معنا و پیشینه‌ی اصطلاح اهل سنت

برای فهم بهتر مفهوم «اهل سنت» و کاربرد آن در جهان امروز، باید اندکی به گذشته برگردیم و تطور مفهوم «سنت» و معانی مختلف آن را در گذرگاه تاریخ جستجو و بررسی کنیم.

مفهوم «سنت» در لغت

سنت در لغت به معنای طریقه و روش است که از دیرباز و قبل از اسلام در اشعار جاهلیت در این معنا به کار رفته است. (معلقات سبع، معلقه لبید، بیت 83) در قرآن و احادیث نیز سنت به همان معنای لغوی اش به کار رفته است؛ مثل سنة الله در معنای مثبت (فاطر/ 43) و سنة الاولین در معنای منفی (کهف/ 55)، و حدیث معتبر «من سن سنة حسنة أوسیئة.» (صحیح مسلم، ح1017 و 1059)

مفهوم «سنت» در اصطلاح

اما سنت به معنای اصطلاحی آن، کاربردهای متفاوتی دارد:
الف. سنت در نزد محدثین نخستین: در نزد محدثین قرون نخستین، سنت به مفهوم آثار پیامبر، صحابه و تابعین بود که به آنان «اصحاب اثر» می گفتند و از زمان شافعی تا کنون سنت به «قول و فعل و تقریر پیامبر» اطلاق می گردد. (ر. ک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، مدخل «اصحاب حدیث».) در نزد شیعه، سنت به معنای «قول و فعل و تقریر معصوم» است. سنت به این مفهوم درنزد شیعه و سنی (با اختلاف هایی که در مورد محدوده آن وجود دارد) یکی از ادله چهارگانه استنباط است.
ب. سنت در فقه: در فقه، سنت به معنای استحباب به کار می رود؛ اگرچه فقها به دیگر معانی آن نیز توجه کافی و کامل دارند.
ج. سنت در معنای مقابل بدعت: معنای دیگر سنت که در مقابل بدعت است، عملی است که «مطابق عمل صاحب شرع باشد».
د. سنت در نگاه کتب اصحاب حدیث: در کتب اصحاب حدیث گاه سنت به معنای عمل صحابه نیز آمده است. (ر. ک: موقف اهل السنة والجماعة من اهل الاهواء والبدع، ج1، ص29ـ54؛ السلفیة، ص57ـ73)
ه. سنت در نزد سنت گرایان: سنت در نزد سنت گرایان و نیز در کتب مقدس به معنای «حقایق همه جایی و همیشگی» یا «حکمت جاویدان» که این مفهوم هیچ ربطی به اهل سنت و حتی به اسلام ندارد. آنچه از لفظ اهل سنت در اینجا مورد نظر است، سنت در مقابل بدعت است که شرح آن در ذیل می آید.

پیشینه تاریخی

دو واقعه تاریخی، مفهوم سنت را در نیمه اول قرن یک برای ما روشن تر می کند. اول اینکه در اواخر حکومت عمر، هنگامی که زبیر و ابن عباس درباره خلیفه بعد از عمر در مکه صحبت می کردند، عمر می خواست درباره سقیفه صحبت کند که عبدالرحمن بن عوف به او توصیه کرد از سخنرانی در مکه پرهیز کند و به مدینه، خانه سنت برود، زیرا فقهای مدینه سخنان وی را بهتر درک می کنند. دوم اینکه بعد از قتل عمر، هنگامی که مباحثات شورای منصوب عمر راه به جایی نبرد، عبدالرحمن بن عوف به امیرالمؤمنین (ع) گفت: «بر اساس قرآن، سنت پیامبر و عمل شیخین با تو بیعت می کنیم.» حضرت در جواب فرمود: «من بر اساس قرآن، سنت پیامبر و اجتهاد خویش حکومت خواهم کرد.» مبنا قرار ندادن عمل شیخین از سوی حضرت امیر (ع)، برای پیروان وی مبنایی گردید که در گذر تاریخ باعث پیدایش دو مکتب صحابه (یا بهتر است بگوییم مکتب خلفا) و مکتب اهل بیت گردید. (ر. ک: سیدحسین جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 91؛ علامه عسکری، معالم المدرستین)

اهل سنت در معنای اهل بدعت

نگاه عبدالرحمن بن عوف به سنت دقیقا همان نگاه فقهای سبعه مدینه و سپس مالک بن انس (م 179ق) در قرن دوم است، لذا می توان گفت که در دو قرن نخست اسلام، سنت مفهومی وسیع داشت و از آداب به جای مانده از جاهلیت گرفته تا آثار پیامبر و صحابه و تابعان را شامل می شد. مالک بن انس عمل مردم مدینه را به عنوان یکی از ادله پذیرفته و آن را جزء سنت می داند. نه تنها مالک در موطأ، بلکه ابوعبدالله محمد بن حسن شیبانی (م189ق) (شاگرد ابوحنیفه) در الاصل، آرای بسیاری از صحابه و فتاوا و سیره فقهاء را آورده با استناد به آنها فتوا داده است (در الاصل عبارت «بلغنا عن عمر، عن علی، عن ابراهیم، عن شعبی» و جز آن، فراوان به کار رفته است)، تا اینکه شافعی ظهور کرد و با نوشتن الرسالة و الأم، تعریف مضیقی از سنت ارائه داد و آن را به سنت رسول الله محدود کرد و حتی سیره شیخین را از این مفهوم خارج نمود.
احمد بن حنبل شاگرد شافعی با کمی اختلاف، راه وی را پیمود و سنت را چنین تعریف کرد: «السنة عندنا آثار رسول الله و اصول السنة التمسک بما کان علیه اصحاب رسول الله.» (احمد بن حنبل، اصول السنة، ص 19) وی بعد از مسئله محنت و آزاد شدن از زندان به علل گوناگونی روش سختگیرانه ای را نسبت به مخالفان خویش (مخصوصا در اعتقادات) در پیش گرفت و خود و پیروانش را اهل سنت و مخالفان را اهل بدعت نامید و به کمک متوکل، علم وافر و زهد خویش، تأثیر شگرفی بر اهل سنت گذارد و در این زمینه «الرد علی الجهمیة و اصول السنة» را نوشت. (ر. ک: ابوزهره، ابن حنبل)
به نظر می رسد که برای اولین بار، در قرن دوم لفظ اهل سنت در مقابل اصحاب رأی در فقه، و معتزله در کلام مطرح شد که دقیقا منطبق با لفظ اصحاب حدیث است که بعدها مرسوم شد، (شافعی، شرح الفقه الاکبر) افرادی از اصحاب حدیث که به مباحث کلامی علاقه مند بودند، مثل ابن کلاب، قلانسی و حارث محاسبی (که مشهور به صفاتیه اند) در ابتدا مطرود اصحاب حدیث بودند و بعدها به عنوان «اهل السنة الاوائل» پذیرفته شدند. (ر. ک: عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل؛ سامی النشار، نشأة الفکر الفلسفی، ج1.) بعد از احمد بن حنبل، اشعری از معتزله بازگشت و خود را پیرو احمد بن حنبل و اهل سنت نامید، و فرق معتزله، خوارج، روافض، قدریه، مرجئه و جهمیه را اهل بدعت نامید. (ابوالحسن اشعری، الابانة عن اصول الدیانة، ص34؛ رسالة الی الثغر، ص307ـ309.)

ظهور فرق اهل سنت و گسترش آنها

این پیروی اشعری از احمد بن حنبل را حنابله به رسمیت نشناختند، که نزاع هایی را در بغداد به وجود آورد. اشعریون به تبع رئیس خود، خویش را اهل سنت و جماعت نامیدند و به گسترش مذهب خویش پرداختند و به مرور با کمک حاکمان وقت و تنی چند از عالمان برجسته، اکثریت جهان اسلام را به دست آوردند. از این روست که عبدالقاهر بغدادی در الفرق بین الفرق و شهرستانی در الملل و النحل، خود را اهل سنت نامید به تشریح عقاید اشاعره می پردازند. ظهور بزرگانی همچون خواجه نظام الملک، غزالی، فخر رازی و شهرستانی این سیر را فزونی بخشید. در شرق جهان اسلام فردی به نام ابومنصور ماتریدی ظهور کرد که وجهه همت خود را مبارزه با معتزله قرار داد. او نیز خود را اهل سنت نامید و کتاب تأویلات اهل السنة و التوحید را نگاشت. (احمد امین، ظهر الاسلام، ج4، ص97ـ98.)
اکثر حنفیان در شرق که پیش از این به اعتزال گرایش داشتند، پس از افول اعتزال، به ماتریدیه، که نسبت به اشاعره به اعتزال نزدیک تر بود، گرویدند، و ظهور حکومت های پیرو حنفیه همچون سامانیان باعث رونق ماتریدیه یا همان حنفی ها در آن مناطق شد، و بزرگانی چون نسفی ها، ابن همام، ملاعلی قاری و دیگران ظهور کردند و باعث رونق آن گردیدند؛ آن چنان که کتاب عقاید نسفی، کتاب درسی کلام اهل سنت در جهان اسلام شد.

