مهمان نوازی امام علی(ع)
فارسی 1226 نمایش |هنگام نماز عشاء بود و مسلمین در مسجد مدینه برای ادای نماز با پیامبر صلی الله علیه وآله جمع شده بودند. نماز عشا به جماعت خوانده شد. پس از نماز، هنوز صف های نماز برقرار بود که مردی از میان صف برخاست و گفت: من مردی غریب و گرسنه هستم از شما تقاضای غذا دارم. پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: از غربت و غریبی سخن مگو که با یاد آن، رگ های قلبم بریده می شود. بدان که افراد غریب، چهار عدداند:
1. مسجدی که در میان قبیله و قومی باشد، ولی در آن نماز نخواند.
2. قرآنی که در دست مردم باشد و آن را نخوانند.
3. دانشمندی که در میان جمعیتی قرار گیرد، ولی مردم به او بی اعتنا باشند و او را تنها بگذارند.
4. اسیری که در میان کافران خدانشناس باشد.
سپس پیامبر صلی الله علیه وآله رو به جمعیت کرد و فرمود: کیست که عهده دار مخارج زندگی این مستمند شود، تا شایسته بهره مندی از بهشت گردد؟ امام علی علیه السلام برخاست و اعلام آمادگی کرد. دست فقیر را گرفت و به خانه اش برد و جریان را به فاطمه علیهما السلام گفت. در خانه غذایی جز به اندازه یک نفر نبود، با این که علی علیه السلام و فاطمه علیهما السلام و فرزندانشان گرسنه بودند. فاطمه علیهما السلام غذا را حاضر کرد. علی علیه السلام نگاهی به آن غذا کرد، دید اندک است، با خود گفت: اگر از آن غذا بخورم، مهمان سیر نمی شود، و اگر نخورم، مهمان از آن غذا نخواهد خورد. طرحی به نظر علی علیه السلام رسید و آن این بود که به فاطمه علیهما السلام آهسته فرمود: چراغ را روشن کن، ولی در روشن کردن چراغ، دست بدست کن و طول بده، تا مهمان از غذا بخورد و سیر شود. خود علی علیه السلام نیز وانمود می کرد که غذا می خورد. فقیر بی آنکه متوجه شود، به طور کامل غذا خورد و سیر شد. مقداری از غذا ماند، خداوند به آن غذا برکت داد، همه افراد خانواده از آن غذا خوردند و سیر شدند. وقتی علی علیه السلام برای ادای نماز صبح به مسجد رفت، پیامبر صلی الله علیه وآله از او پرسید: با مهمان چه کردی؟ آیا غذایش دادی؟ علی علیه السلام عرض کرد: آری سپاس خداوند را که کار به نیکویی انجام شد. به علی علیه السلام فرمود: خداوند به خاطر مهمان نوازی تو و اشتغال به چراغ و نخوردن غذا این آیه را در شأن شما نازل کرد: «و یوترون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصه» (سوره حشر/ آیه 9)، «آنها، تهیدستان را بر خودشان، مقدم می دارند، اگر چه نیاز سخت به آن ( غذا) داشته باشند.»
منـابـع
محمد محمدی اشتهاردی- داستان دوستان – از صفحه 191 تا 192
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها