تفسیرآیه 90 سوره نحل در بیان اصول صلاح و فساد یک جامعه
فارسی 2138 نمایش |خداوند متعال در آیه 90 سوره مبارکه نحل می فرماید: «إن لله یأمر بالعدل و الإحسن و إیتای ذی القربی وینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون»، «همانا خدا به عدل و احسان و ارتباط با خویشاوندان امر می کند و از فحشاء و منکر و ظلم و ستم باز می دارد، ]خدا[ شما را موعظه می کند، شاید اندرز او را یادآور شوید] و به کار بندید[».
اصول اساسی برای ایجاد یک جامعه ی صالح
از عبدالله بن مسعود- صحابی معروف پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم – نقل شده که گفته است: این آیه در قرآن کریم، جامع ترین آیات برای بیان موجبات خیر و شر است، یعنی تنها آیه ای است که همه ی موجبات خیر و صلاح و همه ی موجبات شر و فساد در جامعه ی بشری را گرد آورده و آن را در قالب یک بیان کوتاه ارائه فرموده است. آیه ی شریفه، چنانکه می بینیم سه مطلب را اصول اساسی برای به وجود آوردن یک جامعه ی صالح، و سه مطلب را عامل اصلی برای به وجود آوردن یک جامعه ی فاسد نشان می دهد. اما آن سه عامل اصلاح عبارتند از: عدل و احسان و صله رحم.
الف: اصل عدل
در معنای عدل فرموده اند: چیز را در جا و محل مناسب خود قرار دادن و هر حقی را به صاحبش رساندن. نظام جهان هستی، بر همین اساس استوار است که فرموده اند: «آسمان ها و زمین، با عدالت برپاست»، و شاید روشن ترین نمونه برای جریان قانون عدل در سراسر نظام هستی، همین بدن انسان است که به تصدیق صاحبان تحقیق، یک مویرگ، عاری از فایده و بی جا در تمام اجزاء داخل و خارج بدن قرار داده نشده است و اساسا پیدایش علوم متعدد در رشته های مختلف، نشانگر حاکمیت قانون عدل و نظم و حساب در عالم می باشد. حال اگر در بعض موارد از نظر نگرش سطحی ما، خلاف عدل و بی نظمی مشاهده می شود که مثلا در فلان نقطه چرا زلزله آمده، آبادی ها ویران شده و در جای دیگر سیل و صاعقه و طوفان خسارت ها به بار آورده و.... باید توجه داشت که ما احاطه به مجموعه ی نظام عالم که نداریم تا بفهمیم این حوادث، چگونه کاملا روی نظم و حساب دقیق، استوار است. دید و فکر ما که شاقول معماری عالم نیست. حکمت نامحدود حضرت خالق را که نمی شود در فنجان محدود عقل آدمی جا داد. همانگونه که نیروی بینایی و شنوایی ما محدود است، نیروی عقلی و ادراکی ما نیز محدود است. انسان وقتی در وهله ی اول، خدا را به عنوان یک وجود لایتناهی دارای حکمت لایتناهی شناخت، دیگر به خود اجازه نمی دهد که راز و رمز حکمت او را در اداره و تدبیر نظام هستی، در ظرف محدود فکر و درک خود بگنجاند. در نظام تشریعی هم مطلب به همین نحوه است؛ یعنی آنکس که نظام تشریع را تنظیم کرده، همان است که نظام تکوین را تنظیم کرده است، همانگونه که تکوینش براساس حکمت بی پایان است، تشریعش نیز همین گونه است. قانون عدل در هر دو نظام از تکوین و تشریع، حاکم و جاری است.
