وصف رستاخیز

تا آن زمان که پرونده این جهان بسته شود، و خواست الهى فرا رسد، و آخر آفریدگان به آغاز آن بپیوندد، و فرمان خدا در آفرینش دوباره در رسد. آنگاه آسمان را به حرکت آورد و از هم بشکافد، و زمین را به شدت بلرزاند، و تکان سخت دهد، که کوه ها از جا کنده شده و در برابر هیبت و جلال پروردگارى بر یکدیگر کوبیده و متلاشى شده و با خاک یکسان گردد. سپس هر کس را که در زمین به خاک سپرده شده، در آورد، و پس از فرسودگى تازه شان گرداند، و پس از پراکنده شدن، همه را گرد آورد، سپس براى حسابرسى و روشن شدن اعمال از هم جدا سازد. آنها را به دو دسته تقسیم فرماید: به گروهى نعمت ها دهد و از گروه دیگر انتقام گیرد. اما فرمانبرداران را در جوار رحمت خود جاى دهد و در بهشت جاویدان قرار دهد، خانه اى که مسکن گزیدگان آن هرگز کوچ نکنند و حالات زندگى آنان تغییر نپذیرد، در آنجا دچار ترس و وحشت نشوند، و بیمارى ها در آنها نفوذ نخواهد کرد، خطراتى دامنگیرشان نمى شود، و سفرى در پیش ندارند تا از منزلى به منزل دیگر کوچ کنند. و اما گنهکاران را در بدترین منزلگاه در آورد، و دست و پاى آنها را با غل و زنجیر به گردنشان در آویزد، چنانکه سرهایشان به پاها نزدیک گردد، جامه هاى آتشین بر بدنشان پوشاند، و در عذابى که حرارت آتش آن بسیار شدید و بر روى آنها بسته، و صداى شعله ها هراس انگیز است قرار دهد. جایگاهى که هرگز از آن خارج نگردند، و براى اسیران آن غرامتى نپذیرند، و زنجیرهاى آن گسسته نمى شود، مدتى براى عذاب آن تعیین نشده تا پایان پذیرد و نه سر آمدى تا فرا رسد.

سواران روز رستاخیز چهارند
رسول خدا (ص) فرمود: «روز رستاخیز بجز ما کسى سواره نباشد و ما چهار کس هستیم، عباس بن عبدالمطلب بپا خواست و عرض کرد: یا رسول الله آن چهار کس کیانند؟ فرمود: اما من بر براق سوارم که صورتش چون انسان است و گونه اش مانند گونه اسب و یالش از مروارید برشته آویخته و دو گوشش دو زبر جد سبز و دو چشمش مانند زهره که هم چون دو ستاره میدرخشند و مانند آفتاب پرتو میافکنند از بالاى سینه اش (بجاى عرق) مروارید غلطان است اندامش در هم پیچیده و دست و پایش بلند جانش چون جان آدمى سخن را مى شنود و مى فهمد از دراز گوش بزرگتر و از استر کوچکتر است، عباس عرض کرد: یا رسول الله دیگر کیست؟ فرمود: برادرم صالح سوار بر همان شترى که بقدرت خداوند خلق گردید و قومش آن را پى کردند. عباس عرض کرد: یا رسول الله دیگر کیست؟ فرمود عمویم حمزه بن عبدالمطلب شیر خدا و شیر رسول خدا سالار شهیدان بر شتر من که عضباء نام دارد سوار است، عباس عرض کرد: یا رسول الله دیگر کیست؟ فرمود: برادرم على بر شترى از شتران بهشتى که مهارش از مروارید تر و هودجى از یاقوت سرخ بر آن نهاده شده که چوبهاى محمل از در سفید است بر سر على (ع) تاجى از نور و بر تنش دو جامه سبز و بدستش پرچم حمد فریاد میزند: گواهى میدهم بر اینکه معبودى جز خداى یگانه بى انباز نیست و گواهى میدهم که محمد فرستاده خدا است پس مردم گویند این شخص جز پیغمبر مرسل و یا فرشته مقرب نباشد، از اندرون عرش سروشى رسد که این شخص نه فرشته مقرب است و نه پیغمبر مرسل و نه فرشته حامل عرش، این، على بن ابیطالب است و وصى رسول پروردگار عالمیان و پیشواى مردم پرهیزکار و سالار دست و رو سفیدان».
این حدیث غریب است زیرا توصیف مخصوصى از براق کرده و حمزه بن عبدالمطلب را در ردیف پیغمبر و على شمرده است. (حدیث غریب حدیثى را گویند که مطلبى بر خلاف قاعده در آن باشد).

داستان مردم در روز رستاخیز
از جابر از امام باقر (ع) گوید که فرمود: اى جابر هرگاه روز رستاخیز شود خدا عزوجل اولین و آخرین را براى تمیز حق از باطل گرد آورد و رسول خدا (ص) دعوت شود و امیرالمؤمنین (ع) دعوت شود و به رسول خدا جامه اى سبز پوشند که از مشرق تا مغرب بدرخشد و به اندام على (ع) هم بمانند آن جامه اى پوشند و به اندام رسول خدا (ص) جامه گلى دیگر پوشند که از آن میان مشرق و مغرب روشن شود و به اندام على بمانند آن بپوشند و بدین وضع بر آیند و بالا روند و سپس ما را دعوت کنند و رسیدگى بحساب مردم را بما واگذارند و مائیم بخدا سوگند که اهل بهشت را ببهشت وارد کنیم و اهل دوزخ را به دوزخ. سپس پیمبران را دعوت کنند و دو صف برابر عرش خدا عزوجل وادار شوند تا ماها از رسیدن بحساب مردم فارغ شویم و چون اهل بهشت به بهشت روند و اهل دوزخ به دوزخ روند. رب العزه على (ع) را بفرستد تا بهشتیان را بمنزل خود در آورد و همسران آن ها را به آنها تزویج کند و به خداوند سوگند که على همان کسیست که بهشتیان را تزویج کند و به آن ها در بهشت زن بدهد و این کار با دیگرى جز او نباشد، این کرامتى است که خدا عزوجل به او ارزانى داشته و فضلیست که به او مخصوص گردانیده است و به او بخشیده است و او است که بخدا دوزخیان را به دوزخ برد و او است که در بهشت را بروى اهل بهشت مى بندد وقتى وارد آن شدند زیرا درهاى بهشت به او سپرده است و درهاى دوزخ هم باو سپرده است.

حدیث نوح (ع) در روز رستاخیز
یوسف بن ابى سعید گوید: من یک روز نزد امام صادق (ع) بودم؛ به من فرمود: هرگاه روز رستاخیز شود و خدا تبارک و تعالى خلائق را فراهم آورد نوح (ع) نخست کس باشد که او را بخوانند و به او گفته شود: آیا تبلیغ کردى و به مردم رسالت خود را رساندى؟ در پاسخ گوید آرى. به او گفته شود چه کسى براى تو گواهى میدهد؟ در پاسخ گوید -محمدبن عبدالله فرمود نوح (ع) برآید و مردم را زیر گام گیرد تا خود را به محمد (ص) رساند که بر سر تلى از مشک است و على (ع) هم همراه او است و اینست معنى قول خدا تعالى: «فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا؛ پس چون او را نزدیک بینند سیه گون گردد چهره آن کسانى که کفر ورزیدند» (ملک/ 27). نوح (ع) رو به محمد (ص)- اى محمد راستى خدا تبارک و تعالى از من پرسید که تبلیغ رسالت کردى؟ گفتم آرى، پس فرمود: چه کسى براى تو گواهى میدهد؟ گفتم محمد. محمد (ص) رو به جعفر و حمزه بروید و براى او گواهى دهید که او تبلیغ رسالت کرده است. امام صادق (ع) فرمود: پس جعفر و حمزه هر دوان همان گواهان براى پیغمبرانند بدان چه تبلیغ کرده اند. من گفتم: قربانت پس على (ع) کجا است؟ فرمود: مقام و منزلت او از این بالاتر است.


منابع :

  1. شیخ کلینی- روضه کافى- ترجمه کمره‏اى- ج‏ 1 303 و ج‏ 2 صفحه 127

  2. سید رضی- نهج البلاغه- ترجمه دشتى- صفحه 208

  3. شیخ صدوق- خصال- ترجمه فهرى- ج‏ 1 صفحه 223

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/119069