تفاوت دیدگاه اسلام و مکاتب دیگر درباره آزادی

آزادی از دیدگاه اسلام یعنی رها شدن از بردگی و اطاعت غیر خدا. اما صاحبان و پیروان مکاتب حقوقی دیگر معتقدند که آزادی انسان به معنای توان همه جانبه او در انتخاب نهر چیز، و از جمله بردگی غیر خدا است. در نگاه آنان، انسان آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد؛ زیرا دین را همانند امور قراردادی عادی می دانند که انتخاب آن تابع سلیقه است. به این ترتیب، انسان همانگونه که خانه، لباس، یا غذایش را انتخاب می کند، دین و اعتقاد خود را نیز بر می گزیند. بنابراین اعتقاد، دین اساسا برهان پذیر نیست و در عرف و آداب مردم ریشه دارد. اما در مکتب وحی، این رهایی مطلق به معنای بردگی است. زیرا اگر انسان آزاد باشد که هر چه را می پسندد به عنوان دین و آیین خود برگزیند، آنگاه اسیر آرزوها و هوس های خود می گردد و از آن پیروی می کند: «افرایت من اتخذ الهه هواه؛ آیا دیدی آن کسی را که هوس خود را بندگی کرد؟» (جاثیه/ 23)
غرض آنکه انسان گرچه تکوینا آزاد است و در انتخاب هیچ دینی مجبور نیست، لیکن تشریعا موظف است دین حق را بپذیرد.
این تفاوت برداشت و تفسیر از آزادی، سبب می شود که در بسیاری از موارد، پیروان مکاتب حقوقی دیگر به بیراهه روند، همان گونه که در تدوین مواد حقوقی چنین کرده اند. یکی از این مصادیق، آزادی سیاسی است. در فضای تاریک و آلوده الحاد و خود محوری، آزادی سیاسی بدین معناست که افراد در انتخابات شرکت کنند و به هرکس و هرگونه که می خواهند رای دهند و به این دموکراسی ببالند. اما در فضای روشن توحید، آزادی سیاسی هرگز در این محور خلاصه و تفسیر نمی شود. در این فضا، هم از وکالت سخن می رود و هم از ولایت. و بسی تفاوت است مثلا بین وکالت فقیه و ولایت او. نباید به شیوه خودباختگان چنین پنداشت که اسلام نیز دموکراسی را می پذیرد و می توان رهبر حکومت اسلامی و فقیه دارای شرایط را با رای مردم برگزید و بر مسند حکومت نشاند.
هرگز چنین نیست. آنچه که رای مردم در آن نقش دارد، ولایت فقیه است نه وکالت وی. طبق اندیشه اسلامی، خداوند به وسیله معصومان فقیه دارای شرایط را برگزیده تا جامعه انسانی را رهبری کند. جامعه با رای خود، ولای این رهبر را می پذیرد، همانگونه که او، خود، نیز ولای خویش را می پذیرد و هیچ نقشی در نشاندن خود بر مسند حکومت ندارد. از این رو او هم به عنوان یک شخص حقیقی به شخصیت حقوقی خود، یعنی فقاهت همراه با شرایط دیگر تن می دهد. به همین دلیل، اگر او بر اساس اختیارات خویش حکمی را صادر کند، سرپیچی از آن حکم نه تنها برای دیگران روا نیست، بلکه خودش نیز مجاز به چنین کاری نیست. نه در اطاعت از فتاوای فقهی و نه در پیروی از احکام سیاسی و اجتماعی و فرمان های رهبری، میان او و پیراونش تفاوتی نیست؛ و هر دو باید تابع این فتاوا و احکام باشند، خواه حکم قضایی و خواه حکم ولائی. پس میان فقیه جامع شرایط حکومت و افتاء و افراد عادی، هیچ فرقی در سه امر مزبور (وجوب عمل به فتوا، وجوب عمل به حکم قضایی، و وجوب عمل به حکم ولایی) نخواهد بود.
یکی دیگر از جلوه های بروز آن تفاوت، نوع برداشت از آزادی عقیده و بیان است. قرآن کریم قلمرو آزادی عقیده را کاملا تبین کرده است و چنین می فرماید: «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه؛ مژده بده به بندگان من که سخن را می شنوند و بهترینش را دنبال می کنند.» (زمر/ 18)
اما از سوی دیگر، قرآن، خود، تبیین فرموده است که «سخن احسن» کدام است: «و من احسن قولا ممن دعا الی الله وعمل صالحا و قال اننی من المسلمین؛ سخن چه کسی بهتر از گفتار آن کس است که به سوی خدا فراخواند و کار نیک انجام دهد و بگوید: من از مسلمانانم؟» (فصلت/ 33)
به این ترتیب، گرچه قرآن انسان ها را تشویق می کند که سخن های گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزینند، اما در همین حال، سخن بهتر را معرفی می کند و دست انسان را در تعیین و تشخیص آن باز نمی گذارد. به دیگر بیان، ضمن ارائه قیاس کلی «آزادی در انتخاب سخن بهتر» صغرای این قیاس یعنی ماهیت سخن بهتر نیز تبیین شده است. پیروان تفکر الحادی بدین صغرا توجهی نمی ورزند و می پندارند که بشر در انتخاب راه خود کاملا آزاد است و می تواند هر عقیده ای را برگزیند. آنچه میان تفکر اسلامی و الحادی مشترک است، همان «اصل کلی و اوسع» است.
قرآن کریم در اصلی دیگر سخن بهتر را تبیین کرده است. از این گذشته این اصل نیز خود «اصل وسیع» است، زیرا اصل لطیف تر نیز در قرآن بیان شده است که آن را می توان «اصل ضیق» خواند. در اصل ضیق، نمونه سخن بهتر نیز نشان داده شده است. و آن نمونه سخن پیامبر گرامی (ص) است که به عنوان صغرایی برای آن اصل وسیع در قرآن آمده است: «اذعوا الی الله علی بصیره انا و من اتبعنی؛ من و هر که پیرو من است، با بصیرت مردم را به سوی خدا فرا می خوانیم.»
بر اساس آن کبرا و صغرا که به عنوان اصل اوسع و وسیع سخن بهتر دعوت به سوی خدا بود. در این آیه پیامبر به عنوان دعوت کننده به سوی خدا شمرده می شود با این اصل ضیق و از طریق یک قیاس جدید می توان نتیجه گرفت که پیامبر آورنده همان سخن بهتر است. اما پیروان تفکر الحادی تنها همان اصل اوسع را می پذیرند و از این دو اصل که مبین و جان مایه آن اصلند، غفلت می ورزند؛ در حالی که باید دانست هیچ صاحب مکتبی نیست که خود را دارای سخن بهتر نداند. حتی پیروان فرعون که جنایت های بی شمار مرتکب می شدند نیز خود را پیرو آیین برتر می شمردند و به مردم هشدار می دادند که موسی (ع) و برادرش هارون در پی انداختن این آیین برترند: «یذهبا بطریقتکم المثلی؛ آن دو می خواهند آیین برتر شما را از میان بردارند.»
مصداق دیگر تفاوت مزبور را می توان در آزادی اقتصادی ملاحظه کرد. در فضای باز و روشن اسلامی، پس از بیان حلال ها و حرام ها، گفته شده که هر انسانی می تواند بر دستاوردهای اقتصادی خویش تسلط یابد: «للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن؛ مردان از آنچه به دست می آورند بهره ای دارند؛ و زنان نیز به همین سان از دستاورد خود بهره دارند.» (نساء/ 32)
قرآن کریم هر جا بر اهمیت یک امر مشترک میان زن و مرد تاکید دارد، آن را رای هر یک، جداگانه، ذکر می فرماید. در بسیاری از موارد، قرآن امر مشترک میان زن و مرد را با یک عبارت بیان می کند؛ اما در نمونه های برجسته برای هر یک عبارتی ویژه می آورد. از اینجا می توان دریافت که آزادی کسب و استقلال اقتصادی از اهمیتی به سزا بهره دارد؛ و گرنه خداوند می فرمود: لکل نصیب مما اکتسب.
از توالی بحث استقلال اقتصادی و حلال و حرام می توان دریافت که در تفکر اسلامی، آزادی اقتصادی در چهار چوب بندگی خدا و احترام نهادن به حریم حلال ها و حرام ها تفسیر می گردد. اما در تفکر مادی هیچ چیز جز ملاحظات اقتصادی بشری نمی تواند مرزی برای داد و ستدها و رفتار اقتصادی انسان تعیین کند به همین دلیل، ناشایست ترین تبادل ها و زشت ترین داد و ستدها در اندیشه مادی مجاز شمرده می شوند، حتی اگر ارجمند ترین نهادهای اخلاقی و انسانی را در خطر افکنند.
همین تفاوت را در آزادی وطن گزینی نیز می توان دید. در تفکر الهی، انسان آزاد نیست که به هر جا می خواهد سفر کند و در هر سرزمین که بر می گزیند، رحل اقامت اندازد. گرچه قرآن کریم زمین را گسترده و فراخ معرفی می کند، اما تعالیم دینی به ما هشدار می دهند در جایی اقامت گزینیم که توان پاسداری از دستاورهای دینی خویش را داشته باشیم. این معنای همان سن ارزنده امام علی (ع) است: «خیر البلاد ما حملک؛ بهترین سرزمین ان است که توان تحمل تو را داشته باشد.»
به همین دلیل، اصولا سفر به دیاری که دین انسان در آن به خطر می افتد، روا نیست. یعنی آزادی وطن گزینی تا آنجا پذیرفته است که حیات معنوی انسان و آزادی اصیل او را تهدید نکند. اما در این زمینه نیز پیروان تفکر الحادی مرزی برای خود نمی بینند و جز با معیارهای سود طلبانه مادی، به گزینش وطن نمی پردازند؛ و نمی پذیرند که معیارها اخلاقی و دینی بتوانند این آزادی را محدود سازد.


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- فلسفه حقوق بشر- صفحه 189-194

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/210617