کاربردهای مختلف اهل سنت در میان فرق اسلامی

سال ها خموشی بر مباحثی چون مصادیق مفهوم و لفظ اهل سنت حاکم بود تا اینکه وهابیت دوباره مباحث و ستیزه های قرون چهارم و پنجم بغداد را زنده کرد و خود را اهل سنت واقعی دانست و به ماتریدیه، اشاعره، متصوفه، فرق تشیع، خوارج و حتی برخی از سلفیان غیر وهابی تاخت، و گاه آنان را اهل بدعت نامید. در قرون گذشته در ایران اسلامی به طور اخص، و در کشورهای دیگر به طور اعم، «اهل سنت» در مقابل «شیعه» قرار داشته است، (ر. ک: کتب احسان الهی ظهیر) ولی در طول تاریخ، مرجئه، قدریه، خوارج، شیعه، معتزله و جهمیه از سوی حنابله یا اصحاب حدیث و اشاعره، خارج از اهل سنت محسوب گشته و در شمار اهل بدعت بوده اند. گفتنی است که مرجئه در نظر ماتریدیه جزء اهل بدعت نیستند؛ چراکه ابوحنیفه خود مرجئی است؛ ولی بقیه همچنان اهل بدعتند. بعدها ابوحنیفه از اتهام مرجئی بدعت گذار تبرئه شد و مرجئی سنی قلمداد گردید. (الملل و نحل؛ ذهبی، میزان الاعتدال)
اکنون در ایران اسلامی و گاه در کشورهای دیگر، اهل سنت بر طیف وسیعی از مذاهب فقهی (حنابله، حنفیان، مالکیان، شافعیان، ظاهریه، جریریه و...)، فرق تصوف و مشرب های مختلف کلامی همچون ماتریدیه، اشاعره، وهابیت و... اطلاق می شود. (ر. ک: احسان الهی ظهیر، بین الشیعه والسنة؛ الشیعه و السنة و...)
بنابر آمار موجود، حدود نهصد میلیون نفر از مسلمانان در این طیف گسترده جای می گیرند؛ لذا می توان گفت که اهل سنت اکنون به غیر از فرق تشیع، خوارج و بعضی از فرق انشعابی از اسلام چون قادیانیه، بر بقیه فرق و مذاهب اسلامی اطلاق می گردد؛ اگر چه بین آنها در کاربرد این لفظ اختلافات بسیاری هست و درگیری های فراوانی بین اهل تصوف و اصحاب حدیث وجود دارد.

سنت در نزد سنت گرایان (اصحاب حکمت خالده)

در عصر حاضر گروهی از متفکران جهان با رویکردی جدید و تعریفی خاص از سنت ظهور و بروز یافته اند که خود را سنت گرا نامیده اند و سنت را به «حکمت خالده» یا «حقایق همه جایی و همیشگی» تعریف کرده اند که هیچ ربطی به مفهوم سنت در اهل سنت ندارد. اندیشمندان این گروه از ادیان و مذاهب مختلف اند و شخصیت های معروف آنها عبارتند از: رنه گنون، شوان، کومارا سوامی، نصر و بورکهارت. (ر. ک: نقد و نظر، شماره 3و4، 1377؛ حکمت جاویدان، به کوشش حسین خندق آبادی، تمام کتاب)
با این همه، این سؤال اساسی همچنان باقی است که آیا شیعیان، که به سنت نبوی از طریق روایات اهل بیت تکیه دارند، بیشتر سزاوار عنوان اهل سنت نیستند؟ ابوحاتم رازی در الزینة می نویسد: «کسی اهل سنت و جماعت است که حول یک موفق مسدد مؤید از جانب خدا بچرخد. و هر کس خلاف آن عمل نماید، رأس فتنه است.»


منابع :

  1. مجله هفت اقلیم- شماره 17

  2. www. adyan. org

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114109