ب: اصل احسان
اصل دوم در آیه ی شریفه بعد از اصل عدل، اصل احسان است. «إن لله یأمر بالعدل و الإحسان». عدل، به منزله ی پیکر یک ساختمان است که تنها با آن نمی شود انسان آسایش کامل داشته باشد، بلکه نیاز به مرافق و امکانات دیگر دارد و احسان به وجود آورنده ی آن مرافق و امکانات است. از باب مثال در زندگی خانوادگی، رعایت عدل و احسان هر دو لازم است تا آرامش کامل برقرار گردد. عدل یک حق قانونی است، اما احسان یک حق اخلاقی است. تنها با قانون خشک نتوان زندگی خوش و مطلوبی داشت. توأم بودن با خلق حسن لازم است. از باب مثل، هر یک از زن و شوهر نسبت به دیگری حقی دارد که اگر او ادا نکرد، این با قانون، او را ملزم به ادا می کند. زن، شوهر را به ادای نفقه و شوهر، زن را به اطاعت در پاره ای از امور زندگی اش ملزم می کند. این عدل است و خشک است، اما وقتی پای احسان به میان آمد و هر یک از زن و شوهر در جلب محبت دیگری کوشید و دل ها به هم مهربان شد، طبیعی است که مسأله ی عاطفی عفو و اغماض از حق قانونی پیش می آید و زندگی توأم با خوشی و شادابی می گردد. این گفتار خداوند حکیم است که: «و من آیاته أن خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها وجعل بینکم مودة و رحمة» (روم/21)، «از نشانه های حکمت او ]حضرت خالق منان[ اینکه همسرانی از خودتان برای شما آفریده و اکسیر محبت و مهربانی در بین ]دل های[ شما قرار داده است تا سکونت و آرامش ]کامل[ در زندگیتان به وجود آید». و راستی یکی از شاهکارهای قدرت و حکمت الهی، همین جعل مودت و رحمتی است که بین زن و شوهر ایجاد می شود. در واقع، ازدواج یک نوع ترکیب بین مرد و زن است که هر یک استقلال انفرادی خود را که داشته است کنار می گذارد و با دیگری منضم می شود و با هم به صورت موجودی واحد درمی آیند، آنگونه که سرکه و شیره با هم می آمیزند و با هم می جوشند و مبدل به سکنجبین می شوند و طعم و بو و رنگ خاصی به خود می گیرند و مطبوع و محبوب واقع می شوند. اگر سرکه به همان تندی خود که داشت باقی بماند و شیره با همان شیرینی زننده ی خود، طبیعی است که سکنجبین مطبوع بوجود نخواهد آمد. ازدواج نیز به همین شکل است و مرکب از دو جزء است و هر جزئی باید استقلال انفرادی خود را کنار بگذارد و با جزء دیگر انضمام پیدا کند تا واحد مرکب به وجود آید و این مصداق احسان و مکمل قانون عدل است. «إن لله یأمر بالعدل و الإحسان».
ج: اصل بخشش به خویشاوندان
و اصل سوم در آیه ی مورد بحث «إیتاء ذی القربی» یعنی بذل و بخشش به خویشاوندان است، اگرچه این نیز از مصادیق احسان است، اما از آن نظر که صله ی رحم و انفاق به خویشاوندان از دیدگاه قرآن اهمیت بسیار دارد، در آیه ی شریفه مستقلا و جدا از احسان مورد توجه قرار گرفته است. در سوره ی نساء این را راجع به صله رحم ارحام می خوانیم: «و اتقوا الله الذی تسائلون به والارحام» (نساء/1)، «بپرهیزید از ]مخالف فرمان[ خدایی که ]به عظمت او اعتراف دارید و[ هنگامی که از یکدیگر چیزی طلب می کنید نام او را می برید و بپرهیزید از ]قطع پیوند با[ ارحام...». اینجا کلمه ی (ارحام) عطف بر «الله» آمده و نشان دهنده ی اهمیت فوق العاده ای است که قرآن کریم برای ارحام قائل شده است. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است: «برای نیکی کردن به والدین به قدر مسافت دو ساله راه طی کن، برای صله ی رحم یک ساله راه طی کن، برای عیادت مریض مسافت یک میل طی کن، برای تشییع جنازه دو میل طی کن، برای اجابت دعوت، سه میل طی کن و برای فریاد رسی آدم گرفتار، چهار میل طی کن».
یک هشدار تکان دهنده
این روایت تهدیدآمیز نیز از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است: «زمانی که «علم» ظاهر و بارز شد و عمل ناپیدا و نهان، زبان ها با هم موتلف گشته و دل ها با هم مختلف و ارحام از یکدیگر بریدند، در چنین زمانی است که خدا اهل آن زمان را از رحمت خود دور می سازد و آنها را کور و کرشان می گرداند و دیگر نمی توانند نه جمالی ازحق ببینند و نه سخنی از حق بشنوند».
سه عامل تولید فساد در جامعه
در آیه ی مورد بحث، سه مطلب دیگر عامل تولید فساد در جامعه نشان داده شده و مورد نهی قرار گرفته است: «وینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی». احتمالا فحشاء اشاره به گناهانی است که زشتی آنها بر همه آشکار است و منکر، گناهانی است که در میان جامعه ی اسلامی ناشناخته است و بغی یعنی هرگونه ظلم و تجاوز از حد و تعدی به حقوق دیگران و جمله ی پایانی آیه، برای تأکید توجه به فرامین الهی می فرماید: «یعظکم لعلکم تذکرون»، خدا شما را موعظه می کند و پند و اندرز می دهد، شاید اندرز او را بپذیرید و به راه بیایید. بزرگان از علمای اخلاق می گویند: در وجود انسان چهار قوه حکومت می کنند: شهوت، غضب، شیطنت، حکمت. گاهی تعبیر می کنند که چهار موجود در باطن انسان کمین کرده اند: خوک، سگ، شیطان، حکیم. هر کدام از اینها به دنبال فرصتی هستند که بر سایرین غالب بشوند و کشور وجود آدمی را به تسخیر خود درآورند و حاکم مطلق بر آن گردند و لذا گاهی سگ که مظهر غضب و درنده خویی است حاکم بر وجود انسان می شود و انسان می شود یک سگ که از زدن و کشتن و آزردن دیگران لذت می برد، منتهی کسی یک ساعت سگ می شود و کس دیگر یک سال و ده سال، دیگری یک عمر سگی می کند. گاه دیگر خوک که مظهر بی عفتی و بی غیرتی است بر تخت حکومت در مملکت وجود انسان می نشیند و انسان تبدیل به یک خوک می گردد و در اشباع غریزه ی جنسی و شهوترانی از خوک هم فراتر می رود و گاهی شیطان، قهرمان اضلال و اغواء مسیطر بر کشور وجود انسان می شود و علی الدوام نقشه های مکر و حیله و تزویر طرح می کند و راه های تعدی و تجاوز به حقوق دیگران را به انسان یاد می دهد؛ در این موقع است که انسان می شود یک شیطان مجسم و پیوسته فکرش بر این محور می چرخد که چه کنم خواسته های سگ غضب را تأمین کنم و چه کنم به خواسته های خوک شهوت جواب مثبت بدهم. یک وقت به خود می آید و می بیند ای عجب! شصت، هفتاد سال است که سگ پرستی و خوک پرستی می کند و دائما به فکر تأمین شهوت شکم و اشباع شهوت دامن بوده یا در فکر طرح نقشه برای جنگیدن با دیگران، و بدیهی است که پرستش شیطان و هوای نفس، به مراتب بدتر و زیان بخش تر از پرستش بت های سنگی و چوبی و فلزی است که خداوند حکیم این نوع بت پرستی را مورد ذم و نکوهش قرار داده و سبب ضلالت و آفت چشم و گوش دل معرفی کرده و فرموده است: «افرایت من اتخذ الله هواه واضله علی علم وختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوه» (جاثیه/23)، «آیا دیده ای آن کسی را که هوای نفس خود را معبود مطاع خود قرار داده و خدا هم به کیفر این گناه، او را در وادی ضلالت به حال خود رها کرده و در نتیجه چشم و گوش قلبش از دیدن و شنیدن حقایق آسمانی محروم گشته است».
نفس ما مطیع کیست؟
از یکی از ارباب کشف و شهود که بر اثر ریاضت شرعیه، صفای نفسی در او پیدا شده بود، نقل شده که گفته است: نفس خودم را دیدم مانند غلامی در مقابل سگ و خوک ایستاده و آماده ی اطاعت فرمان، هر دم که سگ، میل به چیزی می کند، نفسم از جا می جنبد و فرمان می برد و دم دیگر که خوک، میل به چیزی می کند، نفسم از جا می جنبد و فرمان می برد. اگر ما نیز اندکی در خود فرو برویم و حرکات و سکنات و جنبش های چشم و گوش و زبان و دیگر اعضای خود را تحت نظر توأم با دقت قرار بدهیم، خواهیم دید که نفس ما هم چنین است و برای اطاعت فرمان از سگ و خوک و شیطان آماده ی خدمت است، آنگونه که قرآن فرموده است: «و جعلنا من بین ایدیهم سدا ومن خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون» (یس/ 9). از پیش و یس زنجیرهای محکم به دست وپای عقل پیچیده و در قعر چاه ظلمات اسیر هوای نفس گشته و از دیدن و فهمیدن کل حقایق عالم محروم شده است و یقینا همین زنجیرهاست که فردا- روز جزا- به صورت زنجیرهای آتشین جهنم خواهد درآمد و ندا به گوشش خواهد رسید که: «خذوه فغلوه * ثم الجحیم صلوة* ثم فی سلسله ذرعها سبعون ذراعا فاسلکوه» (حاقه/32-30)، «]ای فرشتگان عذاب[ بگیرید و او را به زنجیرش بکشید و میان آتش سوزان جهنمش بیفکنید». آری، می دانیم آنجا نه آتشخانه ای هست و نه زنجیرهای آتشین، بلکه هر چه هست آدمی از همین دنیا با اعمال و اخلاق آتش افروز خودش می برد. (انما هی اعمالکم ترد الیکم)، اینها همان اعمال خود شماست که در دنیا از شما صادر شده و اکنون به این صورت تحویل خودتان داده می شود.
قدرت ربانی تقوا، منجی انسان
حال، کجاست آن قدرت ربانی که در مملکت وجود ما انقلانی برپا نماید. این زنجیرها را پاره کرده و یوسف عقل را از قعر زندان اهواء نفسانی بیرون کشیده، بر تخت سلطنت در کشور وجود ما بنشاند و بگوید «اجعلنی علی خزائن الارض انی حفیظ علیم» (یوسف/55). آن قدرت رباتی در وجود ما همان قدرت تقواست که بر اثر تقید جدی و دائم به اطاعت اوامر و نواهی خدا یعنی انجام واجبات و ترک محرمات در باطن انسان به صورت ملکه ی رادعه ی نفسانیه حاصل می شود و عقل را از اسارت هوی نجات می دهد و او را حاکم در مملکت وجود آدم می گرداند و سگ و خوک و شیطان را در برابر عقل حکیم به زانو درآورده، مطیع فرمان او می سازد. در سوره ی اعراف این آیه را می خوانیم: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکره فاذا هم مبصرون» (اعراف/201)، «آنان که ملکه ی تقوا در جانشان پیدا شده است؛ وقتی احساس کنند که وسوسه ای از شیطان در حال راهیابی به قلبشان هست، فورا به یاد خدا ]و کیفر و پاداش او[ می افتند و] در پرتو نور یاد خدا، ابر تیره و تار وسوسه های شیطان از فضای قلبشان کنار می رود و آنها راه حق را به روشنی می بینند و[ بینا می شوند».
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی – تفسیر سوره نحل – از صفحه 359 تا 365
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها