ودود تبریزی فیلسوف اشراقی خطه آذربایجان

ودود تبریزی

ودود تبریزی متأخر بر 930 هجری/ 1524 میلادی، فیلسوف اشراقی آذربایجانی، را به واسطه تفسیر می شناسیم که بر رساله مهم سهروردی الواح عمادیه نوشته است. عمادالدین، لقب امیر سلجوقی قره ارسلان ابن ناورتوق در آناتولی بود. رساله سهروردی به فارسی و عربی محفوظ مانده است. ودود بن محمد تبریزی تفسیر مفصل خود را که به عربی نگاشته است در ماه ربیع الثانی سال 930 هجری برابر با فوریه 1524 میلادی به پایان برد.
از سوی دیگر خود او می گوید که حاشیه ای بر کتاب حکمت الاشراق سهروردی نوشته است. این تنها مطلبی است که می توانیم در باب شرح احوال و آثار او بگوییم. امید این است که ذکر نام او انگیزه ای برای انتشار تفسیر او بر الواح عمادیه و آغاز پژوهشهایی باشد که با کشف نسخه ای از حاشیه وی بر کتاب حکمت الاشراق اطلاعاتی درباره شخص و آثار ودود تبریزی به ما خواهد داد. این اطلاعات بیش از هر چیز برای تاریخ فلسفه در سرزمین آذربایجان جالب توجه خواهد بود. رساله الواح عمادیه را شیخ اشراق به خاطر امیری به رشته تحریر کشیده که ذکر او گذشت. این رساله یکی از آثاری است که سهروردی بیشتر از موارد دیگر شواهدی از طرح بزرگ خود را درباره احیای حکمت اشراق فرزانگان باستانی ایران آورده است.
در این آثار، مبحث خورنه یا نورالانوار همتراز با یاد پادشهان تاریخ معنوی ایران، فریدون و کیخسرو (که نام خود را به حکمای خسروانی فرهمند داد) دارای اهمیت بسیاری است و گویی سهروردی می خواسته است این پادشاهان را نمونه ای برای امیر سلجوقی خود قرار دهد تا او را در جهت تبدیل به امیری آرمانی یاری رساند.

ودود تبریزی؛ فیلسوف اشراقی کامل

ودود تبریزی به عنوان یک اشراقی کامل، مباحث مربوط به نورالانوار، کینه، فرشته شناسی، زرتشتی تطبیق شده با نظریه مثل افلاطونی و همینطور جایگاه فرزانگان یونانی و شیوه درک آیاتی از انجیل یوحنا را به شیوه ای کاملا شخصی بسط داده و انسجام میان آنها را نشان می دهد. اشاره به این مطلب برای نشان دادن اهمیت آن برای فلسفه ایرانی در دوره اسلامی است. در اینجا فقراتی را به عنوان نمونه می آوریم.
در حاشیه فقره ای درباره «مثل اعلی» (نحل/ 62) که در آن سهروردی از خورشید مرئی به عنوان نورالانوار عالم اجسام تجلیل می کند، همچنانکه وجود اول نورالانوار عالم وجودات معنوی است ودود تبریزی نمی نویسد: «و به سبب همین فضایل و کمالات است که حکمای اشراق از وجوب بزرگداشت خورشید سخن گفته اند. به علت ارتباط میان آتش و خورشید، آتش، قبله زرتشتیان گردید زیرا که آنان آتشکده را پرستشگاه خورشید می دانستند گویی که آتش، نایب خورشید است و برخلاف خورشید، آتش در همه مکانها و زمانها حاضر است» و این فقره، نمونه جالبی است. سهروردی به خوبی می دانست که اختر قابل رویتی که به نام ایرانی هورخش می نامد مظهر رب النوع شهریور اندیشه زرتشتی است. این فرشته، آفتاب ملکوت یا عالم معنوی است و آتشکده، ما را به همین خوررشید معنوی ملکوت ارجاع می دهد. در نهایت، اشراق همین شروق آفتاب ملکوت است. زائری که امروزه از تخت سلیمان، پرستشگاه آتش شاهی ساسانیان دیدن می کند با علم به این موضوع می تواند این صفحه ودود تبریزی را دوباره بخواند.

تجدید خاطر حکمای یونانی

استناد فیلسوف اشراقی ما به فیلسوفان یونانی به عنوان «پیامبران» یونانی برای شرح جمله ای از یک عارف اسلامی کمتر از مورد بالا حالت نمونه ای ندارد. منظور، جمله ای از عارف پرآوازه حلاج است که می گوید: «حسب الواحد افراد الاواحد له.» ودود این جمله را در صفحه ای مفصل شرح می کند که در آن نام سقراط و افلاطون آمده است. ما فقره ای از آن را نقل می کنیم: «شاید معنای این سخن در نهایت همان است که سقراط می خواست بگوید آن گاه که گفت بدنها قالبها و ابزار نفوس هستند و بدنها نابود می شوند در حالی که نفوس به عالم مجرد خود بازمی گردند... افلاطون نیز در عبارت زیر به سرنوشت نفوس اشاره می کرد: «نفوس در عالمی بودند که اینک از آن خاطره ای دارند، آنها بیدار و آگاه بودند و از زیبایی، شادمانی و شادی موجود در عالم خود برخوردار می شدند. سپس نفوس به این جهان آورده شدند تا با واقعیتهای جزوی آشنا شده و از طریق قوای حسی آنچه را که در ذات خود نداشتند کسب کنند. پوشاک گرانبهای ایشان (در متن پرهای ایشان) با هبوط آنان فرو ریخت و نفوس تا زمانی که در این دنیا بالهای جدیدی برای پرواز به دست نیاورند به هبوط خود ادامه خواهند داد.» این متن مفصل، نمونه ای از گرایش افلاطونی اشراقیان است که عرفان اسلامی در آن ادغام شده است.
ودود در حاشیه ابیات دیگری از حلاج، تجدید خاطره حکمای یونانی را از پی می گیرد. ودود تبریزی درباره موت پیش از مرگ به عنوان یگانه امکان ترک زنده این جهان سخنانی از هومر، اسکندر کبیر و سپس از فرد ناشناخته ای نقل می کند که می گوید: «چنان کن که پس از مرگ زنده باشی تا مرده ای که تو اینک هستی با مرگ دومی مواجه نشود.» تنها فیلسوفان اشراقی ما می توانسته اند نام حلاج، سقراط و افلاطون را به یکباره در یک جای گردآوردند. یونانی مآبی آنان با یونانی مآبی حکمای هرمسی دوره نوازیش پیوند دارد ونه با اومانیست ها و به ویژه یونانی مآب ناشی از اصالت عقل عصر روشنگری.

آشنایی تعالیم مسیحی

اصول عقاید رسمی مسیحی با درک اشراقیان از مسیحیت دارای همین فاصله است. ودود تبریزی فقرات مفصلی از شرح خود را به اشارات مسیح شناسانه سهروردی تخصیص می دهد. این فقرات نشانگر آشنایی کامل وی با روایات مختلف و مشکلات دیانت مسیحی است. او نیز مانند شیخ اشراق توضحی می دهد که معنی واژه «پدر»، آنگاه که می گوییم فرشته روح القدس، «پدر نفوس ما است» چیست. بدیهی است که مراد معنای زیستی نیست بلکه «نسبت پدری» هماننند نسبت نفوس آسمانی محرک هر یک از آسمانها با عقلی است که نفوس از آن صادر شده اند. ودود تبریزی اندیشه خود را با نقل فقره ای از افلوطین (شیخ یونانی) توضیح می دهد.
نسبت میان فرشته- روح القدس و عیسی به مثابه «فرزند روح القدس» بایستی به صورت نسبتی مشابه درک شود. این نظر کاملا با موضع شیخ اشراق که بالاتر به آن اشاره کردیم مطابق است و همینطور چنانکه اهمیت این مطلب را برای فلسفه دیانت یادآور شدیم، نوعی احساس و معنای نسبت میان خدا و انسان و زمین و آسمان وجود دارد که بهترین نمونه آن رابطه میان نفس و فروهر است و این نوع رابطه است که سنت اشراقی با تفسیر معنای اصول عقاید مسیحی آشکارا تداوم می بخشد. تفسیر اشراقی چهره این فرشته- روح القدسی را که «عقل سرخ» و فرشته نوعی انسانی است تا حد افق بالا می برد.

غایت فلسفه؛ وحدت فرشته معرفت و فرشته وحی

برای اشراقیان این معنا ک کوشش فلسفه بایستی به تجربه ای معنوی منتهی شود دارای اهمیت است وگرنه کوشش فلسفی بی حاصل و اتلاف وقت خواهد بود. در نظر فیلسوف، نهایت کوشش، اتصال نفس وی با عقل فعال است، اما برای حکیم اشراقی که آشکارا به وحدت فرشته معرفت و فرشته وحی اعتقاد دارد این اتصال با فرشته- روح القدس انجام می گیرد. در نظر ودود تبریزی و سهروردی، دو راه وجود دارد که به این غایت می انجامد و بایستی این دو راه را با هم یکی ساخت. راه نخست، راه عقلانی و راه دیگر، راه خیال فعال است. به دیگر سخن، از سویی، راه وحدت عقلانی میان نفسی که به عقل بالفعل تبدیل شده و عقل حاکم بر او، وجود دارد و از سوی دیگر راهی که مستلزم تجسم فرشته، توسط خیال فعال شهودی است، به گونه ای که اهل مشاهده نظری در رویا فرشته را به عیان دیده و با او به مکالمه می پردازد. (این همان واقعه رساله های تمثیل سهروردی است). بدینسان سرانجام، بار دیگر به نظریه اشراقی معرفت تمثیلی و وجودشناسی عالم مثال یا mundus amaginalis باز می گردیم. در اینجا است که زیباترین تمثیل ها شکفته می شوند: به عنوان مثال، خیال فعال.


منابع :

  1. حسین سید عرب- مجموعه مقالاتی درباره سهروردی- انتشارات شفیعی- 1378

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/116264