نقد و بررسی نسبت ابن سینا با عرفان (انتقادات)

در قسمت دوم مقاله به دلایل عارف نبودن ابن سینا از طریق انتقاداتی که عرفا بر او و سیره عقلیش وارد ساخته اند می پردازیم و سپس با اشاره به مشی فلسفی آزاد و داشتن زندگی بدون زهد و ریاضت به جمع بندی مطالب، مقاله پایان می یابد.

ادل ادله بر عارف نبودن بوعلی به معنای متعارف

به نظر می رسد قویترین دلیل این است، که بزرگان و مشایخ اهل عرفان و تصوف در طبقات الصوفیه ها، تذکره الاولیاء ها، کرامات الاولیاء ها و نفحات الانس ها او را از خود ندانستند و نامش را در عداد عرفا و صوفیه ثبت نکردند. بلکه در عین احترام به شخصیت علمی و فلسفی وی، از روش و طریق وی در رسیدن به حقایق و کمال واقعی انتقاد و نکوهش کردند. در این مقام اسناد و شواهد معتبر و بسیاری در دسترس است که در جهت احتراز از اطناب به قلیلی اکتفا می شود.

انتقاد حامد غزالی بر ابن سینا

ابوحامد غزالی (متوفی 505) آن صوفی و عارف عالم، ابن سینا را به علت پاره ای از افکار فلسفیش شدیدا نکوهش می کند. نه تنها او را عارف و صوفی نمی شناسد، بلکه به فسق و کفرش فتوی می دهد. البته در انتقاداتش نامی از ابن سینا نمی برد ولی معلوم است که تیرهای انتقادش متوجه ابن سینا است. زیرا به حق او را رئیس مشائیان اسلام و داناترین متفکران زمانش می شناسد، که ضمنا اعتراف به مقام والای علمی و فلسفی ابن سیناست و شکست وی را در معنی شکست فلسفه مشاء می داند، که غزالی هرچه شدیدتر مخالف آن است.
مجدود بن آدم سنایی (متوفی 545) در قصیده معروفش در ابیات ذیل:
نخواهم لاجرم نعمت نه در دنیا، نه در جنت *** همی گویم به هر ساعت چه در سرا چه در ضرا
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت *** چنان کز وی به رشک آید روان بوعلی سینا
به کنایه به عظمت علمی و شخصیت معنوی وی اشاره می کند. اما در موارد دیگر او را به بهانه اینکه پایبند عقل است طعنه می زند و می گوید:
عقل در کوی عشق نابیناست *** عاقلی کار بوعلی سیناست
باز در جایی دیگر به صورت انکار و اعتراض می سراید:
ای سنایی گر همی جویی ز لطف حق سنا *** عقل را قربان کن اندر بارگاه مصطفی
کان نجات و کان شفا کار باب سنت جسته اند *** بوعلی سینا ندارد در نجات و در شفا

روزبهان بقلی و عطار نیشابوری بر ابن سینا

ابومحمد روزبهان بن ابی نصر بقلی عارف مشهور (متوفی 606) در قصیده ای به مطلع ذیل:
به دارالضرب ایمان زن زر وحدت ز کان لا *** که تا مقبول عشق آیی شوی در معرفت بالا
می گوید:
ز من یک نکته در حکمت هزاران رمز ربانی *** کجا دارد قدم آنجا هزاران بوعلی سینا
چنانکه ملاحظه می شود، بیت روزبهان هم در عین طعنه به ابن سینا نوعی تجلیل از مقام فلسفی اوست.
فریدالدین عطار نیشابوری (متوفی 627) که در تذکره الاولیاء از ملاقات شیخ با ابوالحسن خرقانی صوفی سرشناس سخن می گوید، در کتاب منطق الطیر خود به نکوهش و به یک معنی به اهانت وی تجری می کند.
رفت پیش بوعلی آن پیرزن *** کاغذ زر برد کاین بستان زمن
شیخ گفتا عهد کردم من که نیز *** جز ز حق نستانم از کس هیچ چیز
پیرزن در حال گفتا بوعلی *** از کجا آوردی آخر احولی
مرد را در دیده اینجا غیر نیست *** زانکه اینجا کعبه نی و دیر نیست
مصرع چهارم در تاریخ ادبیات مرحوم دکتر رضازاده شفق به این صورت ثبت شده است: «کعبه را ضدیتی با دیر نیست»

انتقاد ابن سبعین و مولوی بر ابن سینا

اما شگفتا از ابن سبعین (ابومحمد عبدالحق مرسی اندلسی، متوفی 669) عارف وحدت وجودی، که نه تنها عرفان و معرفت شهودی حقیقی را از ابن سینا سلب می کند، بلکه به تجهیل وی تجری می کند و حتی فیلسوف برگ ما را مموه، مزور، و مسفسط و مغالط می پندارد.
جلال الدین مولوی (متوفی 672) که اصولا فلسفه را به چیزی نمی گرفته و به فلاسفه نظری تحقیرآمیز داشته، پای استدلالیان را چوبین و بی تمکین می دانسته و به عرفان و مقام معنوی ابن سینا هرگز عقیده نداشته و احیانا به وی جسارت و اهانت روا داشته، با وجود این در بیتی به کنایه به مقام علمی وی اشاره می کند و می گوید:
درد و رنجوری ما را دارویی غیر تو نیست *** ای تو جالینوس جان و بوعلی سینای من
اما در ابیات دیگر او را در نیل به عرفان و معرفت حقیقی ناتوان شناخته و با الفاظی موهن نکوهش کرده است. از جمله:
وانکه او آن نور را بینا بود *** شرح او کی کار بوسینا بود
درون سینه چون عیسی نگاری بی پدر صورت *** که ماند چون خری در یخ ز فهمش بوعلی سینا
اما اینکه گفته اند، مولانا در حکایت عاشق شدن پادشاه بر کنیزک، بدون اینکه نامی از ابن سینا ببرد، او را حکیم حاذق و صادق و امین و مظهر قدرت حق تعالی شناخته و گفته است:
چون که آید او حکیم حاذق است *** صادقش دان کاو امین و صادق است
در علاجش سحر مطلق را ببین *** در مزاجش قدرت حق را ببین
قابل تامل است. زیرا این حکایت در منابع مختلف به انحای مختلف نقل و به اشخاص مختلف نسبت داده شده است.
استاد فروزانفر بدون ذکر دلیل، احتمال قوی داده اند که ماخذ مولانا در این حکایت روایت چهار مقاله عروضی است که آن حکیم حاذق را ابن سینا معرفی می کند، ولی همچنانکه استاد فروزانفر توجه داده اند میان روایت چهار مقاله و روایت مثنوی از جهاتی فرق است: اولا، در مثنوی پادشاه خود عاشق می شود و در چهار مقاله یکی از شاهزادگان و یا خویشان پادشاه عاشق شده است. ثانیا، معشوقه در مثنوی کنیزکی است که پادشاه آن را می خرد و در چهار مقاله خواهرزاده قابوس است و عاشق و معشوق پسرخاله و دخترخاله بوده اند. ثالثا، کنیزک در مثنوی خود عاشق زرگری از مردم سمرقند بود. و حکیم کنیزک را بدو تزویج کرده است و این در چهار مقاله وجود ندارد رابعا در مثنوی حکیم شربت به زرگر می دهد و او را لاغر و زردروی و زشت چهره می کند و کنیزک از زنجیر عشق آزاد می گردد و عاقبت زرگر جان می دهد (یعنی طبیعت معشوق را می کشد). و کنیزک بی رقیب برای پادشاه می ماند، در صورتیکه عاشق و معشوقه در روایات دیگر به وصال می رسند و دختر خود عاشق نبوده است.

