بررسی آیات 17 الی 36:
با توجه به اینکه در آیه 17 به بعد این سوره به طور پیوسته به ماجرایی اشاره ندارد بلکه تنها برخی آیات به حوادث تاریخی مربوط اند و ما نیز بنا داشتیم تا تنها آیاتی را بررسی کنیم که در آنها به حوادث تاریخی اشاره شده است فلذا در این بخش تنها آیاتی را می آوریم که در آنها به حوادث تاریخی اشاره شده باشد.
1- آیه 22
«ولا یأتل أولوا الفضل منکم و السعة أن یؤتوا أولی القربى و المساکین و المهاجرین فی سبیل الله و لیعفوا و لیصفحوا أ لا تحبون أن یغفر الله لکم و الله غفور رحیم»؛ «و نباید صاحبان ثروت و نعمت درباره خویشاوندان خود و مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهى کنند باید مؤمنان همیشه بلند همت بوده و نسبت به خلق عفو و گذشت پیشه کنند و از بدیها درگذرند آیا دوست نمى دارید که خدا هم در حق شما مغفرت و احسان کند که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است»، (نور/ 22).
حوادث تاریخی مربوطه:
در مجمع البیان است که بعضى گفته اند: آیه «و نباید صاحبان ثروت و نعمت درباره خویشاوندان خود و مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهى کنند...» درباره ابوبکر و مسطح بن اثاثه و پسر خاله وى نازل شده و او از مهاجرین، و از جمله بدریین و مردى فقیر بود، و ابوبکر زندگى مسطح را تامین مى کرد و خرجى اش را مى داد، همین که مسطح در قضیه افک شرکت جست، ابوبکر نفقه اش را قطع کرد، و سوگند خورد که تا ابد کمترین نفعى به او نرساند، ولى وقتى آیه فوق نازل شد، به روش نخست خود برگشت و گفت به خدا سوگند من دوست مى دارم خدا مرا بیامرزد، و به خدا تا زنده ام این مرسوم را از او قطع نمى کنم، (نقل از ابن عباس و عایشه و ابن زید) «مجمع البیان، ج 7، ص 133».
باز در مجمع البیان است که بعضى گفته اند: درباره جماعتى از صحابه نازل شده، که سوگند خورده بودند به هیچ یک از کسانى که در داستان افک حرفى زدند چیزى انفاق و صدقه ندهند، و با ایشان مواسات نکنند، (نقل از ابن عباس و غیر او) «مجمع البیان، ج 7، ص 133».
این روایت را الدر المنثور هم از ابن جریر و ابن مردویه، از ابن عباس روایت کرده است «الدر المنثور، ج 5، ص 35».
ولی در تفسیر قمى و در روایت ابى الجارود، از امام باقر (ع) آمده است که درباره آیه «و لا یأتل أولوا الفضل منکم و السعة أن یؤتوا أولی القربى»؛ «و نباید صاحبان ثروت و نعمت درباره خویشاوندان خود از بخشش و انفاق کوتاهى کنند» (نور/ 22) فرمود: منظور از «أولی القربى» خویشاوندان رسول خدا (ص) مى باشد، و در آیه «و مسکینان و مهاجران راه خدا از بخشش و انفاق کوتاهى کنند باید مؤمنان همیشه بلند همت بوده و نسبت به خلق عفو و گذشت پیشه کنند و از بدیها درگذرند» (نور/ 22) فرمود: بعضى از شما از بعضى دیگر گذشت کند و از یکدیگر درگذرید. و اگر چنین کنید رحمت خداوند بر شماست. خداوند مى فرماید: «آیا دوست نمى دارید که خدا هم در حق شما مغفرت و احسان کند که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است» (نور/ 22) «تفسیر قمى، ج 2، ص 100».
2- آیه 27
«یا أیها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستأنسوا و تسلموا على أهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرونشما»؛ «که ایمان دارید، به خانه هیچ کس غیر از خانه هاى خود داخل نشوید تا آنکه آشنایى دهید و بر اهلش سلام کنید این براى شما بهتر است امید است که پند گیرید» (نور/ 27).
حوادث تاریخی مربوطه: از سهل بن سعد روایت شده که گفت مردى سر زده وارد یکى از اطاقهاى رسول خدا (ص) شد، رسول خدا (ص) داشت سر خود را شانه مى زد، و فرمود: اگر من بدانم که تو نگاه مى کردى همان شانه را به دو چشمت مى کوبیدم، اینطور استیذان کردن همان نگاه کردن و حرام است «مجمع البیان، ج 7، ص 135». و روایت شده که مردى از رسول خدا (ص) پرسید آیا از مادرم هم اذن دخول بخواهم؟ فرمود: آرى، گفت: آخر او غیر از من خادمى ندارد، باز هر وقت بر او وارد مى شوم استیذان کنم؟ فرمود آیا دوست دارى او را برهنه ببینى؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استیذان کن «مجمع البیان، ج 7، ص 135». و نیز روایت شده که مردى مى خواست به خانه رسول خدا (ص) در آید تنحنح کرد، حضرت از داخل خانه به زنى به نام روضه فرمود: بر خیز به این مرد یاد بده که به جاى تنحنح بگوید السلام علیکم آیا داخل شوم؟ آن مرد شنید و همین طور گفت. پس فرمود: داخل شو. «مجمع البیان، ج 7، ص 136».
3- آیه 30:
«قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم إن الله خبیر بما یصنعونبه»؛ «مردان مؤمن بگو دیدگان خویش را از نگاه به زنان اجنبى باز گیرند و فرجهاى خویش را نگهدارند این براى ایشان پاکیزه تر است که خدا از کارهایى که مى کنید آگاه است» (نور/ 30).
حوادث تاریخی مربوطه: صاحب کافی به سند خود از سعد الاسکاف از امام ابى جعفر روایت کرده که فرمود: جوانى از انصار در کوچه هاى مدینه به زنى برخورد که مى آمد و در آن ایام زنان مقنعه خود را پشت گوش مى انداختند وقتى زن از او گذشت او را تعقیب کرد، و از پشت او را مى نگریست، تا داخل کوچه تنگى که امام آن را زقه بنى فلان نامید، شد، و در آنجا استخوان و یا... اى که در دیوار بود به صورت مرد گیر کرده آن را بشکافت، همین که زن از نظرش غایب شد متوجه گردید که خون به سینه و لباسش مى ریزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا (ص) مى شوم و جریان را به او خبر مى دهم. جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (ص) چون او را دید پرسید چه شده؟ جوان جریان را گفت پس جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک أزکى لهم إن الله خبیر بما یصنعون»؛ «به مؤمنان بگو چشمهای خود را ( از نگاه به نامحرمان ) فروگیرند ، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزه تر است خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است». (نور/ 30) «کافى، ج 5، ص 521، ح 5».
4- آیه 33:
«و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتى یغنیهم الله من فضله و الذین یبتغون الکتاب مما ملکت أیمانکم فکاتبوهم إن علمتم فیهم خیرا و آتوهم من مال الله الذی آتاکم و لا تکرهوا فتیاتکم على البغاء إن أردن تحصنا لتبتغوا عرض الحیاة الدنیا و من یکرههن فإن الله من بعد إکراههن غفور رحیمو»؛ «کسانى که وسیله نکاح کردن ندارند به عفت سر کنند تا خدا از کرم خویش از این بابت بى نیازشان کند و از مملوکانتان کسانى که خواستار آزادى خویش و پرداخت بهاى خود از دسترنج خویشند اگر خیرى در آنان سراغ دارید پیشنهادشان را بپذیرید و از مال خدا که عطایتان کرده به ایشان بدهید و کنیزان خود را که مى خواهند داراى عفت باشند به خاطر مال دنیا به زناکارى وامدارید، و اگر کنیزى به اجبار مالکش وادار به زنا شد خدا نسبت به وى آمرزنده و رحیم است» (نور/ 33).
حوادث تاریخی مربوطه:
در مجمع البیان در ذیل جمله «لتبتغوا عرض الحیاة الدنیا» (بخشی از آیه ی33) گفته که بعضى گفته اند: عبدالله بن ابى شش کنیز داشت و آنان را مجبور مى کرد به زنا دادن، همین که آیه "تحریم زنا" نازل شد کنیزان او نزد رسول خدا (ص) آمدند و از آن جناب تکلیف خواسته و از وضع خود شکوه کردند، پس آیه شریفه نازل شد. علامه طباطبایی در اینکه عبدالله بن ابى کنیزانى داشت و آنان را به زنا اکراه مى کرد، روایات دیگرى نیز هست، که الدر المنثور آنها را نقل کرده، و این روایت را هم آورده. و اما اینکه این جریان بعد از نزول تحریم زنا باشد ضعیف است، براى اینکه زنا در مدینه تحریم نشد، بلکه در مکه و قبل از هجرت تحریم شد، و بلکه حرمت آن از همان آغاز ظهور دعوت حقه از ضروریات این دین به شمار مى رفت.