«علی بن جعفر همانی (همینیایی)» یکی از اصحاب و وکیلان دانشمند و مورد رضایت امام هادی و امام حسن عسکری (ع) بود. او اهل همینیا، روستایى اطراف بغداد، بود اما بعدها به دستور امام هادی (ع) و برای در امان ماندن از آزار متوکل عباسی به مکه رفت و تا پایان عمر، در آنجا زندگی کرد.
شخصیت و موقعیت
على بن جعفر از موقعیت ممتازى در نزد امام هادی و امام عسکری (ع) برخوردار بود. زمانى میان او و فارس کشاکشى رخ داده بود. ابراهیم بن محمد نامه اى به امام نوشت و در آن خواستار حکمت و داورى شد و پرسید: «وظیفه ما اطاعت از کدامیک است؟» حضرت در پاسخ فرمود: «على بن جعفر (که خداوند ما را همچنان از او بهره مند سازد) نه درباره اش شکى رواست و نه پرسشى سزا و بالاتر از آنست که با فارس سنجیده شود. على را نزد ما منزلتى است والا، پس خواسته هاى خود را از او طلب کنید و از فارس بترسید و مانع از دخالت او در کارهایتان شوید. این دستور را تو و همه پیروان و مطیعان اهل ناحیه و شهرت به کار بندید. اخبار فریبکارى و شبهه انگیزى فارس به دستم رسیده است، به او کمترین اهمیتى ندهید، ان شاء الله.»
در زمان دیگری گفتگو و نزاعى میان على و ابن القزوینى روى داد. ابراهیم بن محمد همدانى در نامه اى اتفاق را به امام (ع) خبر داد و پرسید: «در این میان از چه کسى باید اطاعت کرد؟» امام (ع) پاسخ داد: «مسأله واضح و بدیهى است و جاى شک نیست. خداوند متعال احترام علیل (على بن جعفر) را بالاتر از آن قرار داده است که با ابن القزوینى برابر شود و با او مقایسه شود. بنابراین تو و تمام همشهریانت به على رجوع کنید و حاجات خود را از او بخواهید و از ابن القزوینى پرهیز کرده و اجازه دخالت در کارها را به او ندهید. گزارش هاى مربوط به عوامفریبى و شبهه انگیزى ابن القزوینى به دستم رسیده است. پس به او توجه نکنید، ان شاء الله.»
در زندان متوکل
از علی بن جعفر نزد متوکل بدگویى کردند و به همین دلیل، متوکل دستور داد او را زندانى کنند. مدت حبس او زیاد شد و او ناچار با صرف سه هزار دینار عبدالله بن خاقان را به وساطت خواست تا در راه آزادى او تلاش کند. عبدالله بن خاقان هم ماجرا را با متوکل در میان گذاشت، اما خلیفه گفت: «اى عبدالله! اگر درباره ات شکى داشتم مى گفتم که تو رافضى هستى، این مرد وکیل فلانى (امام هادى) است و من تصمیم دارم که او را بکشم.» این خبر به گوش على رسید و او نامه اى به این مضمون به امام (ع) نوشت: «آقاى من! خدا را، خدا را! مرا دریاب که به خدا مى ترسم متزلزل و مردد شوم.» امام در پاسخ نوشت: «حال که مى بینم وضع تو به این حد رسیده است، درباره ات به خدا روى مى آورم.»
این نامه در شب جمعه به دست علی رسید. صبح جمعه، متوکل بیمار شد و بیماریش سخت شد و در روز دوشنبه به اوج خود رسید. پس دستور داد تمام زندانیانى که نامهایشان بر او عرضه مى شد را آزاد کنند تا اینکه به نام على بن جعفر رسید. از عبدالله پرسید: «چرا دیگر درباره او با من سخنى نگفتى؟» عبدالله گفت: «دیگر هرگز از او یادى نخواهم کرد.» اما متوکل دستور داد که او را به سرعت آزاد کنند و از او حلالیت طلبید. على هم به دستور امام به مکه رفت و مقیم آنجا شد.
پاداش انفاق
یک بار ابوطاهر بن بلال به سفر حج رفت و در آنجا على بن جعفر را دید که انفاق هاى کلان مى کند. در بازگشت، ماجرا را طى نامه اى به امام عسکری (ع) گزارش داد و حضرت در پاسخ به ابوطاهر فرمود: «مبلغ صد (یا دویست) هزار دینار به على بپرداز.» اما او براى حفظ اموال و حقوق مردم نزد خود و اینکه این دستور تقریبا بى سابقه به نظر مى رسید، از انجام آن طفره رفت. پس از اینکه على خدمت امام رسید، حضرت دستور دادند مبلغ سى هزار دینار به او پرداخت کنند.