انتقاد عبدالرحمن جامی از ابن سینا

نورالدین عبدالرحمن جامی (متوفی 898) عارف وحدت وجودی هرجا مناسبتی پیش آمده، از ابن سینا انتقاد کرده، کتابهای وی، از جمله همان الاشارات و التنبیهات را، که متضمن انماطی موافق با عقاید صوفیان است، جانب کفر شناسانده و گفته است:
نور دل از سینه سینا مجوی *** روشنی از دیده بینا بجوی
جانب کفر است اشارات او *** باعث خوفست بشارات او
فکر شفایش همه بیماریست *** میل نجاتش ز گرفتاریست
تحقیق معانی از عبارات مجوی *** بی رفع قیود و اعتبارات مجوی
خواهی یابی ز علت جهل شفا **** قانون نجات از اشارات مجوی
دست بگسل از شفای او که دستور شقاست *** پای یک سونه ز قانونش که کانون شرست
مشو قید نجات او که مدخولست قانونش *** مکش رنج شفای او که معلولست برهانش

انتقادات شیخ بهایی و میرفندرسکی بر ابن سینا

شیخ بهایی (متوفی 1030) فقیه عارف مشرب وحدت وجودی نظر می دهد که اشارات او راهی ننمود، بشاراتش دلی را شاد نکرد، شفایش کاسه زهر است و برهان ثبوت عقول عشرش رسوایی در میان بشر.
راهی ننمود اشاراتش *** دل شاد نشد ز بشاراتش
تا کی ز شفایش شفاطلبی *** وز کاسه زهر دوا طلبی
رسوا کردت به میان بشر *** برهان ثبوت عقول عشر
میر ابوالقاسم فندرسکی (متوفی 1050) عارف و صوفی معروف وحدت وجودی هم در ضمن اشاراه به مقام والای شیخ در فهم ظاهری یعنی فلسفه، او را از درک حقیقت ناتوان می شناسد و چنین می سراید:
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری *** گر ابونصرستی و گر بوعلی سیناستی

یک نظر استثناء

اما در این باب نظری استثنایی دیده می شود که قابل اعتنا نیست، علی بن عبداله نمیری شئتری (متوفی 608. شئتر روستایی از وادی آش) از خادمان و شاگردان ابن سبعین و نویسنده کتابهای عروه الوثقی فی بیان السنن، احصاء العلوم، و المقالید الوجودیه فی اسرار اشارات الصوفیه، در ضمن قصیده ای ابن سینا را از اعلام طریقت به شمار آورده است:
ولاح سنی برق من القرب للسنی *** لنجل ابن سینا الذی ظن ما ظنا
لسان الدین بن الخطیب تمام این قصیده را نقل کرده و پس از اشاره به سست بودن و ضعف آن در صناعت شعری نوشته است، که سراینده، در آن به مراتب اعلام این طریقت اشاره کرده است. ولی به نظر می آید که استناد به این قصیده درست نباشد، زیرا سراینده دقت کافی نداشته، که در این قصیده نه تنها ابن سینا، بلکه افلاطون، ارسطو، ابن رشد را هم از اعلام طریقت شمرده است. گفتنی است، نه تنها عرفا، بلکه برخی از شارحان حکمه الاشراق همچون قطب الدین محمود یا محمد بن مسعود شیرازی و محمد شریف نظام الدین احمد بن هروی شیخ را صریحا بی بهره از تاله و متوغل در بحث شناخته اند.

محدودیت عقل در نظر ابن سینا

ابن سینا به محدودیت عقل انسان قائل است ولی همچون عارفان عقل را در رسیدن به حقایق به کلی ناتوان نمی شناسد؛ او فیلسوفی منصف است؛ حکیمانه و فیلسوفانه از نمی دانم سخن می گوید. در رساله الحدود اعتراف می کند که تعریف برخی از اشیاء، اعم از حد و رسم برای انسانها ناممکن است و در کتاب شفا هم آنجا که از شوق هیولی به صورت بحث می کند با تواضع علمی مخصوصی می گوید: این از اموری است، که فهمش برای من سخت است. بیشتر شباهت به کلام صوفیه دارد تا به کلام فلاسفه. شاید دیگری معنای این کلام را به درستی بفهمد، پس در این سخن باید به وی مراجعه شود.
ابن سینا در کارهای علمی و فلسفیش از نظم و ترتیب خاصی پیروی می کرد. برخلاف سلف طاهرش فارابی و خلف صالحش صدرای شیرازی، حتی الامکان مسائل تصوف را با مسائل فلسفی در هم نیامیخت، بلکه آنها را به عنوان مسائل جداگانه در فصلی معین به کتابهای فلسفی خود افزود و یا در رسائلی مخصوص مورد بحث و تحقیق قرار داد. و از نظر عقلی و با دید فلسفی کشف و شهود را ممکن شناخت و کرامات اولیاء و افعال و اعمال خارق العاده آنها را با روش علمی و فلسفی توجیه کرد. ولی چنانکه مشاهده شد عرفان او و به عبارت دیگر توجیهش از عرفان با عرفان متعارف فرق دارد و لذا مورد قبول اهل عرفان قرار نگرفت و این جماعت هرگز او را اهل طریقت و سیر و سلوک نشناختند.

شجاعت ابن سینا در اظهار عقیده

ابن سینا فیلسوفی شجاع و رهبری صریح است نه پیرو و مقلد این و آن. در عصری که انتساب به اسماعیلیه و احیانا اظهار تمایل به تشیع بسیار خطرناک می بود، که محمود غزنوی و پسرش مسعود هر وقت می خواستند کسی را آزار دهند و حتی خونش را بریزند وی را متهم به قرمطی و یا رافضی بودن می کردند، ابن سینا با صراحت خود را به خانواده اسماعیلی نسبت داد و نوشت: «پدرم به دعوت یکی از داعیان اسماعیلیه به آن مسلک گروید و من از آنان مطالبی مربوط به نفس و عقل طبق اصول اسماعیلیان می شنودم. برادرم نیز به این کیش گرویده بود و من غالبا به مباحثه ای که بین آنها در می گرفت گوش فرا می دادم آنچه آنها می گفتند درک می کردم ولی دل من بر آن قرار نمی گرفت هرچند که مرا نیز به آن کیش می خواندند.»
گذشته از این به احتمال قوی شیعه اثناعشری بوده و با جرات و شهامت اظهار تشیع می کرده است. در خصوص تشیع شیخ علاوه بر برخی از نوشته ها و سروده هایش مراجعه شود به الفوائد الدریه گفتنی است علی بن فضل اله گیلانی در اثبات شیعه دوازده امامی بودن ابن سینا کتابی به نام توفیق التطبیق فی اثبات ان الشیخ الرئیس من الامامیه الاثنا عشریه نوشته است، که آقای دکتر محمد مصطفی حلمی نسخه ای از آن را دیده است.

ابن سینا قرون وسطائی نیست

او در قرون وسطی زندگی کرد، ولی نه در علم و فلسفه قرون وسطایی بود و نه در دین و مذهب. زیرا و خود را تنها تامل در آثار اسلاف و شرح و بسط آنها نمی دانست. بلکه آنچه را که عقلش درست تشخیص می داد می پذیرفت و آنچه را که بر خلاف عقل و برهان می نمود مردود می شناخت ولو قائل آن معلم اول ارسطو باشد. از اینجاست که می بینیم با برخی از اصول مشائی و ارسطویی صریحا مخالفت ورزید، مثلا بر خلاف ارسطو که خدا را فقط محرک نخستین می انگاشت او را مفیض و معطی وجود شناخت و نوشت: «یان ان الواجب الوجود یجب ان یکون لذاته مفیدا لکل کمال وجود.» همچنین در مسئله فساد و خلود نفس شد و تصریح کرد که: و اذا کان کذلک لم یکن امثال هذه فی انفسها قابله للفساد بعد وجوبها بعللها و ثباتهابها و رد مسئله «اتحاد عاقل و معقول» هم قول فروفوریوس مشائی صاحب ایساغوجی را که قائل به اتحاد بود، غیر معقول و مردود شنات و نوشت: «قول شعری غیر معقول» و درباره کتاب فورفوریوس نیز که در این زمینه نگاشته بود، چنین نظر داد: «و هو حشف کله» و در مقدمه منطق المشرقین هم از کسانی که تعق در نظر را بدعت و مخالفت مشهور را ضلالت می پنداشتند نکوهش کرد از نظر مذهبی نیز آنطور که معمول قرون وسطائیان بود تحت تاثیر جامعه و خانواده قرار نگرفت و از قبول مذهب اسماعیلیه که اشاره شد، مذهب خانواده اش بود امتناع ورزید.

ابن سینا و روش تحقیق در عصر تجدد

ابن سینا عالم به معنای امروزی (Scientist) و فیلسوفی عظیم الشان و کثیرالابعاد و پژوهنده ای بی نظیر و آینده نگر بود. در مسائل علمی به حس و تجربه اهمیت می داد و در مسائل فلسفی به تعقل و تفکر اهتمام می ورزید و مانند فیلسوفان و عالمان دوران جدید (رنسانس) امثال رنه دکارت فرانسوی و دیگران و با احترام به گذشتگان تقلید و تحجر را در تمام مسائل ناصواب و ناروا می دانست و همانطور که فرانسیس بیکن انگلیسی پیشکسوت پژوهندگان این دوره هرچیز را شایسته تحقیق می دانست حق سحر و جادو هر چیزی را شایسته تحقیق دانست و حتی رساله ای تحت عنوان «السحر و الطلسمات و انیر نجات و الاعاجیب» نگاشت فیلسوف ما همانند آن فیلسوف بزرگ انگلیسی و سایر پیشگامان دوران تجدید حیات علمی و فرهنگی اروپا (رنسانس) بر این باور بود که در داوری نباید شتاب کرد و به محض اینکه امری در بادی نظر عجیب و غریب آمد نباید فورا و بدون دلیل به نکارش مبادرت ورزید، بلکه باید آن را ممکن دانست و درباره اش به تحقیق و پژوهش پرداخت. مگر اینکه دلیلی استوار و برهانی قوی ناممکن بودن آن را به ثبوت رساند در کتاب الاشارات و التنبیهات تحت عنوان «نصیحه» خواننده را اندرز می دهد که باید از انکار عجولانه و بدون دلیل و برهان پرهیز کند زیرا آن سبکی و ناتوانی عقل است و تکذیب بدون دلیل، همچون تصدیق بدون دلیل است که از عقل و منطق به دور است.
و در پایان این عبارت محققانه و راه گشاینده را می آورد که: «فالصواب ان تسرح امثال ذلک الی بقعه الامکان ما لم یذدک عنه قائم البرهان» پس راه درست آن است که امثال این امور (عجائب و غرائب) را مادامی که برهانی بر رد آن نداری در حوزه امکان قرار دهی. ملاحظه می شود که به راستی راه گشاینده و امیدبخش است. خلاصه فیلسوف ما قرون وسطایی به معنای متداول و ارسطویی محض نبود که هرچه پیشینیان گفته اند بدون دلیل و برهان بپذیرد، بلکه اهل تحقیق و تفحص بود، آنچه را که با روش حس و تجربه و عقل درست تشخیص می داد می پذیرفت ولو برخلاف عقاید متداول زمانش باشد و آنچه را که نادرست می یافت مردود اعلام می کرد ولو قائل آن ارسطو باشد.

رها بودن ابن سینا از تعالیم و آداب زهاد و عرفا

حاصل اینکه ابن سینا نه در مقام معرفت صوفی بوده که به جای حس و تجربه و تعقل و تفکر همچون بایزید بسطامی ادعا کند که «حدثنی قلبی عن ربی» یا مانند ابوالعباس عرینی اولین شیخ ابن عربی بگوید: «سدالباب و اقطع الاسباب و جالس الوهاب یکلمک الله من دون حجاب» و یا مانند ابن عربی بنویسد: «فارفع الهمه فی ان لا تاخذ علما الا من الله تعالی علی الکشف» بلکه همچنانکه در آثارش مشاهده می شود او پیوسته به تحصیل علم و تعلم اهتمام ورزیده و همواره به جای «حدثنی قلبی»، «علمنی عقلی» گفته و به جا سد باب و قطع اسباب و مجالست با خداوند وهاب، در خانه خود را به روی اهل علم و فضل گشوده و برای کسب و اشاعه علم و فلسفه به هر وسیله ای دست یازیده، البته همچون فیلسوف متاله و مسلمانی معتقد، اعتقاد به کرامات و عنایات الهی داشته و حتی حافظ قرآن بوده و با آداب کامل مسلمانی از دنیا رفته است. ولی در مقام عمل، ولو در قدم دوم به مجاهدت و ریاضت اعم از مشروع و نامشروع نپرداخته است.
مقصود اینکه نه زهد صوفیانه داشت، که مانند صوفی معاصرش ابوالحسن خرقانی در گوشه ای منزوی شود و تنها به عبادت و اطاعت خداوند بپردازد، روزانه به چندین قرص نان جوین قناعت ورزد و به سلطان مقتدر زمانش بی اعتنایی کند، و نه زهد فلسفی را دوست می داشت، که همچون اسپینوزا فیلسوف عقل گرای هلندی در زیر یک شیروانی منزوی شود و از نعمتهای این جهانی از مشروع و نامشروع احتراز جوید، بلکه مردی بسیار بلند همت بود. زندگی زهاد قانع و صوفیان گوشه نشین را نمی پسندیده و همواره در پی زندگانی مرفه و مقرون به عزت و جاه و جلال گشته و از زندگی در دربارها و معاشرات با سلاطین کراهت نمی داشته است لذا عمر خود را با عیش و عشرت و کامران و کامروایی گذرانید و تا توانست از نعمتهای این جهانی بهره مند شد و خلاصه او را حتی با اصول عرفان خود هم نمی توان عارف و صوفی شناخت، اگرچه از اصول عرفان و تصوف اطلاع و آگاهی کامل داشت. بنابران باید گفت «رب حامل عرفان لیس بعارف» همچنانکه گفته اند: «و رب حامل فقه لیس بفقیه.»

نظر نهایی و کلمه فصل

با استمداد از آنچه ابن طفیل (مستوفی 581) در کتاب حی بن یقظان خود آورده می توان گفت کلمه تصوف در طول تاریخش در دو معنا کاملا متفاوت به کار رفته است 1- تجربه روحی مستقیم و بلاواسطه که نفس انسان در آن حالت به نحوی به خدا اتصال می یابد. 2- مجموع مباحث نظری که برای امکان و تفسیر این اتصال پدید آمده است. اختلاف و تفاوت میان این دو معنی کاملا اساسی و بنیادین است. معنی اول یعنی حالت صوفی امری شخصی و مرتبط به علم النفس و روانشناسی است اما معنی دوم مسئله ای مابعدالطبیعی است. عده ای از صوفیان تجارب صوفیانه دارند و اصحاب احوال و مواجیدند، بدون اینکه از حیث نظر به تفسیر و توجیه آن پردازند. عده ای برعکس در امکان و تفسیر آن می اندیشند بدون اینکه آنها را تجاربی و حالاتی صوفیانه باشد.
ابن سینا از این عده است که به امکان و تفسیر و توجیه تجارب و حالات عارفانه پرداخته ولی خود هرگز به سیر و سلوک همت نگماشته و اهل تجربه و حالت نبوده است و به جرات و اطمینان می توان گفت که او صوفی نیست که معرفتش معرفت ذوقی و غایتش فناء الله باشد و سعادت را در اتصال به خدا از طریق ریاضت و مجاهدت بداند، بلکه او اولا و آخرا یعنی از آغاز تا پایان کار همچنان فیلسوف است غایت قصوایش تعقل معانی و علم به مجربات است. سعادت را در علم و ادراک آنها می داند. و می خواهد از طریق فلسفه به عالم عقلی و به عبارت دقیق تر به عقل فعال اتصال یابد.


منابع :

  1. فصلنامه فلسفی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران- شماره 9- صفحه 32- 41

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114935