نحوه و علت نزول عذاب قوم ثمود (کفر)

علت و سبب نزول عذاب

کفر یا انکار پروردگار، خداوند می فرماید: «کأن لم یغنوا فیها الا إن ثمود کفروا ربهم الا بعدا لثمود؛ آنچنان که گویى هرگز ساکن آن دیار نبودند، بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند. دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)!» (هود/ 68)
آگاه باشید و بدانید که قوم ثمود انکار کردند پروردگار خود را، و بدانید که دورى از رحمت حق ثابت است براى قوم ثمود به سبب کفر و قبول نکردن ایمان، به سوء اختیار با ظهور آیات الهیه و بینات سبحانیه. و در این فرمایش تنبیه است بر آنکه عذاب آنها به استحقاق بود نه ظلم. و نیز گفته اند: قوم ثمود آن قبایل انبوه که خانه و دیار آنان سرزمینى را اشغال نموده و طنین مبارزه آنان با صالح (ع) و تکذیب آنان فضاى آن محیط را فراگرفته ناگهان براى همیشه در سکوت فرو رفتند، گویا در آن سرزمین هرگز بشرى سکونت نداشته است [این عبارت حاکى از شدت عذاب و نابودى آن قوم است] آیه شریفه از نظر تنبه و هشدار به جامعه بشرى دوبار اعلام فرموده که قوم ثمود از نظر شقاوت و خودستائى در مقام انکار پروردگار خود برآمده، بر این اساس براى همیشه از رحمت رانده و بى بهره خواهند بود. در نتیجه از آیه شریفه استفاده مى شود که، کفر و انکار پروردگار سبب نابودى و هلاکت و دورى از رحمت الهى براى همیشه خواهد شد.

رویگردانى از آیات الهى

در قرآن آمده: «و ءاتیناهم ءایاتنا فکانوا عنها معرضین؛ ما آیات خود را به آنان دادیم؛ ولى آنها از آن روى گرداندند.» (حجر/ 81) آیات و معجزات بسیارى به قوم صالح (ع) ارائه دادیم، که مراد از آیات، شتر و نوزاد آن است که خارق عادت بسیارى در بر داشت که عبارتند از:
الف) اینکه بدون هیچ مقدمه اى به صورت دفعى از کوه پدید آمد.
ب) اینکه بدون هیچ مقدمه اى به صورت دفعى بچه اى زایید.
ج) به لحاظ بزرگى جثه و اندام نسبت به شتران دیگر.
د) اینکه همه آب چشمه را یک روزه مى آشامید.
ه) اینکه به اندازه نیاز آن قوم شیر براى نوشیدن مى داد.
و) اینکه بعد از پى کردن شتر، بچه شتر ناله اى برآورد و به سوى کوه روانه شد و ناپدید گشت و سپس پروردگار همه افراد قوم را به وسیله صیحه و غرش آسمانى به هلاکت افکند. خداوند این همه آیات و معجزات را به همراه پیامبر بزرگوارش حضرت صالح (ع) براى قوم ثمود فرستاد اما آنها به جاى آنکه از آیات و نشانه هاى الهى متوجه پدید آورنده و خالق آنها یعنى خداوند شوند و به او ایمان بیاورند و از پیامبر خدا متابعت کنند، آیات الهى را نپذیرفتند و حتى در صدد مقابله با آن برآمدند و با دست خود به هلاکت افتادند.

رد دلایل روشن و معجزات و شک و تردید نسبت به دعوت پیامبران

خداوند می فرماید: «جاءتهم رسلهم بالبینات فردوا ایدیهم فى افواههم و قالوا إنا کفرنا بما ارسلتم به و انا لفى شک مما تدعوننا الیه مریب؛ پیامبرانشان دلایل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها (از روى تعجب و استهزاء) دست بر دهان گرفتند و گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده اید کافریم، و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مى خوانید، شک و تردید داریم.» (ابراهیم/ 9)
در این آیه خداوند اختیار قوم «نوح، عاد و ثمود» را ذکر مى کند که این اقوام با اینکه پیامبرانشان براى آنان دلایل روشنى آورده بودند مبنى بر صدق ادعایشان اما آنها اعتنایى به دعوت و دلایل پیامبران نکردند و شک و تردید خود را نسبت به پیامبران ابراز مى نمودند و به یقین شک و تردید در آیات و دلایل و دعوت پیامبران شک و تردید در خداوند است چنان که در آیه بعد از آن اقوام سؤال مى شود: «قالت رسلهم افى الله شک فاطر السموات و الارض؛ رسولان آنها گفتند: آیا در خدا شک دارید؟ خدایى که آسمان ها و زمین را آفریده؟» (ابراهیم/ 10)
بدون شک تکذیب آیات الهى و فرستاده هاى او منجر به تکذیب خدا و کفر به او مى شود و نتیجه اى جز هلاکت و نابودى به دنبال ندارد. چنانچه در آیات بعد مى فرماید: «فاوحى الیهم ربهم لنهلکن الظالمین؛ پروردگارشان به آنها وحى فرستاد که ما ظالمان را هلاک مى کنیم.» (ابراهیم/ 13)
خداوند می فرماید: «کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود* ... کل کذب الرسل فحق وعید؛ پیش از آنان قوم نوح و اصحاب الرس [= قومى که در یمامه زندگى مى کردند و پیامبرى به نام حنظله داشتند] و قوم ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند.... هر یک از آنها فرستادگان الهى را تکذیب کردند و وعده عذاب درباره آنها تحقق یافت.» (ق/ 12- 14)
علاوه بر آیات فوق در آیات دیگرى نیز به این نکته اشاره مى فرماید که قوم ثمود همانند دیگر اقوام پیامبران الهى را تکذیب کردند، به همین سبب مستحق عذاب گشتند: «کذبت قبلهم قوم نوح.... و ثمود... إن کل الا کذب الرسل فحق عقاب؛ پیش از آنان قوم نوح... و ثمود... (به تکذیب پیامبران برخاستند). هر یک (از این گروه ها) رسولان را تکذیب کردند، و عذاب الهى درباره آنها تحقق یافت.» (ص/ 12- 14) و در جاى دیگرى تنها در خصوص قوم ثمود مى فرماید: «و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین* فاخذتهم الصیحة مصبحین؛ و «اصحاب حجر» [= قوم ثمود] پیامبران را تکذیب کردند. اما سرانجام صیحه (مرگبار) صبحگاهان آنان را فرا گرفت.» (حجر/ 80 و 83) چنانکه از مجموع آیات مورد بحث به خوبى استفاده مى شود، بسیارى از اقوام و ملل گذشته از جمله قوم ثمود به علت تکذیب پیامبران الهى گرفتار عذاب هلاکت بار شده اند.

مقابله با معجزه حضرت صالح (ع)

خداوند در این مورد می فرماید: «و یا قوم هذه ناقة الله لکم ءایة فذروها تاکل فى ارض الله و لاتمسوها بسوء فیاخذکم عذاب قریب* فعقروها فقال تمتعوا فى دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب؛ اى قوم من!، این «ناقه» خداوند است که براى شما نشانه اى است بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود، هیچ گونه آزارى به آن نرسانید، که عذاب خدا شما را خواهد گرفت. اما آنها آن (ناقه) را از پاى درآوردند؛ و (صالح به آنها) گفت: (مهلت شما تمام شد) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید؛ (و بعد از آن؛ عذاب الهى فرا خواهد رسید) این وعده اى است که دروغ نخواهد بود.» (هود/ 64- 65)
چنانکه از ظاهر آیه شریفه به دست مى آید قوم ثمود موظف بودند که حقوق ناقه را بشناسند و رعایت نمایند و به آنها گفته شده بود، چنانچه متعرض ناقه شوند عذاب الهى آنها را دربر خواهد گرفت، چون تعرض به ناقه تعرض به خدا بود و متعرض به خدا قطعا هلاک مى شود. این مطلب علاوه بر اینکه در آیه فوق ذکر شده در آیات دیگر نیز یادآورى شده است: «قد جاءتکم بینة من ربکم هذه ناقة الله لکم ءایة فذروها تاکل فى ارض الله و لاتمسوها بسوء فیاخذکم عذاب الیم؛ دلیل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده: این ناقه الهى براى شما معجزه اى است، او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علف هاى بیابان) بخورد، و آن را آزار نرسانید. که عذاب دردناکى شما را خواهد گرفت..» (اعراف/ 73) «فعقروا الناقة و عتوا عن امر ربهم...* فاخذتهم الرجفة فاصبحوا فى دارهم جاثمین؛ سپس ناقه را پى کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند. سرانجام زمین لرزه آنها را فراگرفت؛ و صبحگاهان (تنها) جسم بى جانشان در خانه هایشان باقى مانده بود..» (اعراف/ 77- 78)
در آیه دیگرى با عوض کردن لحن و سیاق عبارت به رعایت حقوق ناقه توصیه مى فرماید: «قال هذه ناقة لها شرب و لکم شرب یوم معلوم* و لاتمسوها بسوء فیاخذکم عذاب یوم عظیم؛ گفت: این ناقه اى است که (آیت الهى است) براى او سهمى (از آب قریه) و براى شما سهم روز معینى است. کمترین آزارى به آن نرسانید، که عذاب روزى بزرگ شما را فراخواهد گرفت.» (شعراء/ 155- 156)
در آیه دیگر با اشاره به حق ناقه چنین مى فرماید: «و نبئهم ان الماء قسمة بینهم کل شرب محتضر* فنادوا صاحبهم فتعاطى فعقر* فکیف کان عذابى و نذر؛ و به آنها خبر ده که آب (قریه) باید در میانشان تقسیم شود (یک روز سهم ناقه، و یک روز براى آنها) و هر یک در نوبت خود باید حاضر شوند. آنها یکى از یاران خود را صدا زدند، او به سراغ این کار آمد و (ناقه را) پى کرد. پس (بنگرید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود.» (قمر/ 28- 30)
در آیات مذکور چند نکته قابل ذکر است:
الف) تکذیب معجزه الهى (که براى صدق پیامبران آمده است) تکذیب پیامبر و تکذیب خداوند است.
ب) تکذیب و انکار خداوند و آیات او عذاب سختى را به دنبال خواهد داشت چنانکه در خصوص امت هاى پیشین اتفاق افتاده است.
ج) معجزات الهى (همانند ناقه) حق و حقوقى بر آن قوم خواهند داشت و رعایت این حقوق لازم و ضرورى است.
د) یکى از دلایل عذاب قوم ثمود مقابله با معجزه الهى صالح (ع) یعنى ناقه بوده است.

ظلم و ستم

خداوند می فرماید: «فکاین من قریة اهلکناها و هى ظالمة فهى خاویة على عروشها و بئر معطلة و قصیر مشید؛ چه بسیار شهرها و آبادى هایى که آنها را نابود و هلاک کردیم در حالى که (مردمش) ستمگر بودند، به گونه اى که برسقف هاى خود فروریخت (نخست سقف ها ویران گشت؛ و بعد دیوارها برروى سقف ها) و چه بسیار چاه پرآب که بى صاحب ماند، و چه بسیار قصرهاى محکم و مرتفع.» (حج/ 45)
باید توجه داشت که آیات قبل این آیه در خصوص قوم نوح، عاد و ثمود و قوم ابراهیم و لوط و اصحاب مدین و قوم موسى سخن مى گوید، که این اقوام، پیامبران الهى را تکذیب کردند و نقطه اشتراک همه اقوام مذکور را تکذیب رسولان الهى و کشیده شدن به کفر ذکر مى کند، و نیز مى فرماید با همه آنها شدیدا برخورد شد و به مجازات رسیدند، سپس در آیه مورد بحث ما به صورت ذکر یک قاعده مى فرماید اقوام و ملل هلاک شده ظالم و ستمگر بودند. از ظاهر آیات این نکته استفاده مى شود که یکى از علل و عوامل هلاکت جوامع بشرى ظلم و ستم بوده است. و جریان داشتن این اصل در قوم ثمود نیز در کنار سایر عوامل سبب نابودى و عذاب آنها شده است. چنانکه در آیه دیگرى با صراحت مى فرماید: «اخذ الذین ظلموا الصیحة فاصبحوا فى دیارهم جاثمین؛ و کسانى را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانى) فرو گرفت و در خانه هایشان به روى افتادند و مردند.» (هود/ 67)
چنانچه مشخص است ظاهر آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه ظالمان گرفتار عذاب شدند، پس معلوم مى شود که ظلم عذاب و مجازات آن قوم نقش اساسى داشته است و مى خواهد بفرماید عذاب آنها بى دلیل نبوده.

نحوه نزول عذاب الهى بر قوم ثمود

خداوند می فرماید: «فعقروها فقال تمتعوا فى دارکم ثلاثة ایام ذلک وعد غیر مکذوب* فلما جاء امرنا نجینا صالحا و الذین امنوا معه برحمة منا و من خزى یومئد ان ربک هو القوى العزیز؛ (اما) آنها آن (ناقه) را از پاى درآوردند؛ و (صالح به آنها) گفت: (مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه هایتان بهره مند گردید؛ (و بعد از آن، عذاب الهى فراخواهد رسید) این وعده اى است که دروغ نخواهد بود.و هنگامى که فرمان (مجازات) ما فرا رسید، صالح و کسانى را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود (از آن عذاب) و از رسوایى آن روز، رهایى بخشیدیم، چرا که پروردگارت قوى و شکست ناپذیر است.» (هود/ 65- 66)
به هر حال با تمام تأکیدهایى که این پیامبر بزرگ، یعنى صالح (ع) درباره آن ناقه کرده بود آنها سرانجام تصمیم گرفتند، ناقه را از بین ببرند. قوم ثمود تصمیم بر قتل ناقه صالح گرفتند، چون وجود آن ناقه آنچنان خارق العاده بود که باعث بیدارى مردم و گرایش آنها به صالح مى شد، از این رو گروهى از سرکشان قوم که نفوذ دعوت صالح را مزاحم منافع خویش مى دیدند، و هرگز مایل به بیدار شدن مردم نبودند و بیدارى مردم را مانع استعمار و استثمارشان مى دانستند، دست به کار توطئه اى براى از میان بردن ناقه شدند و گروهى را براى کشتن ناقه مأمور کردند که سرانجام یکى از آنها برناقه حمله برد و با ضربه یا ضرباتى که بر آن وارد کرد، ناقه از پاى درآمد که قرآن کریم با کلمه «فعقروها» به پى کردن یا کشتن ناقه اشاره مى نماید. در مورد اینکه کشنده ناقه یک نفر بود یا بیشتر که مى فرماید «عقروها» و با صیغه جمع اشاره به کشنده مى کند.
باید گفت یکى از افراد گروه مخالفان صالح (ع) بر ناقه حمله برد و آن را پى کرد و در روایات اسلامى آمده است، آن کس که ناقه را از پاى درآورد یک نفر بیشتر نبود، اما اینکه قرآن با به کار بردن صیغه جمع «عقروها» این عمل را به همه مخالفان صالح نسبت مى دهد بدان سبب است که، تمامى مخالفان صالح به این عمل راضى بودند و در اسلام رضایت باطنى به یک مسئله و پیوند مکتبى با آن را به منزله شرکت در آن مى داند و در واقع توطئه این کار جنبه فردى نداشت، و حتى کسى که اقدام به این عمل کرد، تنها متکى به نیروى خویش نبود بلکه به نیروى جمع و پشتیبانى آنها دلگرم بود. چنانکه امام على (ع) مى فرماید: «و انما عقر ناقه ثمود رجل واحد فعمهم الله بالعذاب لما عموه بالرضا؛ ناقه ثمود را یکنفر از پاى درآورد اما خداوند همه آن قوم سرکش را مجازات کرد چرا که همه به آن (عمل) راضى بودند.»
گویند، هنگامى که ناقه را پى کردند، بچه اش بالاى کوه رفت و سه بار فریاد کشید، صالح (ع) فرمود در مقابل هر فریادى یک روز مهلت دارید، روز اول که شد رنگ هایشان زرد شد، روز دوم، قرمز شد، و روز سوم، سیاه گردید و روز چهارم عذاب برآنها نازل شد. و گفته اند، روزهاى چهارشنبه، پنج شنبه و جمعه به آنها مهلت داده شد و روز شنبه عذاب نازل شد. آنها نه تنها از این جنایت بزرگ، نهراسیدند، بلکه با کمال بی‎شرمی نزد صالح آمدند و گفتند: «آن عذاب را که وعده می‎دهی بر ما فرو فرست.» خداوند به صالح (ع) وحی کرد: «به آنها بگو عذاب من تا سه روز دیگر به سراغ شما خواهد آمد، اگر شما در این سه روز توبه کردید، عذابم را از شما باز می‎دارم وگرنه، قطعا مشمول عذاب خواهید شد.»
صالح (ع) پیام خداوند را به آنها ابلاغ کرد، آنها گفتند: «اگر راست می‎گویی آن عذاب را برای ما بیاور.» صالح به آنها فرمود: «ای قوم! نشانه عذاب این است که چهره شما در روز اول از این سه روز، زرد می‎شود، و در روز دوم سرخ می‎گردد، و در روز سوم سیاه می‎شود.» همین نشانه‎ها، در روز اول و دوم و سوم، ظاهر شد، در این میان بعضی مضطرب شدند و به بعضی دیگر می‎گفتند: «مثل این که عذاب نزدیک شده» ولی آخرین جواب قوم سرکش و مغرور این بود که: «ما هرگز سخن صالح را نمی‎پذیریم و از خدایان خود (بتها) دست نمی‎کشیم.»
سرانجام نیمه‎های شب، جبرئیل امین (ع) بر آنها فرود آمد و صیحه زد، این صیحه به قدری بلند بود که بر اثر آن پرده‎های گوششان دریده شد، و قلبهایشان شکافته گردید، و جگرهایشان، متلاشی شد و همه آنها در یک لحظه به خاک سیاه مرگ افتادند وقتی که آن شب به صبح رسید، خداوند صاعقه آتشین و فراگیری از آسمان به سوی آنها فرستاد، آن صاعقه تار و پود آنها را سوزانید، و آنها را به طور کلی از صفحه روزگار برافکند.

علت سه روز مهلت به آنها

گفته اند حق تعالى به صالح (ع) فرمود، که قوم طغیان کرده و ناقه را کشتند، به آنها بگو، من عذاب را تا سه روز دیگر نازل مى کنم، اما اگر توبه کنند و برگردند، توبه آنها را قبول مى نمایم. صالح (ع) پیغام الهى را رسانید. اما آنها گفتند: بیاور آنچه را وعده نموده اى. «فقال تمتعوا فى دارکم ثلاثة ایام» پس فرمود، برخوردار شوید از زندگانى دنیا در منازل خود سه روز، این وعده اى است که دروغ در آن نباشد، براساس وعده الهى، روز اول، روى همه آنها زرد شد، از این رو بعضى به بعضى گفتند: آمد وعده صالح، اما طاغیان گفتند: قول او را قبول نکنیم هرچند عظیم است. روز دوم روى همه مخالفان سرخ شد، پس باز بعضى به بعض دیگر گفتند: آمد آنچه را گفته بود، اما جواب دادند: اگر تمام هلاک شویم سخن صالح را قبول نکنیم و ترک عبادت بتان ننمائیم. روز سوم تمام سیاه شدند و عذاب قهر الهى نازل شد.
بنابراین اولین مسئله مهمى که قبل از نزول عذاب اتفاق افتاد مسئله کشتن ناقه بود، و دومین مسئله مهم مهلت سه روزه اى بود که خداوند به عنوان اتمام حجت به آنها داد که در نهایت، جهل، نادانى، غرور و کبر و خودخواهى آنها اجازه نداد که توبه کنند و بازگردند، اما سومین مسئله مهم قبل از نزول عذاب نجات مؤمنین به صالح (ع) از عذاب الهى است که آیه 66 سوره هود به آن اشاره مى کند، و مى فرماید: «پس آن هنگام که آمد فرمان ما به عذاب ایشان نجات دادیم صالح و آنان را که ایمان آورده بودند با او از مؤمنان.» برحمة منا: به رحمت و بخشایشى از جانب ما که آن اعطاى لطف و توفیق بود به ایشان که به سبب آن هدایت شده و از عذاب نجات یافتند، و نجات دادیم آنها را از رسوائى آن روز که هلاک قوم ثمود بود به صیحه و یا از عذاب قیامت.
گفته اند از جمله «برحمة منا» در آیه شریفه استفاده مى شود که خداوند حضرت صالح (ع) و پیروان آن حضرت را به وسیله رحمت و فضل خود نجات داد نه به خاطر اعمال نیک آنان. و از آیه شریفه «و نجینا الذین آمنوا و کانوا یتقون؛ و كسانى را كه ايمان آورده بودند و پروا مى‏ داشتند رهانيديم.» (فصلت/ 18) استفاده مى شود که حضرت صالح (ع) و مؤمنین قبلا از محل و محیط بلا خارج شده بودند.

صیحه، وسیله عذاب قوم ثمود

خداوند می فرماید: «و اخذ الذین ظلموا الصیحة؛ و کسانى را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانى) فرو گرفت.» (هود/ 67) «فاخذتهم الصیحة مصبحین؛ اما سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فراگرفت.» (حجر/ 83) «انا ارسلنا علیهم صیحة واحده؛ ما فقط یک صیحه [= صاعقه عظیم] بر آنها فرستادیم.» (قمر/ 31) «و ماینظر هؤلاء الا صیحة واحدة ما لها من فواق؛ اینها (با این اعمالشان) جز یک صیحه (آسمانى) را انتظار نمى کشند که هیچ مهلت و بازگشتى براى آن وجود ندارد (و همگى را نابود مى سازد).» (ص/ 15)
چنانکه مشاهده مى شود در آیات مورد بحث، عذاب قوم ثمود به وسیله «صیحه» ذکر شده است. اما در خصوص معنا و مفهوم صیحه و کمیت و کیفیت آن مفسرین بحث هایى دارند: بعضى از مفسرین در خصوص آیه اول (هود/ 67) گفته اند: «مى گویند، خداى سبحان به جبرائیل فرمان داد و او بر آنها صیحه اى زد که یکجا مردند، و ممکن است صیحه اى بوده که بدون واسطه جبرائیل انجام گرفته و خداوند آن را خلق کرده باشد.»
و نیز گفته اند: «صیحه آسمانى یعنى عذاب ناگهانى آنها را فراگرفت، و مى فرماید، صیحه، صداى سخت و هولناک و مراد در اینجا صاعقه اى است که دل ها را به لرزش آورده و کافران را مدهوش ساخت و به خاک هلاکت انداخت.»
و نیز گفته اند: «منظور از (صیحه) صداى وحشتناک صاعقه است، اما آیا صداى وحشت انگیز صاعقه مى تواند جمعیتى را نابود کند؟ جواب این سؤال مسلما مثبت است، زیرا مى دانیم که امواج صوتى اگر از حد معینى بگذرد مى تواند شیشه ها را بشکند حتى بعضى از عمارت ها را ویران کند و ارگانیسم درون بدن انسان را از کار بیندازد و اختلالات کشنده اى در اعصاب و رگ هاى مغزى و حرکات قلب تولید کند و سبب مرگ انسان ها شود.»
اما در خصوص آخرین آیه (ص/ 15) مى فرمایند: «اولا قریب به اتفاق مفسرین آیه را در خصوص کفار قریش ذکر کرده اند که خداوند خطاب به پیامبر اسلام (ص) مى فرماید: (اى پیامبر) اینها (کفار قریش) لشکر مختصرى هستند که شکست خورده اند و نامشان در شمار، احزاب ضد پیامبران ثبت است که پیش از کفار قریش، قوم نوح، و عاد و فرعون و ثمود بودند که همگى از احزاب ضد پیامبران بودند، هر یک از این اقوام، رسولان را تکذیب کردند و بالنتیجه مستوجب عقوبت من شدند، این گروه قریش هم انتظارى ندارند مگر فرارسیدن یک بانک، که آنها را از پاى درآورد و دیگر بازگشتى به دنیا نداشته باشند. (ولى نظر به اینکه عذاب دسته جمعى در امت اسلام در کار نیست، فرد فرد به کیفر خواهند رسید)»
بسیارى از مفسرین همین آیه را دلیلى بر این گرفته اند که امت اسلام در دنیا عذاب جمعى نمى شوند و نیز گفته اند: «آیا این مشرکان مکه با این کارهاى خود سرنوشتى بهتر از آنها مى توانند داشته باشند؟ در حالى که اعمال آنها همان اعمال است و سنت خداوند همان سنت است (یعنى سنت خدا تغییر نکرده) لذا در آیه تهدید مى کند و مى فرماید: این ها با این اعمال انتظارى جز این نمى کشند جز این که یک صیحه آسمانى فرارسد، صیحه اى که در آن بازگشت نیست.»
«و ماینظر هؤلاء الا صیحة واحدة» این صیحه ممکن است همانند صیحه هایى باشد که بر اقوام پیشین فرود آمد، صاعقه اى وحشتناک، یا زمین لرزه اى پرصدا و زندگى آنها را درهم کوبید. و نیز ممکن است اشاره به صیحه عظیم پایان جهان باشد.
 


منابع :

  1. علامه طبرسى- ترجمه تفسیر مجمع ‏البیان- دکتر میرباقرى - دکتراحمد بهشتى- جلد 12 ص 86 - 87، جلد 22 ص 25، جلد 9 ص 155، جلد 24 ص 38

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان- جلد 8 ص 230، جلد 17 ص 569، جلد 19 ص 654

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 9 ص 160- 166، جلد 19 ص 232. جلد 23 ص 57، جلد 24 ص 437

  4. سیدمحمد حسینى همدانى- تفسیر انوار درخشان- جلد 8 ص 438، جلد 9 ص 397

  5. سیدابراهیم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 ص 229

  6. حسین‏ بن احمدالحسینى شاه‏ عبدالعظیمى- تفسیر اثنى ‏عشرى- جلد 6 ص 100- 98، جلد 7 ص 138

  7. محمدجواد نجفى- تفسیر آسان- جلد 7 صفحه 325- 327

  8. عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

  9. سایت اندیشه قم- مقاله عاقبت قوم ثمود

  10. سید هاشم رسولى محلاتى- تاریخ انبیاء

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/113033