رد شدن همه از جهنم

هیچ کس از شما نیست که وارد جهنم نشود
از آنجایی که انسان مادى و از عالم طبیعت است، وقتی بخواهد قدم به عالم روحانى و نور بگذارد، قهرا باید از عالم طبیعت و ماده عبور کرده و به عالم نور قدم بنهد. و عالم طبیعت در مقابل عوالم روحانى به منزله جهنم باشد. و صفات و خصوصیات جهنم (مضیقه- ظلمت- عذاب- محجوبیت- خشونت- جهالت) در آنجا جلوه گر مى باشد. و انسان مخلوق طبیعى بوده، و قهرا در محیط طبیعى زندگى کرده، و سپس به عالم لطیف تر و روحانی ترى منتقل مى شود. از این لحاظ است که قرآن مى فرماید که احدى از شما مردم نیست مگر اینکه وارد دوزخ خواهد شد. و قطعا و حتما این اتفاق از سوی پروردگار رخ خواه داد: «و إن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا* ثم ننجى الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ هیچ یک از شما ممکن نیست که وارد دوزخ نشود و این حکم مسلم و حتمى پروردگار تو است. پس از آنکه همه به دوزخ وارد شدند مردم پاکدامن و پرهیزکار به سلامت نجات خواهند یافت و ستمکاران را می گذاریم که تا در آتش دوزخ به زانو در افتند.» (مریم/ 71- 72)
آرى انسان در عالم طبیعى (یوم ولد) به دنیا آمده است، و در آن عالم زندگى خود را ادامه داده تا رحلت و موت (یوم یموت)، و سپس با احوال و صفات مخصوصى مبعوث مى شود. (مریم/ 15)
مى فرماید که افرادی را که در طول زندگى، خودشان را آلوده نکرده، و خود را با صفات روحانى تربیت و رشد دادند را از این محیط جهنمى نجات مى دهیم که در این صورت با کمال خوشى و آزادى و نورانیت از منازل عالم طبیعت عبور مى کنند، و براى همیشه سر بلند و در آسایش خواهند بود.

روایاتی در این باب
روایات متعددى در تفسیر این آیه رسیده است: از جمله از حسین بن ابى العلاء از امام صادق (ع) نقل شده که که در ذیل آیه «و إن منکم إلا واردها» فرمود مگر نشنیدى که عرب مى گوید: بر فلان قبیله وارد شدیم، یعنى نزدیکى هاى آن رسیدیم، نه این که داخل شدیم. از جابربن عبدالله انصارى چنین نقل شده که شخصى از او درباره ی این آیه پرسید، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره کرد و گفت: مطلبى با این دو گوش خود از پیامبر (ص) شنیدم که اگر دروغ بگویم هر دو کر باد! مى فرمود: «الورود الدخول، لا یبقى بر و لا فاجر لا یدخلها فیکون على المؤمنین بردا و سلاما کما کانت على ابراهیم حتى ان للنار (او قال لجهنم) ضجیجا من بردها، ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ ورود در اینجا به معنى دخول است هیچ نیکوکار و بدکارى نیست مگر اینکه داخل جهنم مى شود، آتش در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه که بر ابراهیم بود، تا آنجا که آتش (یا جهنم، تردید از جابر است) از شدت سردى فریاد مى کشد، سپس خداوند پرهیزگاران را رهایى مى بخشد و ظالمان را در آن ذلیلانه رها مى کند.» علامه ی طباطبایی می فرمایند: این روایت، تفسیر آیه است، ولى عیبى که دارد سندش به خاطر افراد ناشناخته ضعیف است.
نیز روایت شده است که از پیامبر گرامى درباره ی معناى آیه سؤال شد، فرمود: خداوند آتش را مثل روغن بسته قرار مى دهد و همه مردم را بر آن جمع مى کند. آن گاه به آتش مى گوید، اصحاب خود را بگیر و اصحاب مرا رها کن. به خدا، آتش جهنم اصحاب خود را طورى مى شناسد که از شناسایى مادر نسبت به فرزند هم بیشتر! روایت شده است که حسن مردى را دید که مى خندد. گفت: می دانى که وارد آتش مى شوى؟ گفت: آرى. پرسید: می دانى که از آن خارج مى شوى؟! گفت: نه! گفت: پس چرا مى خندى؟ حسن هرگز خندان دیده نشد تا مرد. در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) مى خوانیم: «تقول النار للمؤمن یوم القیامه جز، یا مؤمن! فقد اطفا نورک لهبى؛ آتش به فرد با ایمان روز قیامت مى گوید زودتر از من بگذر که نورت، شعله مرا خاموش کرد!» این معنى از بعضى دیگر از روایات نیز استفاده مى شود.
تعبیر پر معنایى که درباره ی پل صراط در روایات آمده که آن بر روى جهنم کشیده شده، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است نیز شاهد و گواه دیگرى بر این تفسیر است. و این تفسیری است که اکثر مفسرین آن را انتخاب نموده اند. علامه ی طباطبایی می فرمایند این روایات اخیر را الدرالمنثور نیز از عده اى از ارباب کتب و جوامع آورده، چیزى که هست در نسخه اى که از الدرالمنثور نزد ما است، در روایت دومى جمله "ورود، همان دخول است" را نیاورده.
در الدرالمنثور است که ابونعیم در کتاب "حلیة" از عروة بن زبیر، روایت کرده که گفت: وقتى ابن رواحه خواست به سرزمین شام به جنگ موته برود، مسلمانها آمدند او را وداع کنند، او گریه کرد و گفت: متوجه باشید که به خدا سوگند من محبتى به دنیا و علاقه اى به شما ندارم. ولیکن گریه ام براى این است که از رسول خدا (ص) شنیدم که این آیه را مى خواند: "و إن منکم إلا واردها کان على ربک حتما مقضیا" و من فهمیدم که ناگزیر داخل آتش مى شوم، اما نمى دانم چطور بیرون بیایم.
این را هم باید دانست که ظاهر بعضى روایات سابق این است که ورود به آتش به معناى عبور از آن است، در نتیجه روایات مذکور با روایاتى که درباره صراط وارد شده منطبق مى شود، چون در روایات صراط آمده که صراط پلى است که روى آتش کشیده شده، مردم همه مامور مى شوند از آن عبور کنند، چه نیکان و چه فجار، الا اینکه نیکان از آن عبور مى کنند، و فجار در آتش مى افتند. و از صدوق در اعتقاداتش آمده که آیه مورد بحث را بر همان صراط حمل کرده است.

