دعوت عباسیان در آغاز کار به نفع علویان

دعوت عباسیان در آغاز به سود علویان صورت می گرفت به طوری که تمام عباسیان حتی ابراهیم امام، سفاح و منصور مکرر و به انگیزه های گوناگون، برای علویان بیعت می گرفتند. این عمل چیزی نبود جز تضمین موفقیت برای نقشه هایشان که با دقت فوق العاده پس از بررسی موقعیتشان در برابر علویان و مردم ترسیم کرده بودند.
از این رو می بینیم که علاوه بر همکاریشان با عبدالله بن معاویه، با محمد بن عبدالله بن حسن نیز چند بار بیعت کردند. روزی خاندان عباس و خاندان علی (ع) در«ابواء» که بر سر راه مکه قرار داشت، گردهم آمدند، در آنجا صالح بن علی گفت: «شما گروهی هستید که چشم مردم به شما دوخته است. اکنون که خداوند شما را در این موضع گردهم آورده، بیایید و با یک نفر از میان خود بیعت کرده و سپس در افقها پراکنده شوید. از خدا بخواهید تا مگر گشایشی در کارتان بیاورید و شما را پیروز بگرداند.»
در اینجا ابوجعفر، یعنی منصور، چنین گفت: «چرا خود را فریب می دهید؟ به خدا سوگند که خود می دانید که مردم از همه بیشتر به این جوان تمایل دارند و از همه سریعتر دعوتش را می پذیرند.» و منظورش محمد بن عبدالله علوی بود. دیگران او را تصدیق کرده و همه دست بیعت به سویش گشودند، حتی ابراهیم امام، سفاح، منصور، صالح بن علی به جز امام صادق (ع).
بیعت کنندگانی که هم اکنون ذکرشان به میان آمد دیگر تا روزگار مروان بن محمد گردهم نیامدند. سپس موقعیتی دیگر دست داد و آنان به مشورت با هم نشستند. شخصی نزد ابراهیم امام آمد و چیزی به او توصیه کرد که ابراهیم بیدرنگ از جای برخاست و عباسیان نیز او را همراهی کردند. علویان ماجرا جویا شدند و آن شخص ناگهان به ابراهیم چنین گفت: «در خراسان برای تو بیعت گرفته شده و ارتش در آنجا همه منتظر ورود تواند.»
منصور با محمد بن عبدالله علوی چند بار بیعت کرد: یکی در ابواء در مسیر مکه، و دیگر در مدینه و بار سوم نیز در خود مکه در مسجدالحرام بیعت خود را تجدید کرد. در اینجا در می یابیم که چرا سفاح و منصور حریص بر پیروزی محمد بن عبدالله علوی بودند. چه به موجب بیعت او مسایلی گردن گیرشان شده بود.
به روایت «ابن اثیر» عثمان بن محمد خالد بن زبیر، پس از کشته شدن محمد به بصره گریخت. او را دستگیر نموده نزد منصور آوردند. منصور به او گفت: «ای عثمان آیا تو بودی که بر محمد شوریدی؟!» عثمان پاسخ داد: «من و تو هر دو با او در مکه بیعت کردیم. من بیعت خود را پاییدم، ولی تو بدان خیانت کردی.» منصور او را دشنام داده، دستور قتلش را صادر کرد.
بیهقی می نویسد: «چون سر بریده محمد بن عبدالله را از مدینه نزد منصور آوردند، وی به «مطیر بن عبدالله» گفت: «آیا گواهی نمی دهی که محمد با من بیعت کرده بود؟» مطیر پاسخ داد: «به خدا گواهی می دهم که تو روزی می گفتی که تو خود با او بیعت کردی» منصور فریاد برآورد که هان! ای زنازاده... و سپس دستور داد که در چشمانش میخ فرو کنند تا دیگر از این مقوله سخن نگوید.»
از این قبیل روایات آنقدر زیاد آمده که دیگر جای هیچ شکی برای ما در این باره باقی نمی گذارد که دعوت عباسیان فقط برای علویان و به نام ایشان آغاز شده بود، ولی بعدا آن را در راه مصالح خودشان به کار گرفتند.


منابع :

  1. جعفر مرتضی حسینی- زندگی سیاسی هشتمین امام- صفحه 20- 23

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/210724