عصمت امری نسبی است یعنی مراتب و درجات دارد. ائمه معصومین (ع) نسبت به آن چیزهایی که برای ما گناه است و گاهی مرتکب می شویم و گاهی اجتناب می کنیم، معصوم هستند و هرگز گناه نمی کنند ولی آنها هم مراحل و مراتبی دارند و نیز همه مثل همدیگر نیستند. در بعضی از مراحل و مراتب آنها مثل ما هستند در این مرحله. همانطور که ما نسبت به گناهان عصمت نداریم، آنها در آن مراحل و مراتب عصمت ندارند. از آن چیزی که ما آنها را گناه می شماریم آنها معصوم هستند ولی چیزهایی برای آنها گناه است که برای ما حسنه است چون ما به آن درجه نرسیده ایم. مثلا اگر یک شاگرد کلاس پنجم یک مسئله کلاس ششم را حل کند برای او فضیلت است و جایزه دارد اما اگر همان مسئله را شاگرد کلاس نهم حل کند چیزی برایش شمرده نمی شود و ارزشی ندارد.
چیزهایی که برای ما حسنات است، برای آنها گناه است. اینست که ما می بینیم قرآن در عین حال به انبیاء نسبت عصیان می دهد: «و عصی آدم ربه؛ آدم پروردگار خود را عصیان کرد». (طه/ 121)، یا به پیغمبر (ص) می گوید: «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ تا خدا گناه گذشته و اخیرت را برطرف سازد» (فتح/ 2). اینها می رساند که عصمت یک امر نسبی است، او در حد خودش و ما در حد خودمان. پس ماهیت عصمت از گناه بر می گردد به درجه و کمال ایمان. انسان در هر درجه ای از ایمان باشد، نسبت به آن موضوعی که نهایت و کمال ایمان را به آن دارد یعنی در مرحله «و لولا ان رأی برهان ربه؛ و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود آهنگ او کرده بود» (یوسف/ 24) است، قهرا عصمت دارد. نه اینکه شخص معصوم هم مثل ماست، هی می خواهد برود به طرف معصیت، ولی مأموری که خدا فرستاده دستش را می گیرد و مانع می شود.
اگر اینطور باشد هیچ فرقی بین بنده و امیرالمؤمنین نیست چون هم من به طرف گناه می روم و هم او، منتها برای او یک مأمور فرستاده اند که مانع می شود ولی برای من مأمور نفرستاده اند. اگر مأمور خارجی مانع گناه کردن انسان شود که هنر نشد. مثل اینست که شخصی دزدی می کند و من دزدی نمی کنم ولی من که دزدی نمی کنم به خاطر اینست که همیشه پاسبانی همراه من است. در این صورت من هم مثل او دزد هستم با این تفاوت که او دزدی است که پاسبان جلویش را نگرفته و من دزدی هستم که پاسبان جلویم را گرفته. این، هنری نیست.