معنای عبادت با توجه به آیات قرآن
فارسی 1226 نمایش |عبادت یعنی: تذلل، کرنش کردن برای دیگری، خود را در مقابل او هیچ دیدن، همه چیز خود را از او خواستن. این سزاوار شأن انسان که اشرف کائنات و گل سر سبد مخلوقات است نمی باشد که نه تنها جماد و نبات و حیوات بلکه سایر افراد از نوع بشر نیز صلاحیت این را ندارند که معبود انسان قرار گیرند. تنها ذات اقدس ارفعی سزاوار پرستش است که آفریننده ی انسان و او را از عدم به وجود و از نیستی به هستی آورده و تمام نیازمندی های او را از داخل و خارج وجودش تأمین نموده و در هر لحظه و در هر آنی او را تحت مراقبت خود دارد. آری، انسان آگاه از هویت انسانیش می گوید من به اقتضای سرشت و فطرت و عقلم، بالاتر از اینم که در مقابل موجوداتی پست تر از خودم و یا همسان و همگون خودم به خاک بیفتم و اظهار تذلل و کرنش بنمایم. من از عمق وجود خودم می یابم که سراپا فقر و نیازم. به قدر یک نفس واگذار به خودم نیستم. این هوا را از من بگیرند، مرده ام، این چشم و گوش و عقل و هوش و دیگر وسایل و ابزار زندگیم هیچ کدام از خودم نیست و به من داده اند و در هر لحظه هم می تواند از من بگیرند. پس من سراپا وابسته به آفریننده ی خودم هستم و یک آن نمی توانم از او جدا گردم که نابود می شوم و لذا علی الدوام باید در برابر او به خاک افتاده و کرنش کنم و همه چیز خودم را از او بخواهم و همین معنای عبادت است که مقتضای سرشت و فطرت انسان است. در سوره ی مبارکه ی یس، از زبان آن مرد مومن که با مشرکان طرف صحبت است آمده است:
«وما لی لا اعبد الذی فطرنی»، «من چرا پرستش نکنم کسی را که مرا آفریده است».
«اتخذمن دونه الهة ان یردن الرحمن بضر لاتغن عنی شفاعتهم شیئا و لا بنفذون* انی اذا لفی ضلال مبین» (یس/ 24-22)، «آیا غیر از خالقم معبودهایی را برگزینم که اگر آن خالق رحمان بخواهد زیانی به من برساند؛ شفاعت آنها کمترین فایده ای برای من نخواهد داشت؟! اگرچنین کنم در گمراهی آشکاری خواهم بود».
اصل عبادت، مقتضای فطرت
به این نکته باید توجه کنیم که قرآن حکیم هیچگاه مستقلا دعوت به عبادت نمی کند که بگوید: ای مردم! عبادت کنید. بلکه همه جا سخن از معبود به میان آورده و نفی و اثباتش روی معبود است. معبودهای باطل را نفی و معبود حق را اثبات می کند. اول و آخر حرفش لا اله الا الله است با (لا اله)؛ هر معبود باطلی را نفی کرد و با (الا الله)؛ اثبات معبود حق می نماید. هیچ جا مستقلا دعوت به عبادت نمی کند چون اصل «عبادت» در فطرت انسان خودجوش است و احتیاج به دعوت ندارد. فقز فطریش او را به عبادت و تذلل در مقابل یک موجود غنی وادار می کند و همان نیاز فطری است که او را بر اثر راهنمایی نشدن، به بت پرسیتی می کشاند و لذا آنچه لازم است، راهنمایی او به سوی معبود حقیقی و بازداشتن وی از رفتن به سوی معبود باطل است! انسان بر حسب اقتضای طبیعیش گرسنه و تشنه می شود و احتیاج به این ندارد که کسی به او بگوید ای انسان! گرسنگی و تشنگی یادت نرود، تشنه شو، گرسنه شو. آنچه لازم است راهنمایی کردن او به خوراکی و آشامیدنی سالم و مناسب است که ای تشنه! آب بخور؛ لجن نخور. ای گرسنه نان بخور، علف نخور! موضوع عبادت نیز چنین است. اصل عبادت که عرض نیاز فقیر به غنی است مقتضای سرشت و فطرت انسان است همانگونه که تشنگی و گرسنگی یعنی آب و نان طلبی، مقتضای طبیعت انسان است. آنچه که لازم است و دقیقا باید مورد توجه قرار گیرد. راهنمایی او به سوی غنی واقعی است که این فقیر فطری، خود را به دامن آن غنی حقیقی بیفکند و از افتادن به دامن دیگر گدایان و خود را به ذلت و خواری کشیدن بپرهیزد، و لذا اول عقل به سراغش می رود و او را هشدار می دهد که تو انسانی و شأن تو اشرف از این است که سر در مقابل موجودات پست تر از خود و یا همانند خود فرود آورده و آنها را معبود خود بشناسی؛ بلکه تو باید دنبال غنی مطلق بگردی یعنی کسی که ذاتا غنی است که ار هیچ جهت نیاز به غیر خود ندارد، او را بشناسی و عرض نیاز به درگاه آن بی نیاز بنمایی و چون عقل بیش از این توانایی راهنمایی ندارد تا آن غنی مطلق را به انسان بشناساند، اینجاست که نیروی وحی به کمک عقل می شتابد و خیلی واضح و روشن می گوید، آن غنی مطلق همان ذات اقدسی است که آفریننده ی عالم و آدم است و مرگ و حیات آدمیان دست او، و روزی روزی خواران به اراده و مشیت او تدبیر و تنظیم می شود، و او خود را به نام «الله» معرفی کرده و فرموده است: «قل هوالله احد*الله الصمد»؛ بگو او الله است که یگانه و بی همتاست و صمد و بی نیاز مطلق است. تمام کائنات نیازمند به او می باشند و او نیاز به موجودی ندارد.
نفی و اثبات معبود، نه اصل عبادات
حاصل اینکه قرآن هر جا سخن از عبادت به میان آورده است تکیه روی معبود کرده و معبود را نفی یا اثبات می کند نه اصل عبادت را. مثلا می گوید: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبدو الشیطان انه لکم عدو مبین * و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم» (یس/61-60)، «ای فرزندان آدم! مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید؟ همانا او دشمن آشکار شماست و اینکه مرا بپرستید! این راه راست است». آنچه در این آیه نفی شده معبود بودن «شیطان» است که شیطان را عبادت نکنید، و آنچه اثبات شده است معبود بودن خداست که من را عبادت کنید! خود عبادت مورد نفی و اثبات نیست؛ تنها معبود است که نفی یا اثبات می شود. «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم والذین من قبلکم» (بقره/21)، «ای مردم! پروردگارتان را عبادت کنید، آن کسی که خالق شما و پیشینیان است». این آیه هم معبود را که خالق و رب آدمیان است ارائه می کند. در آیه 50 سوره مبارکه هود هم می فرماید: حضرت هود علیه السلام به مردم خود فرمود: «یاقوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره»، «ای قوم من الله را عبادت کنید که جز او معبودی ندارید». «ان انتم الا مفترون»، «]شما در این روشی که پیش گرفته اید و غیر خدا را معبود خویش اتخاذ کرده اید[ جز افترا ]و دروغ و کار خلاف واقع انجام دادن[ عملی ندارید». در این مخلوقی را که در این عبادت شریک خدا قرار می دهید ویا او را دارای منصب شفاعت در نزد خدا می دانید؛ در هرحال افترا به خدا می بندید، زیرا نه خدا موجودی را شریک خود در عبادت معرفی کرده و نه منصب شفاعت به اینان که شما می پندارید عنایت فرموده است.
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره هود – از صفحه 267 تا 270
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها