«ابواحمد محمد بن ابى عمیر زیاد بن عیسى ازدی» از محدثان بزرگ امامیه و از اصحاب اجماع در قرن سوم قمری است که به درک محضر سه تن از امامان شیعه (ع) نائل آمد. او در بغداد اقامت داشت و خدمت امام موسى بن جعفر (ع) رسید و از ایشان حدیث شنید. در برخى از این احادیث، امام (ع) او را با کنیه «ابواحمد» خطاب کرده است. او محضر امام رضا و امام جواد (ع) را هم درک و از امام هشتم (ع) بی واسطه روایت کرد.
اجداد محمد بن عمیر احتمالا اهل یمن بودند، چرا که «جاحظ» ادیب و دانشمند معاصر، در کتاب «فخر قحطان علی عدنان» که دلیل برتری مردم قحطان نسبت به مردم عدنان را ذکر کرده است، از «محمد بن ابی عمیر» به بزرگی یاد کرده و او را یکی از دلایل برتری قحطان دانسته است.
ابن عمیر در شهر بغداد متولد شد و تا پایان عمر در همان شهر زندگی کرد. او به شغل بزازی و فروش پارچه مشغول بود و بسیار بخشنده بود. او در نزد خاصه و عامه مقامى والا و منزلتى رفیع داشت و به نوشته شیخ مفید، معتمدترین و زاهدترین مردم زمانه و در همه امور بى همتای روزگار خود بود.
از آنجا که ابن ابى عمیر از خواص و نزدیکان امامان شیعه (ع) و از اصحاب سر ایشان بود، محنت های زیادی دید و روزگار طولانی در زندان هارون الرشید به سر برد. مدت حبس او را از چهار سال تا 17 سال نوشته اند و سبب آن را به صورت های گوناگون نقل کرده اند. بنابر قولى، علت آن امتناع از پذیرفتن منصب قضا بود که بعدها به ناچار آن را پذیرفت. به گفته دیگر، به این سبب او را به زندان انداختند که مى خواستند از مخفیگاه های شیعیان و اصحاب امام موسى کاظم (ع) آگاه شوند.
درباره داستان شکنجه او نوشته اند: مخالفان نزد سلطان (هارون) از محمدبن ابى عمیر بدگویی کردند که او اسامى تمام شیعیان عراق را مى داند. هارون او را احضار کرد و از او خواست تا آنان را نام ببرد، اما او امتناع کرد. پس هارون دستور داد تا او را برهنه کردند و بین دو نخل آویختند و صد تازیانه زدند.
از فضل بن شاذان نقل شده که از ابن ابى عمیر شنیدم که گفت: «زمانى که تعداد تازیانه به صد رسید، از درد چنان بى تاب شدم که نزدیک بود نام های شیعیان را بگویم، در این حال آوای محمدبن یونس بن عبدالرحمن را شنیدم که مى گفت: «ای محمد! جایگاهت را در نزد خداوند تعالى به یاد آور.» من از این سخن نیرو گرفتم و صبر کردم و سپاس خدای را که اقرار نکردم.»
سپس ابن ابی عمیر را حبس کردند و او برای رهایى خود 121 هزار درهم داد. بعد از هارون در زمان خلافت مأمون تا هنگامى که امام على بن موسى (ع) حضور داشت، او و دیگر شیعیان در امان بودند، اما بعد از شهادت آن حضرت، او دستگیر و زندانى شد و رنج زیادی برد و هرچه داشت از دست داد.
ابن ابى عمیر در فضل و علم به مرتبه ای رسیده بود که مشایخ او را بسیار بزرگ مى دانستند و همواره اطراف او را مى گرفتند. از نام تألیفات او چنین بر مى آید که در فقه، حدیث، کلام و مغازی تبحر داشته است. او با آنکه روزگاری را در صحبت مشایخ اهل تسنن به سر برد، اما فقط از طریق راویان امامى نقل حدیث کرد. نام او در بسیاری از اسناد روایى که بالغ بر 645 مورد مى شود، آمده است.
او در اصل بزاز بود و به تجارت پارچه اشتغال داشت، و بسیار بخشنده بود. در آن زمان مبلغ ده هزار درهم از شخصى طلب داشت. چون ابن ابى عمیر پس از هفده سال زندان و جریمه هنگفت مالى تهیدست شده بود، آن مرد دلش به حال او به رحم آمد و خانه خود را فروخت و ده هزار درهم فراهم کرد و به نزد ابن ابى عمیر آورد و به او گفت: «این مبلغ طلبى است که از من داشتى.»
ابن ابى عمیر گفت: «این را از کجا آوردى؟»
گفت: «خانه ام را فروختم.»
ابن ابى عمیر گفت: «ذریح محاربى از امام صادق (ع) برایم حدیث کرد که بدهکار را نباید به خاطر بدهیش از خانه اش بیرون کرد؛ به خانه برگرد و معامله فروش خانه را فسخ کن در صورتى که به خدا سوگند من هم اکنون به یکى از این درهم ها نیازمند هستم که حتى یک درهم در بساط ندارم.»
محمد بن ابى عمیر از جمله مشایخ پرکار امامیه است. تعداد کتابهای او را 94 اثر نوشته اند که بیشتر آنها در حیات خود او نابود شده است. در مورد دلیل آن چنین نوشته اند که خواهرش در زمانى که او در زندان بود، از ترس حکومت وقت، کتابهایش را زیر خاک پنهان کرد تا اینکه پوسید.
به روایتى دیگر، کتابها را در غرفه ای گذاشت و آب باران به آن راه یافت و کتابها را از بین برد. بعد از شهادت امام رضا (ع) کتابهای ابن ابى عمیر به تاراج رفت و او آنچه را از حفظ داشت، در 40 مجلد جمع آوری کرد و آنها را «النوادر» نامید.
بعضى از کتابهای وی که فقط نامى از آنها باقى است عبارتند از: التوحید، الامامه، الصلاه، المعارف، الرضا (ع)، الحج، فضایل الحج، الصیام، النکاح، الطلاق، اختلاف الحدیث، المغازی، البداء، الکفر و الایمان، المتعه، الاستطاعه و الافعال و الرد علی اهل القدر و الجبر، الملاحم، مناسک الحج، اختلاف الحدیث، مسائله عن الرضا (ع) و یوم و لیله.