تفسیر آیاتی از قرآن پیرامون صفت حی و قیوم بودن خداوند

فارسی 3301 نمایش |

در آیات و روایات اسلامی کرارا به وصف «حی» و «قیوم» بودن خداوند اشاره شده است، او دارای حیات جاویدان و ثابت و برقرار است، او به ذات خویش قائم است و همه چیز به ذات او. ولی مسلما حیات در مورد خداوند به آن مفهومی که درباره ما و موجودات زنده دیگر صادق است نمی باشد، زیرا حیات ما با آثاری از قبیل نفس کشیدن، کار کردن قلب، حس و حرکت، و نمو و تولید مثل، و مانند آن شناخته می شود، در حالی که هیچیک از این امور در مورد خداوند معنی ندارد. پس باید ببینیم حیات در خداوند چه مفهومی دارد؟ مسلما حیاتی است والاتر و بالاتر از حیات مادی که شرح آن بعد از تفسیر آیات به خواست خدا مطرح خواهد شد. با این اشاره  کوتاه به سوی قرآن مجید می رویم و به آیات زیر گوش جان فرا می دهیم:

1- الله لا اله الا هو الحی القیوم (بقره/255)

2- الله لا اله الا هو الحی القیوم (آل عمران/2)

3- و عنت الوجوه الحی القیوم وقد خاب  من حمل ظلما (طه/111)

4- و توکل علی الحی الذی  لا یموت (فرقات/58)

5- هو الحی القیوم لا اله الا هو فادعوه مخلصین  له الدین (غافر/65)

ترجمه:
1- هیچ معبودی جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است و موجودات دیگر قائم به او هستند وجود ندارد.

2- معبودی جز خداوند یگانه زنده و پایدار و نگهدارنده کائنات نیست.

3- و همه چهره ها  (در آن روز) در برابر خداوند حی و قیوم خاضع می شوند و مأیوس (و زیانکار ) کسانی که بار ظلم بردوش کشیدند!

4- توکل برخداوند زنده ای کن که هرگز نمی میرد.

5- زنده واقعی او است، معبودی جز او وجود ندارد، پس او را بخوانید و دین خود را برای او خالص کنید.

شرح مفردات
«حی» از ماده «حیات» به گفته «مقائیس اللغه» این ماده در اصل دارای دو معنی است: یکی «حیات» در برابر مرگ، و دیگری «حیاء» نقطه مقابل وقاحت و بی شرمی. ولی بعضی از محققان لغت هر دو را به یک ریشه باز گردانده، و گفته اند حیاء و استحیاء نیز نوعی طلب حیات و سلامت است، در برابر وقاحت و بی شرمی که نوعی از دست دادن زندگی و سلامت محسوب می شود.

به هر حال حیات معنی گسترده ای دارد که گاه در مورد زمین یا گیاهان به کار می رود، مانند "یحیی الارض بعد موتها" «خداوند زمین را بعد از مردنش زنده می کند» (روم/ 19) و گاه در مورد حیوانات مانند سخن ابراهیم که عرض می کند "رب ارنی کیف تحیی الموتی" «پروردگارا به من نشان ده چگونه  مردگان را زنده می کنی» (بقره/ 260)، یا در مورد انسان مانند "و هو الذی  احیاکم" «خداوند کسی است که شما را زنده کرد» (حج/ 66)، یا مطلق حیات و ممات مانند "یخرج الحی من المیت" «خداوند زنده را از مرده خارج می کند» (روم/ 19) یا در مورد حیات معنوی مانند "استجیبوا لله وللرسول اذا دعاکم لما یحییکم" «اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر را هنگامی که شما را دعوت به چیزی می کند که مایه حیات شما است» (انفال/ 24)، و گاه در مورد حیات آخرت به کار می رود مانند "و ان الدار الاخره لهی الحیوان" «سرای آخرت حیات حقیقی است» (عنکبوت/ 64)، و از همه بالاتر در مورد خداوند چنانکه در آیات مورد بحث آمده، و خواهیم دید که حیات حقیقی و ازلی و ابدی ثابت و پایدار که هیچگونه مرگ و هلاکی در آن نیست فقط حیات خداوند است.

«قیوم» صیغه مبالغه از ماده «قیام» است و قیام به معنی ایستادن، یا تصمیم گیری است و معنی دوم به معنی اول بازگشت می کند، چرا که انسان وقتی تصمیم به کاری می گیرد برای انجام آن به پا می خیزد، و لذا این واژه در معنی تصمیم گیری به کار رفته است. بعضی «قیوم» را به معنی  قیام کننده و حافظ و مدیر و مدبر دانسته اند که آنچه مایه قوام افراد یا موجودات دیگر است در اختیار آنها  می گذرد. هنگامی که این واژه در مورد خداوند به کار می رود به معنی کسی است که قیام به امر مخلوقات و ارزاق و عمر و حیات و مرگ آنها دارد، امور مختلف آنها را تدبیر می کند، و آنچه مورد نیاز آنها است در اختیارشان قرار می دهد. بعضی نیز آن را به معنی قائم بالذات و مقوم موجودات دیگر تفسیر کرده اند که با معنی قبل چندان تفاوتی ندارد.

تفسیر و جمع بندی:
ما به تو قائم جو تو قائم به ذات

در اولین و دومین آیه ضمن اشاره به وحدانیت خداوند سخن از حیات و قیومت است می فرماید: «هیچ معبودی جز خدا نیست، زنده و قائم بالذات است و همه موجودات دیگر به او قائمند» (الله لا اله الا هو الحی القیوم). همانگونه که اشاره شد حیات در مورد خداوند با آنچه در مورد انسان و حیوان و گیاه گفته می شود متفاوت است، حیات او حیات حقیقی است، زیرا عین ذات او است، نه عارضی است و نه موقت. حیات در او به معنی علم و قدرت است (همان دو وصفی که در بحثهای گذشته مشروحا تفسیر شد) چرا که نشانه اصلی حیات این دو است. او نه تنها قائم به ذات خویش است که قیام موجودات دیگر و ربوبیت و تدبیر آنها در تمام امور به او است. کوتاه سخن این که حیات او هیچ شباهتی به حیات سار موجودات زنده ندارد، حیات او «ذاتی»، «ابدی»، «تغییر ناپذیر» و «خالی از هرگونه نقص و محدودیت» است، حیات او بیانگر احاطه علمی او به هر چیز، و توانائی او بر هر کار  است.

در سومین آیه در حالی که اشاره به وضع روز رستاخیز می کند می فرماید: «همه صورتها (در آن روز) در برابر خداوند حی قیوم خاضع می شوند و کسانی که بار ظلم را بر دوش کشیدند مأیوس خواهند شد» (و عنت الوجوه الحی القیوم وقد خاب  من حمل ظلما).

«عنت» از ماده «عنوه» به معنی خضوع و ذلت آمده، و لذا به اسیران «عانی» می گویند، چرا که در دست اسیر کننده خاضع و ذلیل است. در اینجا خضوع ذلت به «وجوه» (صورتها) نسبت داده شده، زیرا شریف ترین عضو انسان صورت او است، به علاوه  آثار مسائل روانی از جمله «خضوع» قبل از هرچیز در چهره انسان ظاهر می شود. تکیه بر عنوان «حی» «قیوم» در مسائل مربوط به جهان دیگر اشاره لطیفی به این حقیقت است که حیات جاویدان و قیومت خداوند در آن روز از همیشه ظاهرتر و آشکارتر است، در آن روز ضعف و ناتوانی انسان و وابستگی او به ذات پاک خداوند واضحتر و روشنتر می شود زیرا همه انسانها بعد از مرگ زنده شده، و عجز و ناتوانی آنها در آن دادگاه بزرگ، و نیازشان به لطف پروردگار بر کسی پوشیده نخواهد بود.

چهارمین آیه خدا را به عنوان وجود زنده ای که هرگز نمی میرد توصیف کرده، و پیامبر را دستور می دهد که بر چنین کسی تکیه کند، می فرماید: «توکل بر خداوندی کن که زنده است و هرگز نمی میرد» (و توکل علی الحی الذی  لا یموت). مسلما انسان مومن با داشتن چنین تکیه گاهی از هیچ کس بیم و هراسی ندارد، و از هیچ حادثه ای ترس و وحشتی به خود راه نمی دهد. از اینجا روشن می شود که آیه با اینکه بیان یک اصل اعتقادی می کند در عین حال از آن نتیجه گیری اخلاقی و عملی دارد، و پایه های توکل را در روح و جان انسان تقویت می کند.

در پنجمین و آخرین آیه همین معنی با نتیجه گیری عملی و اخلاقی دیگری منعکس  شده، می فرماید: «او زنده واقعی است و هیچ معبودی جز او نیست» (هو الحی لا اله الا هو)، «و چون چنین است او را بخوانید و دین خود را برای او خالص سازید» ( جز او نخوانید و جز او را نپرستید) (فادعوه مخلصین  له الدین). لحن آیه فوق – همانگونه که فخر رازی در تفسیر خود آورده- افاده حصر می دهد یعنی زنده حقیقی  تنها او است، و دیگران اگر حیاتی دارند ناپایدار و آمیخته با مرگ تدریجی است، و لذا شایسته الوهیت و عبودیت نیستند و از همین جا مسأله لزوم اخلاص در دین و عبادت و نفی هرگونه شرک نتیجه گیری می شود.

نتیجه از مجموع آیات فوق توصیف ذات خداوند به حیات، آن هم حیات جاویدان به خوبی استفاده می شود. حیاتی که آمیخته با مرگ و فنا یا دگرگونی نیست، حیاتی که توأم  است با قائم بودن به ذات و قیام موجودات دیگر به او، حیاتی که الهام بخش توکل و اخلاص است: و بالاخره حیاتی که درس توحید در عبودیت و نفی هرگونه شرک می دهد.

منـابـع

ناصر مکارم شیرازی- پیام قرآن - جلد 4- از صفحه 199 تا 204

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد