ارتباط فعل انسان با خداوند از نظر حاج ملاهادی سبزواری
فارسی 8406 نمایش |مرحوم حکیم سبزواری قدس الله نفسه درباره استناد افعال انسان به خداوند متعال در مبحث «عموم قدرته تعالی لکل شیء؛ فراگیری قدرت خدا نسبت به هر چیز» فرماید:
و الشیء لم یوجد متی لم یوجدا *** و باختیار اختیار ما بدا
و کیف فعلنا إلینا فوضا *** و إن ذا تفویض ذاتنا اقتضی
إذ خمرت طینتنا بالملکه *** و تلک فینا حصلت بالحرکه
لکن کما الوجود منسوب لنا *** فالفعل فعل الله و هو فعلنا
1ـ اشیاء تا وقتی که موجود نشوند، نمی توانند اثری یا فعلی را از خود ایجاد نمایند (پس در هنگامیکه اصل وجود انسان و سائر موجودات، غیری است و اختصاص و بستگی به ذات حق تعالی دارد، چگونه ممکن است اثر و فعل آنها غیری نباشد و تعلق به ذات حضرت قیوم نداشته باشد؟) و اختیار ما دیگر نمی تواند مستند به اختیار دیگر بوده باشد.
2ـ و چگونه افعال ما به ما واگذار شده است؟ و مگر نه اینست که این واگذاری، اقتضای واگذاری و تفویض ذات ما را می نماید (و بطلان آن مسلم است).
3ـ چون سرشت ما با ملکات ما تخمیر شده است، و معلوم است که ملکات ما بواسطه تکرر حرکات و سکنات در ما پدید می آید (بنابراین اگر حرکات به ما واگذار شده بود، بالطبع و بالملازمه ملکات نیز که نتیجه افعال است به ما واگذار شده، و بنابراین طینت و سرشت ما نیز واگذاری و تفویضی بود؛ و این غلط است).
4ـ لیکن کسی گمان نبرد که این امر اقتضای جبر میکند؛ زیرا ما در مقام نقض تفویض هستیم و برای روشن شدن مطلب و بیان حقیقت امر میگوئیم که: همانطور که وجود در عین آنکه به ما نسبت دارد به خدای تعالی نسبت دارد، فعل نیز در عین آنکه فعل ماست فعل حضرت حی قیوم است.
و از میان افراد موجودات، انسان که قوه و قابلیت تحقق اسم اعظم حق را دارد، بیشتر از بقیه موجودات، ظهورات حضرت حق را متجلی میکند. خاصه انبیاء عظام و ائمه کرام، بالاخص وجود مبارک حضرت رسول الله (ص) که مصداق أعلی و مرآت أتم و اکمل أسماء و صفات کلیه اوست، و همه را در خود تحقق داده و به فعلیت در آورده است.
مرحوم حکیم سبزواری قدس الله سره در این باره فرماید: «و کما اوتی جوامع الکلم التدوینی کذلک اوتی لوجوده الذی هو رحمه للعالمین جوامع الکلم التکوینی، کیف لا؟!؛ پیامبر همانگونه که از گفتارهای جامع حکیمانه بهره مند است، وجودش که رحمت برای تمام جهانیان است دربردارنده حکمت های غیبی است».
آنکه اول شد پدید از جیب *** غیب بود نور پاک او بی هیچ ریب
بعد از آن، آن نور مطلق زد علم *** گشت عرش و کرسی و لوح و قلم
یک علم از نور پاکش عالم است *** یک علم ذریت است و آدم است
آری، وقتی این معانی در انسان تجلی میکند که انسان کامل گردد؛ یعنی تمام جهات استعداد و قابلیت او به فعلیت برسد و آئینه وجودش سراسر خدا نما شود.
چه خوب عارف جامی سروده است:
تا بود باقی بقایای وجود *** کی شود صاف از کدر جام شهود
تا بود پیوند جان و تن بجای *** کی شود مقصود کل برقع گشای
تا بود قالب غبار چشم جان *** کی توان دیدن رخ جانان عیان
منـابـع
سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی- ج 6 صفحه 22-25
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها