ماجرای سکه مسلمانی به جای سکه یونانی در عهد عبدالملک

عبدالملک نخستین خلیفه ای بود که سکه مسلمانی را به جای سکه یونانی رواج داد. گوید سبب آن این بود که وی در بالای نامه هایی که به امپراتور می فرستاد، «قل هو الله أحد؛ بگو خدا یکتاست.» (اخلاص/ 1) را می نوشت و از پیغمبر نام می برد و امپراتور بدو نامه فرستاد که «اگر این کار را ترک نکنی در سکه ها نام پیغمبر شما را به زشتی خواهم نوشت.»
بلاذری نوشته است: عبدالملک در این باره با خالدبن یزید بن معاویه مشورت کرد. وی گفت: «دینار آنان را ممنوع ساز و خودت دیناری سکه بزن نام خدا را بر آن نقش کن.» و عبدالملک پذیرفت.
در مقابل نوشته بلاذری و دیگران، سندی از معاصر او ابراهیم بن محمد بیهقی مؤلف کتاب المحاسن و المساوی در دست است که می نویسد: رشید از کسانی پرسید:
- «نخستین کسی که در اسلام سکه زد که بود؟»
- «عبدالملک بن مروان.»
- «چگونه؟»
- «پس از آن که قیصر او را تهدید کرد که در سکه های امپراتوری نام پیغمبر را به زشتی خواهد نوشت، عبدالملک نگران شد. روح بن زنباع بدو گفت چاره این کار را باید از محمد بن علی (ع) بخواهی. عبدالملک به عامل خود در مدینه نوشت: دویست هزار درهم به محمد بن علی (ع) بده و سیصد هزار درهم نیز هزینه سفر او و کسان او را بپرداز و او را به دمشق بفرست. حاکم امام باقر را از مدینه به شام فرستاد. چون امام نزد عبدالملک رفت و از ماجرا آگاه شد وی را فرمود که سکه های رومی را ممنوع سازد و به جای آن سکه اسلامی زده شود، هرکس را که جز با این سکه ها معامله کند از کشتن بترساند.»
بدیهی است که چنین راهنمایی و حل این مشکل و دشوارتر از آن از امام باقر (ع) و دیگر اعضای خاندان پیغمبر (ص) کاری شگفت نیست، اما از نظر تاریخی و نیز وضع اجتماعی پذیرفتن این گفته بدین صورت دشوار می نماید. چنان که نسبت چنین ابتکار به خالد بن یزید نیز بعید است. اما آنچه پذیرفتن نوشته بیهقی را دشوار می سازد، به طور خلاصه چنین است:
1. چنان که می دانیم از دیرزمان تیره مروانی و اموی با خاندان علی (ع) و بنی هاشم دشمن بوده اند و بعید است عبدالملک چنین گرایشی نسبت به امام باقر داشته باشد. بخصوص که می دانیم سال های 65- 75 هـ.ق دوران جنبش شیعیان خاندان علی (ع) و سختگیری امویان نسبت بدان ها بوده است.
2. روح بن زنباع از دوستان صمیمی معاویه و پسرش یزید و مروان و فرزندان او بود و بعید است چنین کسی تمایلی به امام باقر (ع) و اهل بیت داشته باشد.
3. پرداخت مبلغی در حدود نیم میلیون درهم برای هزینه سفر امام و همراهان او آن هم برای مشکلی که با فرستادن پیکی و نوشتن نامه ای گشوده می شد بسیار بعید می نماید.
4. تاریخ سکه های اسلامی سال هفتاد و چهار هجری است و در این سال امام باقر (ع) به قول دقیق یازده سال و بنابر مشهور هیجده سال داشته است و مشکل به نظر می رسد روح بن زنباع و یا عبدالملک حل چنین مشکلی را از آن بزرگوار بخواهد. (البته از نظر عبدالملک و امثال او نه از نظر آشنایان و عارفان به مقام امام)
5. در چنین روزگاری امامت شیعه با امام علی بن الحسین (ع) بوده است و قاعدتا باید چنین تقاضایی را از آن حضرت بنمایند.
6. چنان که می دانیم امام باقر (ع) تنها در حکومت هشام بن عبدالملک به دمشق رفته و در این سفر امام جعفر صادق نیز همراه پدر بوده است و داستان تیراندازی آن حضرت در حضور هشام مشهور است.
7. نوشته اند حضرت باقر گفت: «هر کس را که با این سکه ها معامله نکند، تهدید به قتل کن.» صدور چنین دستوری از جانب امام باقر (ع) به شخصی چون عبدالملک که از نظر او حاکم جور است، بعید می نماید.
به سبب چنین مشکلاتی است که مؤلف ناسخ التواریخ انتساب چنین راهنمایی را به امام محمد باقر (ع) درست ندانسته است و می گوید: «محتمل است که عبدالملک این تقاضا را از امام چهارم کرده باشد. اما معلوم نیست امام چهارم در فاصله سال های 62-74 ه.ق به شام رفته باشد.»


منابع :

  1. سیدجعفر شهیدی- تاریخ تحلیلی اسلام- صفحه 224-226

https://tahoor.com/_me/Article/PrintView/211557