مشی فلسفی علامه طباطبائی

علامه رحمة الله با تمامی مکاتب فلسفه اسلامی آشنا بود و بر فلسفه مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه تسلط کافی داشت؛ اما در میان این مکاتب فلسفی، ایشان به سبب ویژگیهای ممتاز حکمت متعالیه که از سوی صدرالمتالهین ارائه شده، این مکتب را به صورت «مشی فلسفی» خود برگزید، به طوری که کتابهای وی (مانند بدایة الحکمه، نهایة الحکمه، تعلیقات اسفار و غیره) همگی بر اساس این مکتب تدوین شده است. بدین لحاظ است که هر قدر فلسفه صدرایی تبیین شود، به سبب انس و تعلقی که مرحوم علامه با این مکتب فلسفی داشت، زوایای فکر فلسفی علامه بیشتر روشن می شود.

جمع عرفان و برهان در خدمت قرآن
ویژگی مهمی که سبب تفوق حکمت متعالیه بر دیگر مشربهای فلسفی شد، این بود که ملاصدرا رحمة الله حکمت نظری و حمت عملی را با یکدیگر پیوند داد و راه فکر را با تفکر و راه اشراق را با مشاهده و عمل پیمود. او در مسیر این جمع مبارک، فهمیده ها را عین یافته ها و یافته ها را عین فهمیده ها قرار داد و آن گاه چنین جمعی را به رشته تحریر درآورد که حاصل آن به صورت «حکمت متعالیه» جلوه گر شد.
دستیابی صدرالمتالهین به چنین نظریه ارزشمندی، مرهون دسترسی ایشان به مراحل عالی عقل نظری و عقل عملی است، چون عقل نظری و عملی در مراحل پایین تر ممکن است از یکدیگر فاصله داشته باشند، به طوری که ممکن است شخصی عملش قوی اما علمش ضعیف باشد یا علمش قوی اما عملش ضعیف باشد؛ ولی در مراحل عالی، این جدایی یا نیست یا بسیار کمرنگ است. در آن مراحل، سیر تکاملی انسان در عقل عملی و عقل نظری، عین یکدیگر خواهد شد و هر دو به یک قوه و یک نورانیت واحد تبدیل می شوند، به طوری که علم، عین قدرت و قدرت، عین علم می شود. توفیق صدرالمتالهین رحمة الله این بود که به آن قوه نورانی که حاصل دستیابی به مراحل عالی علم و عمل بود، نایل گردد.
البته بسیاری از دانشمندان قصد داشتند بین حکمت بحثی و اشراقی جمع کنند و رابطه آنها را التیام بخشند. شیخ اشراق برای تحقق این هدف، بسیار کوشید. ابن ترکه، صاحب تمهید القواعد در این راه سعی بلیغ کرد تا میان آنچه عارف می بیند با آنچه حکیم ادراک می کند، تلائم و همنشینی ایجاد کند؛ اما به تعبیر استاد استاد علامه رحمة الله این توفیق نصیب صدرالمتالهین شد و او توانست عرفان و برهان را به هم مرتبط سازد.
علامه رحمة الله در درس و بحثها و در تالیف کتابها و رساله ها و در آرای خود ثابت کرد که به آن نورانیت واحد دست یافته است. او با نیل به آن قوه واحد توانست مشرب صدرالمتالهین را استمرار بخشد و به التیام هر چه بیشتر حکمت نظری و عملی کمک کند.
صدرالمتالهین رحمة الله پس از پیوندی که میان حکمت نظری و برهان با حکمت عملی و عرفان ایجاد کرد، توانست هر دو را در خدمت قرآن کریم در آورد. او باور داشت که قرآن کریم راهگشای هر دو نوع حکمت و سرمایه عظیمی برای پیمودن مدراج نیل به آنهاست. او بر عدم امکان ناسازگاری نقل و عقل، این دو منبع معرفتی شریعت، تاکید داشت و احتمال ناهماهنگی شریعت و فلسفه الهی را رد می کرد: «و حاشی الشریعة الحقة الالهیة البیضاء ان تکون احکامها مصادمة للمعارف الیقینیة الضروریة و تبا لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب والسنة» (الحکمة المتعالیه، ج8، ص 303)
استاد رحمة الله راه پیوند حکمت نظری و عملی و در خدمت قرآن گرفتن آنها را که صدرالمتالهین آن را به خوبی تبیین کرده بود، با دقت پیمود و همین مطلب سامی را در تالیفات خود؛ از جمله تفسیرالمیزان جلوه گر ساخت او به عظمت صدرالمتالهین رحمة الله اعتراف داشت و در برابر او خاضع بود؛ چنان که اگر قصد داشت مطلبی بر آرای ایشان بیفزاید یا از آن بکاهد یا اشکال و نقطه نظری بر افکار وی داشته باشد، در کمال ادب و خفض جناح و با خضوع علمی مخصوص خود آن را بیان می کرد.

جمع روش صدرالمتالهین و بوعلی
شیوه تحقیق مسائل فلسفی استاد قدس سره هم از مزایای حکمت متعالیه صدرالمتالهین قدس سره و مبانی خاص آن برخوردار بود و هم فواید تحلیل منطقی ابن سینا را داشت. او مباحث عمیق صدرایی، مانند «اصالت وجود»، «تشکیک وجود»، «حرکت جوهری»، «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن روح» و دیگر مباحث برین حکمت متعالیه را با روش تحلیلی بوعلی طرح و تحریر می فرمود و سعی داشت مطالب عمیق فلسفی را با میزان منطق که شیوه خاص ابن سینا بود، تدریس و تالیف کند.
استاد علامه رحمة الله از ارائه و اسناد مطالب به شهود و مکاشفه ابا می کرد و می کوشید مطلبی را که راه فکری و علم حصولی ندارد و با سبک و قیاس منطقی قابل عرضه نیست، در کنار مسائل سره فلسفی و خالص عقلی طرح نکند.
کوشش ایشان در قرار دادن دو رشته عرفان و برهان در جای مناسب خود و مجتمع ساختن آن دو در حضور قرآن کریم در تفسیر قیم خود، بیانگر جامعیتی خاص است؛ جامعیتی که خاطره گرامی «فارابی» را در اذهان زنده می کند. استاد علامه رحمة الله بارها اظهار می کرد که فلسفه فارابی، هم از عمق حکمت متعالیه (که خود جمع بین برهان مشائی و شهود اشراق بود) برخوردار است و هم از تحلیل منطقی بوعلی. ایشان با تبیین ویژگیهای فلسفه فارابی و بیان این جمله که «فارابی عصاره مجموع بوعلی و ملاصدراست»، گویی سیره علمی و فلسفی خود را به تصویر می کشاند، از این رو اگر کسی علامه طباطبایی قدس سره را فارابی عصر بنامد، سخنی به گزاف نگفته است.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- شمس الوحی تبریزی- سیره علمی علامه طباطبائی- نشر اسرار، 1386- صفحه 184- 187

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/111680