زنده شدن پرندگان چهارگانه در داستان حضرت ابراهیم(ع) نمونه ای عینی از معاد در قرآن

فارسی 2404 نمایش |

یکی از نمونه های تاریخی و عینی که مصداق حیات بعد از مرگ است و قرآن بر آن تکیه کرده، سرگذشت ابراهیم و داستان «طیور اربعه» (مرغهای چهارگانه) است که بعد از داستان عزیر بلافاصله در قرآن آمده است، می فرماید: "و اذ قال ابراهیم رب ارنی کیف تحیی الموتی قال اولم تومن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ اربعه من الطیر فصرهن الیک ثم اجعل علی کل جبل منهن جزء ثم ادعهن یاتیک سعیا و اعلم ان الله عزیز حکیم".

ترجمه:
«به خاطر بیاور هنگامی را که ابراهیم گفت: خدایا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود: مگر (به معاد) ایمان نیاورده ای؟‌ عرض کرد: آری، آورده ام، ولی می خواهم قلبم آرام یابد. (آرامشی که از احساس و شهود برخیزد). فرمود: پس چهار نوع از مرغان را انتخاب کن و آنها را (پس از ذبح کردن) قطعه قطعه کن (و درهم بیامیز)، سپس بر هر کوهی (که در اطراف تو است) قسمتی از آن را قرار ده، بعد آنها را بخوان (به فرمان خدا زنده می شوند و) به سرعت به سوی تو می آیند، و بدان خداوند، توانا و حکیم است» (بقره/260).

هر گاه ظاهر آیه را جدا از پیشداوریها مورد توجه قرار دهیم و تحت تأثیر القائات این و آن نباشیم به وضوح نشان می دهد که ابراهیم (ع) می خواست صحنه ای از احیای مردگان را برای آرامش خاطر ببیند، و مأموریت پیدا کرد که نمونه ای از آن را عملا با دست خود به فرمان خدا انجام دهد، نمونه ای که در آن، اجزاء بدن مرغهای چهارگانه  همچون ذرات خاکهای انسانها به هم آمیخته گردد، و بعد مانند آن به هر سو پراکنده شود، سپس به فرمان خدا از گوشه و کنار جمع گردد و جامه حیات در تن بپوشد.

شأن نزولی که بسیاری از مفسران برای این آیه ذکر کرده اند نیز گواه این مدعا است،  او از کنار دریائی می گذشت، مرداری را دید که قسمتی از آن در آب و قسمتی در خشکی است، پرندگان از یکسو و حیوانات دریائی از سوئی دیگر، آن را طعمه خود قرار داده اند، ابراهیم در فکر فرو رفت که چگونه این اجزای پراکنده یک بدن که ممکن است جزء بدن تعداد بی شماری جانداران دیگر شود، بار دیگر جمع و احیاء می گردد. بدیهی است که ابراهیم با توجه به مقام نبوت و ارتباط با وحی، به همه چیز ایمان داشت، ایمانی بالاتر از ایمانی که حاصل استدلالهای عقلی است، ولی او می خواست در این زمینه شهود حسی داشته باشد، و لذا خداوند چنین صحنه ای را برای او مجسم کرد تا معاد جسمانی را به معنی دقیق کلمه با چشم خود ببیند  و قلبش آرام گیرد.

دراینجا چند نکته قابل توجه است:
1- جمله "فصرهن" طبق تصریح بعضی از ارباب لغت و جمعی از مفسران از ماده «صور» بر وزن (قول) به معنی تقطیع و پاره کردن است، و اشاره به این است که ابراهیم مأمور بود مرغهای چهارگانه را ذبح کند و سپس پاره پاره کرده، درهم بیامیزد. ولی جمعی از ارباب لغت آن را به معنی متمایل ساختن تفسیر کرده اند (مخصوصا هنگامی که با «الی» متعددی شود)، به همین جهت بعضی از مفسران به اصطلاح روشن فکر اصرار دارند که ابراهیم مرغهای چهارگانه را هرگز پاره پاره نکرد، بلکه مأمور بود آنها را به خودش مأنوس کند و بعدا هر یک از آنها را بر بالای کوهی بگذارد و بعد صدا زند تا به سوی  او آیند!، سپس از آن مثالی برای احیاء مردگان گیرد و بداند به همان آسانی که او مرغها را صدا  می زند و به سوی او می آمدند مسأله احیای مردگان در برابر قدرت خدا آسان است.