پاسخ به یک سؤال [فلسفه ورود همه در جهنم]
تنها سؤالى که در اینجا باقى مى ماند این است که فلسفه این کار از نظر حکمت پروردگار چیست؟ به علاوه آیا مؤمنان از این کار آزار و عذابى نمى بینند؟
پاسخ این سؤال که از هر دو جنبه در روایات اسلامى وارد شده است، با کمى دقت روشن مى شود: در حقیقت مشاهده دوزخ و عذابهاى آن، مقدمه اى خواهد بود که مؤمنان از نعمتهاى خداداد بهشت حداکثر لذت را ببرند، چرا که "قدر عافیت را کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید" (و بالاضداد تعرف الاشیاء) در اینجا مؤمنان گرفتار مصیبت نمى شوند، بلکه تنها صحنه مصیبت را مشاهده مى کنند و همانگونه که در روایات فوق خواندیم آتش بر آنها سرد و سالم مى شود و نور آنها شعله آتش را تحت الشعاع قرار مى دهد.
به علاوه آنها چنان سریع و قاطع از آتش مى گذرند که کمترین اثرى در آنها نمى تواند داشته باشد، همانگونه که در حدیثى از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «یرد الناس النار ثم یصدرون باعمالهم فاولهم کلمع البرق، ثم کمر الریح، ثم کحضر الفرس، ثم کالراکب، ثم کشد الرجل، ثم کمشیه؛ مردم همگى وارد آتش (دوزخ) مى شوند سپس بر حسب اعمالشان از آن بیرون مى آیند، بعضى همچون برق، سپس کمتر از آن همچون گذشتن تندباد، بعضى همچون دویدن شدید اسب، بعضى همچون سوار معمولى، بعضى همچون پیاده اى که تند مى رود، و بعضى همچون کسى که معمولى راه مى رود.» و از این گذشته دوزخیان نیز از مشاهده این صحنه که بهشتیان با چنان سرعتى مى گذرند و آنها مى مانند، مجازات بیشترى مى بینند، و به این ترتیب پاسخ هر دو سؤال روشن مى شود.
مجاهد مى گفت: تب بهره مؤمن از آتش است و آیه ی "و إن منکم إلا واردها" را مى خواند. بنابراین هر مؤمنى تب کند، داخل جهنم شده است. در خبر است که تب از چرکهاى جهنم است. در روایت است که پیامبر خدا به عیادت مریضى رفت و فرمود: تو را مژده مى دهم که خداوند فرمود: تب، آتش من است که بر بنده مؤمن خویش مسلط مى سازم تا حظ او از جهنم باشد. و در مجمع البیان آمده است که بعضى گفته اند: فائده ورود به آتش همان است که در بعضى اخبار هم روایت شده که خداى تعالى احدى را داخل بهشت نمى کند مگر بعد از آنکه آتش را به او نشان دهد تا عذاب هاى آن را ببیند و در نتیجه قدر تفضل خدا و نعیم بهشت را بداند و بیشتر خوشحال و مسرور شود، و همچنین هیچکس را داخل جهنم نمى کند مگر بعد از آن که او را به بهشت مشرف کند تا نعمت هاى بهشت و ثواب هاى آن را ببیند، و در نتیجه در جهنم عقوبتشان سخت تر و حسرتشان بر فوت بهشت و نعیم آن بیشتر شود.

نجات پرهیزگاران
طبرسى از جابربن عبدالله انصارى روایت کرده گفت شنیدم از رسول خدا که فرمود ورود دخول است و هیچ مؤمن و کافر و بر و فاجرى نیست مگر آنکه داخل جهنم می شود ولکن دوزخ بر مؤمنین برد و سلام شود چنانچه آتش بر ابراهیم برد و سلام گردید به طوری که فریاد زند آتش من سرد گردید آنگاه متقین را نجات دهند و ظالمین را رها کنند تا در آنجا بمانند: «ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ سپس آنها را که تقوى پیشه کردند از آن نجات مى دهیم، و ظالمان و ستمگران را در حالى که از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها مى کنیم.» (مریم/ 72)
ستمکاران هم چنان روى زانوهاى خود مى نشینند تا عذاب خدا را بچشند زیرا آنان به خود ستم کردند و در این دنیا از آتش جهنم پرهیز نکردند. جمله ی "و نذر الظالمین فیها"، دلالت مى کند بر اینکه ظالمان داخل آتشند، آن گاه در همانجا ایشان را باقى مى گذارند و متقین را نجات مى دهند، و عبارت نجات دادن متقین دلالت ندارد بر اینکه آنان نیز با ظالمان داخل آتش باشند، چون گفتیم نجات دادن بدون داخل بودن نیز متحقق مى شود مثل اینکه در شرف دخول باشند، مگر اینکه بگویى ما آن را از لفظ "نجات دادن" استفاده نمى کنیم، بلکه از اینکه این دو لفظ یعنى "نجات دادن" و "باقى گذاشتن" در یک سیاق قرار گرفته اند به دست مى آوریم. به هر حال در اینکه اگر از کفار تعبیر به ظالمان کرد براى این بوده که به علت حکم اشاره کرده باشد، حرفى نیست.
و معناى این دو آیه چنین است که: هیچ یک از شما (متقیان و ظالمان) نیست، مگر آنکه به زودى در لبه و پرتگاه آتش قرار مى گیرید، و این قرار دادن شما در پرتگاه آتش واجبى حتمى بر پروردگارت شده، آن گاه کسانى را که تقوى داشته اند نجات داده، ظالمان را در آن باقى مى گذاریم، به خاطر این که ظلم کردند، و ایشان هم چنان به زانو در آمده، باقى مى مانند. و مراد از ظالمین غیر اهل ایمان هستند از کفار و مشرکین و معاندین و منکر بعض ضروریات دین، یا ضروریات مذهب حقه اثنى عشرى، یا اعمال و اقوالى که موجب زوال ایمان می شود که هم ظلم به دین کردند و هم ظلم به نفس و هم ظلم به غیر از مسلمین که ظالم مطلق است.
رسول الله (ص) در خطبه اى که پیش از ماه رمضان ایراد کرد گفت: «از خدا پروا کنید هر چند به قدر نصف خرما باشد.» در واقع همان نصف خرمایى که انسان به دیگرى مى بخشد بسا سبب رهایى او از آتش جهنم مى شود. به عبارت دیگر همه اعمال خیرى که انسان در این دنیا به جاى مى آورد راه توشه اوست براى بیرون آمدنش از جهنم. انس مالک روایت کرد که، رسول (ص) گفت: روز قیامت آن را که لا اله الا الله گفته باشد و در دلش به مقدار یک دانه ی جو ایمان باشد، از دوزخ بیرون بیاورند و همچنین کسی را که گفته باشد لا اله الا الله و در دلش مثقال ذره اى خیر باشد، نیز بیرون آورند. جویبر می گوید از ضحاک نقل می کند که: خبرى از رسول (ص) به من رسید که من آن خبر را منکر بودم، برخاستم براى اطلاع از صحت و سقم آن خبر، به مدینه رفتم تا از صحابه بپرسم. در مسجد رسول آمدم دو پیر را در آنجا دیدم، پرسیدم که اینان کیستند؟
گفتند: یکى ابوسعید خدرى است و یکى ابوهریره. من به ابوسعید گفتم: یا اباسعید! خبرى روایت مى کنند از رسول (ص) و من در آن خبر شک دارم، و براى آن آمده ام تا بدانم که آن خبر از فرمایشات حضرت رسول (ص) است یا نه؟» ابوسعید گفت: آن خبر کدام است؟ گفتم: این که مى گویند حضرت رسول (ص) فرمود: « ان قوما یخرجون من النار بعد ما صاروا حمما و فحما؛ گروهى را از دوزخ بیاورند که ایشان سوخته شده باشند و از سوختگى فحم شده باشند.» او اشارت به گوش کرد، آنگه گفت: «سمعت رسول الله (ص) و الا صمتا؛ گفت: از رسول شنیدم این خبر و الا کر باد این گوشها.» پس گفت رسول (ص) گفت: مردم در قیامت به دو طبقات باشند. گروهى آنهایی باشند که ایشان را صحیفه اى بر نه افلاجند، و ترازوى بر ندارند، و آن انبیا و اوصیا و اولیا و صدیقان و شهدا باشند، و گروهى هم آنهایی باشند که ایشان را صحیفه بر افلاجند و ترازو بردارند، ایشان نیز بر سه طبقه باشند: گروهى آنهایی هستند که ایشان را حسنات بیش از سیئات باشد، خداى تعالى ایشان را به بهشت فرستد، و گروهى آنهایی باشند که ایشان را حسنات و سیئات یکسان باشد، خداى تعالى بفرماید تا ایشان را مدتى در عرصات قیامت موقوف کنند، آنگاه ایشنان را به بهشت بفرستند، و گروهى آن باشند که سیئاتشان بیش از حسناتشان باشد، حال ایشان از چند وجه خارج نیست: یا خداى تعالى بر ایشان رحمت کند و ایشان را عفو کرده و به تفضل ایشان را به بهشت می فرستد، و یا من شفاعت می کنم یا کسى که از اهل شفاعت باشد خداى تعالى ایشان را به او می بخشد. اگر هیچ کدام از این دو نشود، خداى تعالى بفرماید تا ایشان را به دوزخ برند و به مقدار گناهشان عقوبت کنند و باز آنها را به بهشت آورند. آنگاه چون خداى تعالى خواهد که ایشان را از دوزخ بیاورد، به مالک بفرماید تا هواى دوزخ را از دود و کدارت صاف کند سپس بفرماید تا طبقهاى دوزخ را بردارند، منافقان از درک اسفل برنگرند، مؤمنان را ببینند، واز باب طعنه و مسخره به آنها بگویند: «أ لستم مؤمنین، أ لستم مصلین، أ لستم صائمین؟ آیا شما همان مؤمنین و نمازگذاران و روزه داران نیستید؟» می بینید که امروز این جا با گرفتار آتش و عذابی اید، ایشان گویند: بار خدایا! ما طاقت طعنه این دشمنان را نداریم!
حق تعالى به جبریل گوید: برو، جمله ی مؤمنان را از دوزخ بیاور. او بیاید و جماعت بسیار را بیاورد، دگر باره بگوید: برو و هر که در دل او از روى مثل، "مثقال حبة من خردل... "، ایمان بوده است، را نیز از دوزخ بیاور [او بیاید و جماعت بسیاری را بیاورد. دگر باره بگوید: برو و هر که در همه عمر خود یک بار با اخلاص گفت لا اله الا الله، او را هم از دوزخ بیاور] جبریل بیاید و جمله مؤمنان را بیاورد، تا آن جا که به جز کافران کسی نماند. آنگاه آنها نزد چشمه اى که آن را عین الحیوان گویند، بیاورد تا از آن چشمه غسل کنند تا همه سیاهى و تباهى از اندام ایشان بشوید مگر اثرى اندک که بر پیشانى ایشان بماند. اهل بهشت چو ایشان را ببینند، گویند: اینان را از دوزخ بیاورده اند، خداى تعالى آن نشانه را نیز از پیشانی آنها ببرد و خطى از نور پدید آورد، آنها عتقاء الله اند. یعنی آزادکردگان خداوندگارند.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 14 صفحه 121

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 13 صفحه 118

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 15 صفحه 196

  4. میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 13 صفحه 111

  5. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 8 صفحه 472

  6. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 7 صفحه 75

  7. علي‌ اكبر قرشي‌- أحسن الحدیث- جلد 6 صفحه 350

  8. میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 13 صفحه 316

  9. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 4 صفحه 268

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/115133