الهیات یهود قبل از قرون وسطی

اندیشه یهودی

تاریخ اندیشه یهودی با ظهور عبرانیان به عنوان قومی مستقل در قرن سیزدهم قبل از میلاد آغاز شد. طبق اطلاعاتی که از تمدن بین النهرین داریم به نظر می رسد نویسندگان کتاب مقدس عبرانی از عناصر اسطوره های باستانی خاور نزدیک بهره جسته و آنها را با توجه به اندیشه های مذهبی خاص خویش بازسازی کرده اند. در کتاب مقدس، خدا همچون خالق جهان و کسی که یهودیان را برگزید و آنها را به سوی سرنوشت نهایی شان هدایت کرد تصویر شده است. او پس از نجات آن قوم از اسارت در مصر، آنها را به سرزمینی هدایت کرد که به مشایخ وعده داده بود. اما به سبب بی عدالتی و ظلم قوم یهود، هم حکومت شمالی و هم جنوبی به واسطه تهاجم بیگانه ویران شد. بعدا در طول اوایل دوره حاخامی، حکیمان درباره طیف گسترده ای از مسائل به تفکر پرداختند؛ این مباحث در مجموعه های میدراشی گوناگونی ضبط شده است. علاوه بر این، عرفای یهود آموزه های الهیاتی پیچیده و تئوری های کیهان شناختی غامضی را مطرح کردند؛ این روش تفکر دینی تا قرون وسطا ادامه داشت، و زمینه تحولات تفکر فلسفی درباره ذات و فعل خدا را فراهم آورد.

یهودیت مطرح در کتاب مقدس
رشد تفکر مذهبی یهودیت در هزاره دوم ق. م آغاز گردید، و به دنبال امپراتوری های پیاپی دنیای قدیم، قوم یهود به عنوان قومی مستقل ظهور کردند. قوم یهود با فاصله گرفتن از ملل متمدن پیشین، که چندین خدا را عبادت می کردند، به خدای واحد نادیدنی که خالق آسمان و زمین بود گرویدند. چگونه چنین اندیشه دینی ای در یک جو چندخدایی مطرح شد؟ به نظر برخی از دانشمندان، این گسستگی بنیادی را می توان در کشف ابراهیم دنبال کرد که می گفت مفهوم عدالت جهانی باید مبتنی بر اعتقاد به خدای واحد متعال باشد.

خاستگاه اندیشه های توحیدی یهود

دانشمندان دیگر موسی را معمار اصلی توحید اسرائیلی می دانند؛ به گفته این نویسندگان، قبل از موسی شواهدی حاکی از اعتقاد به خدای واحد، در اصلاحات دینی اخناتون، فرعون مصر، در قرن چهاردهم ق. م وجود داشت. در این دیدگاه، موسی دنباله رو راه این شخصیت انقلابی مصری دانسته شده است. تفسیر دیگر راجع به خاستگاه اندیشه های توحیدی این است که عقیده توحیدی از دل توحید نسبی (ایمان به یک خدا به رغم وجود خدایان دیگر) به وجود آمد. در هر حال، روشن است که در قرن نهم ق م اسرائیلیان قدیم سایر خدایان کنعانی را خدایان ضعیف به حساب می آوردند، و این دقیقا همان دیدگاه ایلیای پیامبر بود که به هنگام مقابله با پیامبران بعل اعلام کرد که: «فقط ادونای، خدا است، فقط ادونای، خداست!» (اول پادشاهان، 18:39) در زمان ارمیای نبی (چند دهه پیش از تبعید بابلی) ظاهرا توحید در جامعه اسرائیلیان اعتقادی قبیله ای محسوب می شد. به قول ارمیا، «آن بعل درست مانند مترسکی در جالیز است؛ نه حرف می زند و نه راه می رود، بلکه کسی باید آن را بردارد و جا به جا نماید، پس شما از چنین بتی نترسید! چون نه می تواند صدمه ای بزند و نه کمکی بکند.» (ارمیا، 10:5)
چنین اعتقادی در کتاب مزامیر هم وجود دارد. در آنجا سراینده اظهار می دارد که خداوند، خدایان دیگر را به سبب بی عدالتیشان ملامت می کند و آنها را از مقام الوهی و جاودانگی محروم می کند: خدا در دادگاه آسمانی ایستاده است و در میان خدایان داوری می کند. تا به کی به بی انصافی داوری خواهید کرد؟ تا به کی از مجرمین جانبداری خواهید کرد؟ از حقوق فقیران و یتیمان دفاع کنید؛ حق مظلومان و مسکینان را به ایشان رد کنید. ستمدیدگان و درماندگان را از چنگ ظالمان برهانید. نمی دانند و نمی فهمند و در تاریکی راه می روند. به همین جهت اساس اجتماع متزلزل است. من شما را «خدایان» خواندم و لقب «فرزندان خدای متعال» را به شما دادم، اما شما مانند هر انسان دیگر خواهید مرد و همچون سایر رهبران سرنگون خواهید شد. ای خدا، برخیز و بر جهان داوری کن! زیرا تو همه قوم ها را تحت سلطه در خواهی آورد. (مزامیر، 82) طبق این نظر، خدای اسرائیل خدای واقعی است، خالق همه چیز، و راهنمای تاریخ است و عاقبت توسط همه شناخته خواهد شد.

ابراهیم پدر ملت یهود
طبق حکایات مبتنی بر کتاب مقدس در سفر پیدایش، ابراهیم پدر ملت یهود بود که در اصل ابرام نام داشت. او از شهر اور کلده، از شهرهای سومری بین النهرین در نزدیکی دهانه خلیج فارس بود. ابراهیم به همراه پدرش تارح، همسرش سارا و پسر برادرش لوط به حران واقع در شمال سوریه مسافرت کرد. خدا در آنجا به وی ندا داد که به سمت کنعان برو «و خداوند به ابرام فرمود: ولایت، خانه پدری و خویشاوندان خود را رها کن و به سرزمینی که من تو را بدانجا هدایت خواهم نمود برو. از تو امتی عظیم پیدا کنم.» (پیدایش، 12:1ـ2) در طی دوران قحطی در کنعان، او ابتدا به مصر و سپس به نقب و سرانجام به دشتی نزدیک حبرون فرود آمد. او در این مکان وحیی دریافت کرد که تأکید داشت رهایی اش از شهر اور از موارد مشیت الهی بوده است. بعد خدا عهدی با ابراهیم بست که نشانه آن ختنه بود. (پیدایش، 17:11) چند سال بعد، خدا با صدور فرمان قربانی کردن اسحاق به ابراهیم، ایثار و از خودگذشتگی او را آزمود و تنها در آخرین لحظه به او گفت از آن کار منصرف شود.

تجلیات الهی بر بزرگان بعدی یهود

به همین صورت، تجلیات الهی بر بزرگان یهودی بعدی آشکار شد؛ برای مثال، یعقوب (ع) پسر اسحاق، رؤیایی دید که در آن نردبانی به سمت آسمان سر برکشیده بود و وعده خدا را شنید که به او می گفت اولادش وارث زمین می شوند و زمین از آنها مملو می شود. و در خواب نردبانی را دید که پایه آن بر زمین و سرش به آسمان می رسد و فرشتگان خدا از آن بالا و پایین می روند و خداوند بر بالای نردبان ایستاده است. سپس خداوند گفت: «من خداوند، خدای ابراهیم و خدای پدرت اسحاق هستم. زمینی که روی آن خوابیده ای از آن توست. من آن را به نسل تو می بخشم. فرزندان تو چون غبار بی شمار خواهند شد.» (پیدایش، 28:12ـ14)
تاریخ ابراهیم، اسحاق و یعقوب با مجموعه ای از داستان های یوسف، پسر یعقوب، که او را به غلامی خریدند و به مصر بردند، دنبال می شود. در آنجا قوم یهود توانست گسترش یابد، اما سرانجام فرعونی که یوسف را نمی شناخت (خروج، 1:8)، عبرانیان را تحت فشار و آزار و اذیت قرار داد. در واکنش، خدا با فرستادن موسی به عنوان منجی تصمیم گرفت قومش را نجات دهد. خداوند، خود را بر موسی متجلی ساخت و فرمان داد تا قوم برگزیده را از اسارت ناگوار فرعون نجات دهد: من خدای اجداد تو ابراهیم، اسحاق و یعقوب هستم... خداوند فرمود: «هر آینه مصیبت قوم خود را در مصر دیدم و ناله شان را برای رهایی از بردگی شنیدم، زیرا غم های ایشان را می دانم... حال تو را نزد فرعون می فرستم تا قوم مرا از مصر بیرون آوری.» (خروج، 3:6ـ7،10)

خروج از مصر
اسرائیلیان پس از خروج از مصر، به مدت چهل سال در بیابان سرگردان شدند. در طی این دوره، خداوند موسی را بر فراز کوه سینا فراخواند و در آنجا عهدش را به او وحی کرد. به قوم دستور داده شد که خودشان را در مدت دو روز شستشو دهند و پاک سازند؛ در روز سوم در میان رعد و برق و صدای شیپور شاخ قوچ به دامنه کوه آمدند تا صدای خدا را بشنوند. بعد قوم یهود تحت رهبری یوشع بن نون سرزمینی را که خداوند به آنها وعده اش را داده بود فتح کردند و در آنجا استقرار یافتند. وقتی که زندگی آنان از ثبات بیشتری برخوردار شد، عهد گسترش یافت و قوانین دیگری را نیز در برگرفت. شریعت موسی شامل اصولی بود که عمدتا با عباراتی منجز و غیر شرطی بیان شده بود، اما با گذشت زمان، قیود دیگری برای هر نوع وضعیت و شرایطی لازم گردید. بسیاری از این قیود ناشی از ضرورت های جامعه کشاورزی بود و به نظر می رسد این قیود به دوران داوران برمی گردد.

حاکمیت جمعی از داوران
هرچند قوم از حکمیت جمعی از داوران برخوردار بودند، اما افراد قوم برای داشتن پادشاهی که آنها را از قدرت های بیگانه حفظ کند، هیاهو می کردند. هنگامی که برخی از قبیله ها به گیدعون گفتند که وی لایق چنین مقامی است، او در پاسخ گفت برای تمام قوم ممکن نیست که تحت حاکمیت خدا و پادشاه انسانی هر دو باشند (داوران، 8:22ـ23). بعدها سموئیل ضمن اخطار به قوم، آنان را به پایبندی به عهد فرا خواند و خطرات پادشاهی را یادآور شد: «اگر از ادونای ترسیده، او را عبادت کنید و قول او را بشنوید و از فرمان ادونای سرپیچی نکنید، و اگر شما و پادشاه شما خدای خود ادونای را پیروی کنید همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت؛ اما اگر بر خلاف دستورات ادونای، خدایتان رفتار کنید و به سخنان او گوش ندهید، آنگاه شما را مثل اجدادتان مجازات خواهد کرد.» (اول سموئیل، 12: 13ـ15)
معلوم شد که این نگرانی ها به جا بوده است؛ پیوسته رهبران ملت و مجموعه قوم یهود از عهد سرپیچی کردند، و واکنش تند و سخت چند نسل از پیامبران را باعث شدند، پیامبرانی که حکومت های شمالی و جنوبی هر دو را از پیامدهای این نافرمانی انذار می دادند. برای مثال، در حکومت شمالی در قرن هشتم ق م عاموس نبی اعلان کرد که جامعه اسرائیل از جهت اخلاقی فاسد شده است. بسیاری از اسرائیلیان ثروتمند شده بودند، اما این ثروت ها از جیب فقرا به چنگ آمده بود. پرستشگاه هایی مثل بیت ال مملو از پرستش کنندگان بود، اما چنین آیین پرستشی پوچ و تهی بود. عاموس اعلان داشت: و «روز خداوند» زمان مجازات گنه کاران است.
پیامبر بعدی و معاصر او، هوشع نبی، این پیش گویی های ترسناک را فریاد کرد: اسرائیل گمراه شده است و باید مجازات شود. مطابق این پیشگویی، حکومت شمالی در سال 722 قم به دست نیروهای مهاجم آشوری از پای در آمد. پیامبرانی چون اشعیا در حکومت جنوبی به شدت نگران تخلف از قوانین عهد بودند، از نظر اشعیا، فروپاشی حکومت اسرائیل مجازات الهی برای گنهکاران بود و سرنوشتی مشابه برای یهودا پیش بینی می کرد. میکای نبی، معاصر اشعیا، نیز از قوم به سبب ظلم آنها انتقاد می کرد و فروپاشی آنان را پیش بینی کرد: «ای روسای خاندان یعقوب و ای داوران خاندان اسرائیل، این را بشنوید؛ شما که از عدالت نفرت دارید و بی انصافی می کنید... به خاطر شما صهیون با خاک یکسان شده، به صورت توده ای سنگ در خواهد آمد.» (میکا، 3: 9،12) بسیاری از یهودیان پس از سقوط حکومت شمالی در سال 586 قم به بین النهرین منتقل شدند. آنان در آنجا سوگوار سرزمین از دست رفته شان بودند. اما با شکست بابل به دست پارسیان این وضعیت هولناک را کورش شاه دگرگون کرد. او به آنان اجازه داد تا به صهیون بازگردند. هیکل بازسازی شد و اصلاحات دینی به عمل آمد. این بازگشت به سرزمین پدری باعث شد قوم بازسازی شود و زندگی یهودی تجدید حیات یابد.

پیدایش فرقه های گوناگون

همه یهودیان در قرون بعدی، وفاداری خود را به تورات ابراز کردند؛ با این وصف، جامعه یهودی در یهودا به فرقه های گوناگونی تقسیم شد. طبق گفته یوسفوس، تاریخ دان قرن اول میلادی، سه گروه مهم ایشان صدوقیان، فریسیان و اسنی ها بودند. به احتمال زیاد، صدوقیان گروه کوچکی از افراد بانفوذ بودند؛ کاهنان موروثی که مراسم عبادی معبد زیر نظر آنان انجام می گرفت از جمله این افراد بودند. از نظر این گروه، دلیلی برای تفسیر و بسط شریعت مکتوب وجود ندارد. صدوقیان هر نوع تفکر و اندیشه ای را راجع به زندگی آینده رد می کردند. اما فریسیان به رستاخیز بدن و جهان آینده اعتقاد داشتند؛ علاوه بر این، آنها مشتاق بودند که با مطرح کردن توضیحات شفاهی برای متن کتاب مقدس، شریعت مبتنی بر کتاب مقدس را نسبت به شرایط روز کارآمد کنند. به عقیده آنان، خدا وقتی که فرمان های مکتوب را در کوه سینا به موسی داد، استفاده از این روش را نیز به او امر کرده بود. فرقه سوم این دوره اسنی ها بودند. مهم ترین مشخصه این گروه به روش زندگی آنها مربوط می شود. آنها با طرد فساد زندگی شهری در اجتماعات نیمه رهبانی زندگی می کردند. آنان در قوانین اجتماعی و جنگی خود (یا دستورنامه انضباطی خود) پایان مصیبت باری را برای جهان به تصویر کشیده بودند که ناشی از مبارزه میان خیر و شر بود و اسرائیل از آن میان پیروز بیرون می آمد.

ویرانی معبد اورشلیم در اواخر قرن اول ق. م
در اواخر قرن اول ق. م پس از مرگ هرود احساسات ضد رومی شدیدی در میان عموم یهودیان وجود داشت. سرانجام این خصومت ها منجر به جنگی شد که عاقبتی جز شکست و ویرانی دوباره هیکل اورشلیم در پی نداشت. در سال 70 میلادی هزاران یهودی آواره شدند. اما ویرانی معبد، امید یهود را نسبت به آزادی سرزمین مقدس از دست ظالمان قطع نکرد.

شورش برکوخبا و شکوفایی تعلیمات یهودیت حاخامی اولیه در قرن دوم
در قرن دوم شورشی مسیحایی به رهبری شمعون برکوخبا به وسیله نیروهای رومی متلاشی شد و بسیاری ازیهودیان کشته شدند و یهودیه ویران شد. به رغم این شکست، باز فریسیان سنت یهودی را از طریق تعلیم و آموزش به پیش بردند. به دنبال جنگ برکوخبا، هادریان یهودیت را در سراسر آن سرزمین ممنوع ساخت، اما بعد از مرگش در سال 138 میلادی محدودیت مذهبی برداشته شد. تا آنجا که به یهودیان مربوط می شود، آنها به دنبال شکست در جنگ به رهبری برکوخبا، سیاست مصالحه آمیزی را با قدرت های رومی در پیش گرفتند و این امر منجر به شکوفایی تعلیمات حاخامی گردید. مرکز زندگی یهودی به جلیل منتقل شد و شاگردان حاخام عقیوا، مجمع سنهدرین را در اوشا دوباره تشکیل دادند. علمای برجسته این دوره عبارت بودند از: شمعون بن گملیئل دوم، الیعازار بن شموعا، یوسه بن حالفتا، یهودا بر ایلای، شمعون بر یوحای و مئیر. سنهدرین تحت حاکمیت این گروه به عنوان نیرویی تعیین کننده در زندگی یهودی پا به عرصه گذاشت و به واسطه تأملات و بررسی های این مجمع، احکام شرعی نسل های پیشین یهود نظام مند شد و رواج یافت.

تدوین میشنا توسط یهودا ناسی در قرن سوم

در قرن سوم وضعیت اقتصادی در جلیل بهتر شده بود و ساکنان یهودی به روابط دوستانه ای با حکومت رومی دست پیدا کردند. برجسته ترین عالم یهودی این دوره یهودا ناسی بود، دستاورد اصلی او تدوین میشنا بود. این کتاب شامل بحث ها و دستورات دانشمندانی است که تعالیم آنها به صورت شفاهی به آن زمان رسیده بود. به نظر حاخام ها، شریعتی که در کتاب میشنا نوشته و ثبت شده است به همراه شریعت مکتوب و به طور شفاهی به موسی داده شده بود: موسی کتاب تورات را در کوه سینا دریافت کرد و به دست یوشع و مشایخ سپرد، و مشایخ آن را به پیامبران، و پیامبران آن را به مردان مجمع بزرگ سپردند.
لازمه این دیدگاه آن است که از موسی تا رهبران قوم و سرانجام تا فریسیان یک رشته نقل و انتقال مصون از خطا وجود داشته است. خود میشنا تقریبا مفادی کاملا حقوقی دارد و شامل شش بخش (یا دفتر) می شود. این کتاب ها مجموعه ای از فصول را (که معروف به رسائلند) در بر داشته، هر یک به موضوعات خاصی می پردازد. سنهدرینی که در گردآوری این اثر بسیار مؤثر بود، در تعدادی از شهرهای جلیل تشکیل جلسه می داد، اما بعد از آن در منطقه طبریه مستقر شد. ناسی در مقام ریاست سنهدرین ابقا شد، اما علمای دیگر هر کدام مدارس خاص خود را در بخش های دیگری از آن کشور تاسیس کردند. در آنجا آنها محتوای کتاب میشنا و نیز تعلیمات حاخامی قدیمی (برایتوت) را که در میشنا گردآوری نشده بودند، با زندگی روزمره تطبیق می دادند.

پیدایش تلمود فلسطینی تا نیمه اول قرن چهارم
تا نیمه اول قرن چهارم، علمای یهودی در اسرائیل تعلیمات چندین نسل از حاخام های آموزشگاه های طبریه و قیصریه و صفوریه را در یک مجموعه گردآوری کردند. این بحث ها و تحقیقات مفصل درباره میشنا به تلمود فلسطینی تبدیل شد. متن این اثر چندین جلدی چهار بخش از میشنا را فرا می گرفت؛ (بذرها، جشن های خاص، زنان، دیه یا غرامت جراحات)؛ اما رساله های گوناگونی در مکان های مختلف مفقود شده بودند. شکی نیست که بحث های این آموزشگاه ها شامل موضوعات موجود در رساله های گم شده بوده است، اما معلوم نیست که این متون پیش از آنکه مفقود شوند، تا چه اندازه ای کارهای مربوط به ضبط، تصحیح و ترتیب بندی بخش های آنها انجام گرفته است. نظرات این معلمان فلسطینی تاثیر مهمی بر علمای بابلی گذاشت؛ هرچند این اثر هرگز به شهرت و برجستگی تلمود بابلی دست نیافت. در طی این دوره، یهودیان تبعیدی به بابل، به کارهای علمی مشابهی پرداختند.

تأسیس آموزشگاه در سورا توسط راو اشی در قرن چهارم
در حالی که عالمان دوران پس از میشنا در اسرائیل به مباحثات علمی درباره اجرای شریعت یهود مشغول بودند، راو، از معلمان قرن سوم، آموزشگاهی در سورا تاسیس کرد و معلم معاصر وی، سموئیل، در همان زمان ریاست آموزشگاه بابلی دیگری را در نهاردعا بر عهده داشت. بعد از آنکه آموزشگاه نهاردعا در حمله سال 259 میلادی نابود گردید، مدرسه پمبدیتا به آکادمی تعلیمات یهودی تبدیل شد. تا قرن ششم، علمای بابلی تدوین تلمود بابلی را کامل کردند. این کار در واقع ادامه ویرایش و تدوینی بود که راو اشی در قرن چهارم در سورا آغاز کرده بود. این اثر حجیم هم طراز با تلمود فلسطینی است و تا حد زیادی خلاصه ای است از بحث های آموراها که در آموزشگاه های بابلی اتفاق افتاد.
هر دو تلمود در اصل شرح و بسط میشنا هستند، هرچند در هیچ موردی تمامی عبارات میشنایی مربوطه تشریح نشده اند. تلمود فلسطینی سی و نه رساله میشنا، و تلمود بابلی سی و هفت رساله را شرح کرده است، ولی تلمود بابلی دو میلیون و پانصد هزار کلمه دارد، یعنی تقریبا چهار برابر کلمات تلمود فلسطینی است. خود متن بیشتر مشتمل بر خلاصه ای از بحث های حاخام ها است: عبارتی از میشنا تفسیر می شود، تضادها و اختلافات برطرف می گردد، و علت مباحث زاید بیان می شود. در این مجموعه، دیدگاه های متعارض حکیمان نخستین با هم مقایسه می شوند، کلمات غیر رایج روشن می شود، و قائلان نظریه های بی نام و نشان معین می گردند. معمولا هر یک از معلمان موارد خاصی را برای تأیید دیدگاه هایشان مطرح می کنند، و نیز به بررسی پیشامدهای فرضی می پردازند تا راه حلی برای مبحث مورد نظر بیابند. مناظراتی که در یک نسل از علمای برجسته وجود داشته و نیز اختلاف دیدگاه های افراد یک دوره از یک آموزشگاه یا یک معلم و شاگردانش معمولا ذکر می شود. دامنه شرح های تلمودی به مراتب بسیار گسترده تر از خود میشنا است و شامل گستره وسیعی از تعلیمات حاخامی درباره موضوعاتی از قبیل الاهیات، فلسفه و اخلاق می شود. این موضوعات غیر حقوقی، استطرادی مطرح شده و یک سوم تلمود بابلی را تشکیل می دهند.


منابع :

  1. دن کوهن شرباک- فلسفه یهودی در قرون وسطا- مترجم علیرضا نقدعلی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

  2. آدین اشتاین سالتز- سیری در تلمود- مترجم باقر طالبی دارابی- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1383

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114735