ولی اینها گویا فراموش کرده اند که اولا  ابراهیم تقاضای مشاهده احیاء مردگان کرد، و خداوند از طریق این دستور دعوت او را اجابت فرمود تا قلب ابراهیم مطمئن و آرام گردد، در حالی که اگر مسأله به اینجا ختم شود که مرغانی را بگیرد و تربیت کند و صدا بزند و بیایند، نه تنها خواسته ابراهیم که مشاهده احیاء مردگان و آرامش قلب بوده حاصل نمی گردد، بلکه این فرمان هیچ گونه ارتباطی با آن درخواست ندارد، و اگر در برابر چنین درخواستی چنین پاسخی از سوی یک فرد عادی داده شود ناموزون و زشت به نظر می رسد، تا چه رسد به اینکه از ناحیه خداوند آن هم در کلام فصیحی همچون قرآن باشد.

ثانیا تعبیر «جزء» را به هر یک از مرغهای چهارگانه تفسیر کردن بسیار نامناسب به نظر می رسد. ثالثا شأن نزولی که برای آیه ذکر شده و روایات متعددی که در منابع حدیث آمده هیچ کدام متناسب با این معنی نیست، بلکه صریحا بیانگر این حقیقت است که ابراهیم چهار مرغ را گرفت و سر بریده و اجزای آنها را با هم مخلوط کرد، سپس آن را  چند قسمت نمود و هر قسمتی را بر کوهی نهاد. و اما جمله "فصرهن" چه به معنی قطع کردن باشد و چه به معنی متمایل ساختن، تأثیری در محتوای آیه ندارد، چرا که آیه به هرحال در مقام ارائه و نشان دادن چگونگی زنده شدن مردگان به فرمان خدا است. مشکل بزرگ برای کسانی که سراغ اینگونه تفاسیر برای آیات قرآن می روند مسأله عدم پذیرش خوارق عادات است چرا که با مذاق طرافداران مکاتب مادی سازگار است، به همین دلیل خود را در این سنگلاخها وارد می سازند، درحالی که وجود معجزه و خوارق عادات در تمام مذاهب از بدیهیات است حتی در جهان طبیعت هم خوارق عادات زیادی می بینیم که علم روز از تفسیر آن عاجز است.

2- در اینکه مرغهای چهارگانه کدام یک از انواع مرغها بودند معروف این است که: طاووس و خروس و کبوتر و کلاغ بوده است که هریک از آنها مظهر روحیه و صفات ویژه ای هستند، و گاه حرکات انسانها را به آنها تشبیه می کنند، طاووس مظهر کبر و خودنمائی، خروس مظهر تمایلات شدید جنسی، کبوتر مظهر لهو و بازیگری، و کلاغ مظهر آرزوهای دراز! ولی احتمالات متعدد دیگری نیز در تفاسیر وارد شده از جمله: نام هدهد، بوم، شاهین و کرکس در کلمات مختلف مفسران آمده است. ولی معلوم است که ویژگی مرغان مزبور تأثیری در اصل مسأله ندارد، همین اندازه معلوم است که انواع مختلفی از پرندگان بوده تا بتواند نشانه ای از آمیخته شدن خاکهای مختلف انسانها با یکدیگر بوده باشد. تعداد کوههائی که اجزاء آن بر آن نهاده شده، در روایات ده عدد ذکر شده، و به نظر می رسد که این حادثه بعد از ورود ابراهیم به شام اتفاق افتاده باشد، زیرا سرزمین بابل کوهی ندارد.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن (معاد در قرآن مجید)- جلد 5- از صفحه 206 تا 210

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها