، «فرزند زنا به گناه متمایل است، قوانین مذهبی را تحقیر می کند و در مجالست با مردم بداخلاق است.» و این حقیقتی است که تحقیقات اجتماعی و حقایق علمی نیز ثابت می کند وقتی موقعیت فرزند زنا این چنین باشد، هیچ وقت لیاقت و شایستگی رهبری امت اسلامی را ندارد، بدون تردید فرزندان زنا صددر صد طبیعی نیستند و از پدران و مادران گناهکار خود زمینه های انحراف آمیزی را به ارث گرفته اند، مزاج آنها برای آلوده شدن به گناه آماده و مهیاست و کمترین شرایط مساعد، آن زمینه ها را از قوه به فعل می آورد و آنان را به کارهای نادرست و غیرمشروع وا می دارد ولی از نظر اسلام این زمینه های نامطلوب در مزاج آنها، سرنوشت ساز قطعی و حتمی نیست و از آنان سلب اختیار و اراده نمی نماید، بلکه شرایط محیط و عوامل تربیتی می تواند عوامل موروثی را خاموش و باطل کند. در حاکم اسلامی شرایط و اوصاف دیگری نیز معتبر می باشد ولی در اینجا به ذکر چند شرط اکتفاء گردید.
منـابـع
آیت الله جعفر سبحانی- مبانی حکومت اسلامی- از صفحه 228 تا 233 و صفحه 239 و صفحه 242 تا 248
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها