نظرات متفاوت درباره مفهوم سعادت
فارسی 1335 نمایش |همه مردم مایلند خوشبخت و سعادتمند باشند و هر وسیله ای که مایه جلب خوشبختی و سعادت است برای خود فراهم نمایند. ولی مشکل بزرگ، شناختن اصل سعادت و حقیقت خوشبختی است. کسی که حقیقت سعادت را نداند و واقعیت خوشبختی را نشناسد نمی تواند آن را طلب کند و از پی آن برود زیرا از پی مجهول مطلق رفتن و تهیه وسائل برای رسیدن به مقصودی که از هر جهت ناشناخته است عملی نیست. در طول قرن های متمادی دانشمندان جهان پیرامون سعادت بشر مطالعاتی کرده و کتابهائی نوشته اند و نظریه های مختلفی در این باره ابراز نموده اند. اقوام و ملل مختلف بشر نیز برای رسیدن به سعادت، راه و رسم هائی اتخاذ نموده، با وسائل متنوع برای نیل به آن اقدام کرده اند. مجموع آنچه را که بشر در این باره عملا گفته یا عملا به آن دست زده است زیاد است که بطور مختصر و فشرده به بعضی از آنها اشاره می کنیم. ولی باید توجه کرد که قسمت مهم تفاوت نظریه ها روی اختلاف در تشخیص اصالت سعادت است و به عبارت دیگر دسته ای چیزی را در سعادت اصیل و پایگاه اساسی شناخته اند:
1- جمعی از فلاسفه و دانشمندان یونان قبل از ارسطو سعادت بشر را فقط در کمالات نفسانی می دانستند. به نظر آنان چهار صفت اساس سعادت انسان است: حکمت- شجاعت- عفت- عدالت. کسی که واجد این صفات باشد سعادتمند است و با وجود این صفات احتیاجی به کمالات جسمانی و سلامت بدنی یا به امور خارج از بدن خود ندارد. اینان می گفتند: «فان الانسان اذا حصا تلکث الفضائل لم یضره فی سعادته ان یکون ناقص الاعضاء مبتلی بجمیع امراض البدن». موقعی که انسان این چهار فضیلت معنوی را بدست آورد سعادت او کامل شده. اگر فرضا اعضاء بدنش ناقص یا مبتلی به انواع ناخوشی ها باشد ضرری به سعادت او نمی رسد مگر آنکه ناخوشی ها ضربه ای به جنبه معنوی او وارد کند و به دیوانگی یا حماقت، گرفتارش نماید و همچنین فقر و گرفتاری و سقوط اجتماعی نیز با وجود آن چهار صفت نفسانی، مضر به سعادت و خوشبختی انسان نخواهد بود.
2- مرتاضین در سعادت بشر نیز به اصالت نفس عقیده دارند. آنها می گویند سعادت و کمال آدمی فقط به تکمیل نفس و تعالی جهات روحانی بشر است و باید از راه ریاضت و مجاهده های سخت کمال روح را از قوه به فعلیت و بدین وسیله به سعادت کامل که شایسته مقام انسانیت نائل شد. مرتاضین از نظر بی اعتنائی و عدم توجه به جنبه جسم وضع شدیدتری از روش یونان قبل از ارسطو دارند زیرا آن طبقه از حکماء یونان که سعادت را فقط در کفه روح جستجو می کردند درباره بدن شرط محرومیت یا زجر و شکنجه نداشتند، فقط می گفتند اگر بدن مریض یا معیوب باشد با وجود صفات معنوی لطمه ای به سعادت نمی رسد ولی مرتاضین عقیده دارند که درجه تعالی و تکامل روح تابع درجه زجر و محرومیت بدن است، به هر نسبتی که بدن از لذائذ محروم شود و تمایلات تن سرکوب گردد، روح، ترقی بیشتری می کند. به همین جهت کسانی که در این راه سعی کامل کرده اند بدن را به کلی از تمایلات و خواسته هایش محروم نموده و با خوابیدن روی میخ ها یا آویختن خود به شاخه درخت ها به خویش زجر و شکنجه داده اند به این امید که روح ترقی کند و از این راه به سعادت معنوی کامل نائل گردند.
3- دسته ای دیگر نیز در سعادت به اصالت نفس عقیده دارند و در عین حال به بدن هم متوجهند. اینان می گویند سعادت حقیقی در ترقی و تعالی نفس است و باید به آن توجه کامل داشت ولی از تمایلات و خواسته های جسم که خارج ازحریم سعادت است نیز نباید غافل بود و این نکته را خاطرنشان می کنند که آنچه از خواهش های مشترک بین ما و حیوانات است از قبیل خوردن و نوشیدن و اعمال تمایلات جنسی، برای ما سعادت نیست. هر یک از این عقاید و نظائر اینها در گذشته بین فلاسفه و دانشمندان یونان و سایر کشورها و همچنین بین مردم، طرفداران بسیاری داشته و در طول قرون متمادی میلیون ها مردم برای وصول به سعادت از آن راهها رفته و با تمام سختی ها و مشکلات آن را پیموده اند. در این سه عقیده تمام توجه به کفه نفس شده و به جسم اعتنائی نکرده اند. بدن ارزش حقیقی خود را از دست داده و در سعادت انسان سهمی برای او منظور نشده است. لذات جسمانی و تمایلات مادی مورد بی اعتنائی و محرومیت قرار گرفته و گاهی بدن برای ترقی و تکامل نفس باید زیر ضربات طاقت فرسای ریاضت به انواع شکنجه و بلا معذب باشد و این خود مستقلا بدبختی و شقاوت است و مردمی نادانسته آن را سعادت و کمال تصور کرده اند.
منـابـع
محمدتقی فلسفی – کودک از نظر وراثت و تربیت، جلد 1 – از صفحه 29 تا 32
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها