رستگاری از دیدگاه آیین مسیحیت

مسأله رستگاری در عهد قدیم

تلقی عهد قدیم از مسأله رستگاری در قطعه هایی آمده است که به رهایی و آزادی مربوط است و از برکات نازل شده و وعده صلح و زندگی سخن می گویند دو صفت اساسی در اینجا می توانند به عنوان نمونه ذکر شوند:
نخست، رستگاری تنها شامل آزادی و آرامش برای فرد نیست، در اصل همه مردم را به عنوان یک کل در بر می گیرد. نمونه شاخص اساسی در این مورد را می توان در مورد خروج از مصر و ورود به سرزمین موعود مشاهده کرد که طبق آن می توان در مورد خروج از مصر و ورود به سرزمین موعود مشاهده کرد که طبق آن می توان بدون آزار در خدمت یهود زیست. در اینجا ما با جریان کاملی که مستقیما با رفاه مادی و اجتماعی سر و کار دارد روبرو هستیم. به خصوص، عقیده به سلامت و صلح فراگیر یکی از ویژگی های تلقی عهد قدیم از مسأله رستگاری است.
دوم، اینکه مسأله رستگاری مطلبی است که تحقق آن در درون همین جهان و نه فراتر از آن، رخ می دهد. تنها در فرازهای آخرین عهد قدیم، و به خصوص در متون مکاشفه ای است که ما شواهدی در مورد تلقی رستگاری به عنوان امری فراتر از مرزهای این جهان می یابیم که با مرگ توصیف شده است. (اشعیا، 25: 8-6)

مسأله رستگاری در عهد جدید
عهد جدید نیز به طرق گوناگون و در آثار مختلف و با تعبیرات گوناگون، رستگاری (سوتریا، اعمال رسولان، 4: 12) را به عنوان اقدامی رهایی بخش و در نتیجه به عنوان شرط تحقق زندگی در آزادی توصیف می کند. اما چنان رهایی در اینجا دیگر کاملا و منحصرا با نام و شخص عیسی مسیح به عنوان نجات بخش (سوتر، لوقا، 2: 18) پیوند یافته است. اساسا این رهایی که از طریق عیسی مسیح صورت می گیرد رهایی از سلطه گناه و مرگ است. و در اصل هر فردی در این رهایی و رستگاری بر اساس توبه، تغییر کیش و ایمان شرکت می جوید. رستگاری در نهایت حادثه ای است که در آینده واقع خواهد شد و به واسطه آن مرگ مغلوب می شود (رومیان، 8: 4-23، مکاشفه، 21: 7-4) اما در عین حال هدیه ای است که در زمان حاضر اعطاء می شود. (لوقا، 17: 19، رومیان، 5: 5 -1، مکاشفه، 5:5 -1، یوحنا، 5: 26- 24)
هر چند همواره با چالشی مستمر بر علیه گناه، رنج و مرگ نیز همراه است. اما خطاست اگر رستگاری را از نظر عهد جدید تنها امری فردی تلقی کنیم (رستگاری ارواح) در عوض، تلقی عهد جدید وعده های رفاه مادی و اجتماعی را آنچنان که در عهد قدیم آمد تأیید و توصیف می کند (لوقا، 4: 19 – 18) شفابخشی هایی که توسط عیسی انجام می گیرد در واقع به اقدام نجات بخشی او اشاره دارد. رستگاری فرد از طریق تعمید و اجماع بر میثاق جدید با رستگاری جامعه پیوند خورده است (اعمال رسولان، 2: 47- 38، غلاطیان، 3: 8-27، افسسیان، 2: 22-19) با اینهمه رستگاری را می توان خوردن و آشامیدن دوستانه در ملکوت خدا توصیف کرد (لوقا، 22: 30) و ما درباره آسمانی جدید و زمینی جدید و شهر خدایی جدید سخن می شنویم (مکاشفه، 21: 5-1) پولس به همه آفرینش می اندیشد و در انتظار آمرزش برای همه جهان است. (رومیان، 8: 21-19)
عهد جدید همچنین مسأله رستگاری را به شکلهای گوناگون توصیف می کند. در قالب مواعظ عیسی، پیام او درباره ملکوت خدا به عنوان یک واقعیت همگانی، فردی و اجتماعی در حال حاضر و آینده، جایگاهی والا دارد پس از عید پاک، عمل نجات بخشی عیسی مسیح به عنوان آشتی، آمرزش، رسالت روحانی، قربانی و غیر آن تفسیر می شود. این نوع رستگاری که توسط عیسی مسیح به فرد عطا می شود به عنوان آزادی، برائت، احیا، تقدیس، تنویر، حیات و مانند آن تعبیر می گردد. بنابراین کتابهای مختلف عهد جدید راه را بر تفسیرها و تلقی های متفاوتی از رستگاری می گشایند.

رستگاری در تاریخ الهیات و کلیسای مسیحی

در تاریخ الهیات، معنای رستگاری در اصل به شخص و عمل عیسی مسیح مرتبط بوده است. به پیروی از گوستاو آولن می توان سه نوع اساسی تفسیر رستگاری را از یکدیگر متمایز ساخت:

الف: ظهور عیسی مسیح برای رهایی بشر از سلطه مرگ و گناه
نخستین تفسیر در کلیسای اولیه پدید آمد و هنوز نیز نگرش اصلی کلیساهای ارتدوکس نسبت به رستگاری را تشکیل می دهد. در این تفسیر، عیسی مسیح کسی است که ظهور می کند تا بشر را از سلطه مرگ و گناه برهاند. این اقدام اساسا از طریق تجسد خدا در مسیح و عمل شفابخشی مسیح صورت می پذیرد. اما از طریق برخاستن عیسی از قبر و پیروزی و غلبه او بر مرگ و شاهزاده جهان شدن نیز تحقق می یابد. بنابراین ما به واسطه عیسی به رستگاری به معنای بازگشت به صورت خدا و خداگونه شدن (تئوسیس) نایل می شویم.

ب: مرگ عیسی به عنوان کفاره گناهان انسانها
تلقی دوم که با این تلقی نخست کاملا متضاد است، نگرشی است که تحت تأثیر الهیات کلیسای غربی و بخصوص در عصر لاتینی قرون وسطی پدید آمده و عمدتا بر تفسیر مسأله مرگ عیسی تمرکز یافته است که طبق آن مرگ عیسی کفاره گناهان انسانها بوده است. آنسلم اهل کانتربوری (1109-1033) در سخنانش، که برجسته ترین نمونه تلقی نوع دوم است، مرگ عیسی را به عنوان نوعی تقدیر الهی تفسیر نمود که طی آن خدا به قالب گوشت و پوست در آمد و گناه آدمی را بخشید و با او آشتی کرد و برائت از گناه و عفو و آمرزش او را امکانپذیر ساخت. این تلقی مورد قبول مصلحان نیز واقع شد.

ج: تفسیر عمل نجات بخشی مسیح
اما تلقی سوم را بیش از همه جا در الهیات جدید اروپایی مشاهده می کنیم. طبق این تلقی، عمل نجات بخشی مسیح ما را به کلی متوجه شخص خاکی و زمینی عیسی می سازد، یعنی متوجه مواعظ، عمل و موضع و رفتار دینی او، به همین سبب متکلم پروتستان فریدریش شلایر ماخر (1834-1768) معتقد بود که آنچه در عیسی ناصری اهمیت دارد قدرت شناخت او نسبت به خداست. بنابراین رسیدن به رستگاری نتیجه اطاعت و انقیاد از عیسی مسیح است که خود را تسلیم او ساخته و از او پیروی کنیم.

مشابهت کلیساها در تفسیر عمل نجات بخشی عیسی مسیح
در حالی که تلقی نوع اول از رستگاری بیشتر متعلق به کلیساهای ارتدوکس است، تلقی لاتینی بیشتر به کلیسای کاتولیک مربوط بوده و در سطح وسیعی در کلیساهای پروتستان رواج دارد. به هر حال، این اختلاف دیدگاه هرگز سبب تفرقه در کلیساها نشده، بلکه نشان دهنده مشروعیت تلقی های متنوع از عهد جدید درباره یک راز واحد است. در واقع عقیده مشترک همه کلیساها در باب رستگاری عناصر و شاخص های مشابهی برای تفسیر عمل نجات بخشی عیسی مسیح وجود دارد. آنچه در هر سه تلقی رستگاری مشترک است، این نکته است که مسیح کسی است که برای ما و به خاطر ما آمده است. این تلقی ها همچنین در شناخت خداوند به عنوان کسی که در ذات خویش به سود ما انسانها فعالیت می کندف اشتراک دارند. این عقیده در تلقی تثلیثی از خداوند نیز وجود دارد که طبق آن پدر برای رستگاری ما در قالب پسر و روح القدس به فعالیت مشغول است به سبب بحران فلسفه مابعدالطبیعه و نیز افزایش آگاهی تاریخی، امروزه تلقی نوع سوم در نظام های گوناگون الهیات جدید مثل الهیات رهایی بخش، رواج دارد که به اعتقاد خود عیسی ناصری را رهایی بخش و مایه تحول یافته اند.

مناقشات در عصر اصلاح دین

مناقشاتی که در عصر اصلاح دین پدید آمد منجر به پیدایش عقاید متضادی در باب رستگاری شد که خود عامل تجریه و تفرقه کلیسا گردید. در کانون مناقشه، آموزه برائت که میراث پولس بود قرار داشت: انسانها چگونه از رستگاری که در وجود عیسی تعبیه شده برخوردار می شوند؟ الهیات کاتولیک رومی که تحت تأثیر تفکر قرون وسطا قرار داشت، برائت از گناه را امری ماوراء الطبیعی تلقی می کرد که در اثر آن فرد به وجودی جدید که هدیه خداوند است و سرشار از ایمان، عشق و امید می باشد، دست یافته و در نتیجه از سیطره گناه نخستین رهایی می یابد. طرفداران نهضت اصلاح دین بیم آن داشتند که مبادا این تعریف از رستگاری، تعریفی اشتباه آمیز باشد و آزادی و کرامت ذاتی انسان را غلط معنا کند و عامل خیر، پارسایی، شایستگی را بد معرفی کرده و انسانها را از رستگاری دور سازد. از سوی دیگر، از نظر مصلحان اصل برائت از طریق ایمان محض به معنای پاک شدن گناهکار در اثر رحمت و ایمان و اعمال صالح بود. اما در اینجا شخص گناهکار در وضعیت تعارض آلودی قرار می گیرد که از یکسو آثار گناه را با خود دارد و از دیگر سو به پارسایی و دینداری رسیده است. از نظر کلیسای کاتولیک رومی در اینجا به لحاظ معنوی و الهیاتی عدالت نسبت به قدرت فیض و روح القدس مراعات نشده است. (رومیان، 8)

مسأله رستگاری در شورای جهانی کلیساها

در مباحث جاری در نهضت جهانی کلیساها مسأله رستگاری عمدتا از سه جهت مورد بحث قرار گرفته است:

الف: باز اندیشی مناقشات قرن شانزدهم
طبق تحلیل انجام شده ما نباید در باب اثبات این مناقشات درباره چگونگی حصول رستگاری قاطع آسمانی بحث و جدل کنیم. دومین همایش جهانی در باب ایمان و نظم، در قطعنامه پایانیش (ادینبورگ 1937) بیانیه ای درباره اهمیت رحمت و فیض، برائت و تقدیس و عمل خدا و مسولیت بشری با توجه به حاکمیت فعل الهی صادر کرد. برائت، تطهیر، عمل خدا و اراده بشر، به دلیل یکدیگر نیستند، اما در توصیف پروسه رستگاری مکمل های ضروری به شمار می روند. عقاید متضاد قرن شانزدهم در باب رستگاری، اخیرا بیش از پیش از همه موضوع گفتگو میان کلیساهای لوتری و کلیساهای کاتولیک بوده اند که در ضمن آنها بسیاری از مباحث تاریخی و کلامی مجال بحث و بررسی یافته اند.
در کنار نتایج گفتگوی شمال آمریکا (برائت از طریق ایمان، 1985) می توان به طور مشخص از سند (طرد دو جانبه آموزه: آیا هنوز هم این عقاید موجب تجزیه کلیسا می شوند؟ 1986) یاد کرد که در جمهوری فدرال آلمان منتشر شد. البته راه برای تأملات هرمنوتیکی در باب این مسایل گشوده است (در باب زمانمندی این سخنان و مسایل، شیوه های ابراز و بیان آنها یا اهمیت آنها برای نیل به فهمی مشترک از کتاب مقدس). هیچگونه هماهنگی خاصی در مورد این عقاید صورت نگرفته، اما آمرزش گناهکار و خلقت جدید او توسط خداوند دو امر کاملا موازیند که در قرن شانزدهم گمان می رفت دو امر متضاد هستند، این دو هر دو ضروریند هر چند که نمی توان به طور اصولی آن دو را به یک قاعده واحد فروکاست در سند F , O به سوی بیان مشترک ایمان رسولانه در این عصر اشاراتی به این بحث شده است که هنوز نیز تحقیقات بر روی آن ادامه دارد. تلقی ارتودوکس از خداگونگی (تئوسیس) و فعالیت منجیانه خداوند می تواند به طور کاملتری در این بحث مورد استفاده قرار گیرد.

ب: مفهوم رستگاری در مقایسه با روزگار ما
ابعاد کاملا نوین یک فهم محتمل معاصر در باب رستگاری از آغاز دهه 1970 ظهور یافت، هنگامی که رستگاری در قالب شعار (امروز، روز رستگاری است) موضوع اصلی همایش جهانی پیرامون رسالت کلیسا بود (بانکوک، 1073) که در شورای WCC اوپسالا در سال 1968 گسترش بیشتری یافت. این همایش بر رستگاری کامل فرد تکیه می کرد چنانکه در انجیل لوقا، 4:18 آمده است و به خصوص یک عدالت اجتماعی جدید و آزادی از ستم و استمثار را مورد تأکید قرار می داد. مسیح به ما اتحاد نفس و بدن فرد و جامعه، بشریت و خلقت را نشان می دهد. رستگاری جامع خداوند برای همه ابعاد فرد ما را از رستگاری کامل خود آزاد می سازد. ما با التزام به آزادی از ستم و استمثار را مورد تأکید قرار می داد. مسیح به ما اتحاد نفس و بدن فرد و جامعه، بشریت و خلقت را نشان می دهد. رستگاری جامع خداوند برای همه ابعاد فرد ما را از رستگاری کامل خود آزاد می سازد. ما با التزام به آزادی از ستم و استمثار دیگران، در عین ترس و لرز از آزادی اعطا شده توسط مسیح برخوردار می شویم.
در الهیات اروپایی دهه شصت (مثلا الهیات یورگن مولتمان) و شاید در همان زمان در الهیات رهایی بخش آمریکای لاتین، این عقیده رو به گسترش بود که رستگاری امری جامع است که فرد و جامعه هر دو را شامل می شود. در اینجا کل تاریخ به منزله جریان رستگاری تلقی شده است و عقیده صلح و آرامش که در عهد قدیم آمده است نقش مهمی در امید به آینده ایفا می کند. همایش جهانی که در سال 1980 در ملبورن، پیرامون رسالت کلیسا برگزار شد و موضوع آن ملکوت شما برپا خواهد شد بود نیز به وضوح بر بعد اجتماعی رستگاری البته موجب پیدایش تعارضاتی میان کلیساهای مختلف شد (مثلا بین کلیسای ارتدوکس روسیه و انجیلی ها) در کنفرانس WCC احساس می شد که ضروری است با تعبیرات معتدل تری بحث شود و از جدالهای سطحی پرهیز شود. این واقعیت نشان می دهد که باید بین رفاه زمینی و رستگاری فرجام شناختی فرق نهاد. آیا کتاب مقدس به شرایط رفاه ظاهری که هرگز با فیض نجات بخش ارتباطی ندارد اشاره ای نکرده است؟ و برعکس، آیا هر جا که هنوز رفاه مادی تحقق نیافته است، نباید از واقعیت رستگاری دم زد؟ کلیسا گاه ترادف و یکسان انگاری رستگاری با رفاه مادی را مسئله آمیز تلقی می کند.

ج: رستگاری برای غیر مسیحیان
رستگاری برای غیر مسیحیان ممکن است؟ سوالات مهمی که بیانه واتیکان دوم مطرح ساخته است مربوط به رستگاری غیر مسیحیان است. این بیانیه می گوید که فیض خداوند شامل پیروان دیگر ادیان و حتی کافران نیز می شود، اما در عین حال هیچگونه رابطه ای بین این فیض با مرکز آن (کلیسای کاتولیک رومی) مسیح قایل نیست. از آن پس مسأله رستگاری غیر مسیحیان همواره به طرق گوناگون در الهیات پروتستان و برنامه گفتگوی ادیان توسط WCC مطرح بوده است (بنگرید به شورای چیانگ مایی، 1977) برخی از نظام های الهیاتی (که طبیعتا گاهی نیز مورد تردید واقع شده اند) نوعی مسیحیت گمنام را پیشنهاد می دهند و بدین منوال می کوشند تا رستگاری غیر مسیحیان را به رستگاری اعطایی عیسی مسیح و عهد جدید پیوند بزنند.


منابع :

  1. اولریخ کوهن- مقدمه ای بر شناخت مسیحیت- ترجمه و تدوین دکتر همایون همتی- صفحه 93- 102

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/115158