مسأله شفاعت از نظر احادیث و روایات

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و اتقوا یوما لا تجزى نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لاهم ینصرون؛ و از آن روز بترسید که کسى به جاى دیگرى مجازات نمى شود و نه شفاعت پذیرفته مى شود و نه غرامت و بدل قبول خواهد شد و نه یارى مى شوند.» (بقره/ 48) آیات شفاعت به خوبى نشان مى دهد که مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بى قید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطى، از نظر جرمى که در باره آن شفاعت مى شود از یک سو، شخص شفاعت شونده از سوى دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوى سوم دارد که چهره اصلى شفاعت و فلسفه آن را روشن مى سازد، مثلا گناهانى همانند ظلم و ستم بطور کلى از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن مى گوید: ظالمان شفیع مطاعى ندارند! و اگر ظلم را به معنى وسیع کلمه تفسیر کنیم شفاعت منحصر به مجرمانى خواهد بود که از کار خود نادمند و پشیمان، و در مسیر جبران و اصلاحند، و در این صورت شفاعت پشتوانه اى خواهد بود براى توبه و ندامت از گناه. از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانى مشمول بخشودگى از طریق شفاعت مى شوند که به مقام ارتضاء رسیده اند و طبق آیه 87 مریم داراى عهد الهى هستند.
این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوى آنها و از روایاتى که در تفسیر این آیات وارد شده، استفاده مى شود به معنى ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات نیکى اعمال نیک و بدى اعمال بد و گواهى به درستى تمام مقرراتى است که از سوى خدا نازل شده، ایمانى که در فکر و سپس در زندگى آدمى انعکاس یابد، و نشانه اش این است که خود را از صفت ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدسى را به رسمیت نمى شناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامه هاى خود وادارد. در آیه 64 سوره نساء در مورد آمرزش گناهان در سایه شفاعت مى خوانیم: «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما؛ و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که به اذن خدا فرمانش برند، و اگر آنها هنگامى که به خود ستم کردند، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش مى خواستند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مى کرد، قطعا خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند.» در این آیه توبه و استغفار مجرمان مقدمه اى براى شفاعت پیامبر اکرم (ص) شمرده شده است و در آیه 98 و 99 سوره یوسف: «قالوا یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا انا کنا خاطئین؛ گفتند: اى پدر! براى گناهان ما آمرزش بخواه که ما خطاکار بوده ایم.» «قال سوف استغفر لکم ربى انه هوالغفور الرحیم؛ گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش خواهم خواست که بى تردید او آمرزنده ى مهربان است.» نیز آثار ندامت و پشیمانى از گناه در تقاضاى برادران یوسف از پدر بخوبى خوانده مى شود.
در مورد شفاعت فرشتگان مى خوانیم که استغفار و شفاعت آنها تنها براى افراد با ایمان و تابعان سبیل الهى و پیروان حق است «و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شىء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم؛ فرشتگانى که حاملان عرشند و آنها که پیرامون آنند، به ستایش پروردگارشان تسبیح مى گویند و به او ایمان دارند و براى مؤمنان آمرزش مى خواهند و مى گویند: پروردگارا! رحمت و دانش تو شامل همه چیز شده است، پس کسانى را که توبه کرده و راه تو را دنبال نموده اند ببخش و آنها را از عذاب آتش نگاه دار.» (غافر/ 7)
در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند «الا من شهد بالحق» (زخرف/ 86) و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده بر قرار سازد، پیوندى از طریق توجه به حق و گواهى قولى و فعلى به آن، که این خود نیز عامل دیگرى براى سازندگى و بسیج نیروها در مسیر حق است. در روایات اسلامى نیز تعبیرات فراوانى مى بینیم که مکمل مفاد آیات فوق است و گاهى صریحتر از آن، از جمله:
1- در تفسیر برهان از امام کاظم (ع) از امام علی (ع) نقل شده که مى فرماید: از پیامبر (ص) شنیدم «شفاعتى لاهل الکبائر من امتى؛ شفاعت من براى مرتکبین گناهان کبیره است.» راوى حدیث که ابن ابى عمیر است مى گوید: از امام کاظم (ع) پرسیدم چگونه براى مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالى که خداوند مى فرماید: «و لا یشفعون الا لمن ارتضى؛ جز برای کسی که (خدا) رضایت دهد شفاعت نمی کنند.» (انبیاء/ 28) مسلم است کسى که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودى خدا نیست. امام در پاسخ فرمود: هر فرد با ایمانى که مرتکب گناهى مى شود طبعا پشیمان خواهد شد و پیامبر (ص) فرموده پشیمانى از گناه توبه است و کسى که پشیمان نگردد مؤمن واقعى نیست، و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او ظلم است، و خداوند مى فرماید ظالمان دوست و شفاعت کننده اى ندارند. مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان کبائر مى شود، ولى ذیل حدیث روشن مى کند که شرط اصلى پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانى است که مجرم را به مرحله ندامت و خود سازى و جبران برساند و از ظلم و طغیان و قانون شکنى برهاند.
2- در کتاب کافى از امام صادق (ع) در نامه اى که به صورت متحدالمال براى اصحابش نوشت چنین نقل شده: «من سره ان ینفعه شفاعة الشافعین عند الله فلیطلب الى الله ان یرضى عنه؛ هرکس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودى خدا را جلب کند.» لحن این روایت نشان مى دهد که براى اصلاح اشتباهاتى که در زمینه شفاعت براى بعضى از یاران امام خصوصا و جمعى از مسلمانان عموما رخ داده است صادر شده، و با صراحت شفاعتهاى تشویق کننده به گناه در آن نفى شده است و مى گوید هرکس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودى خدا را جلب کند.
3- باز در حدیث پر معنى دیگرى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «اذا کان یوم القیامه بعث الله العالم و العابد، فاذا وقفا بین یدى الله عز و جل قیل للعابد انطلق الى الجنه، و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تادیبک لهم؛ در روز رستاخیز خداوند عالم و عابد را بر مى انگیزد به عابد مى گوید تنها به سوى بهشت رو اما به عالم مى گوید براى مردمى که تربیت کردى شفاعت کن.» در این حدیث پیوندى در میان تادیب عالم و شفاعت او نسبت به شاگردانش که مکتب او را درک کرده اند دیده مى شود که مى تواند پرتوى به روى بسیارى از موارد تاریک این بحث بیفکند. به علاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفى آن از عابد نشانه دیگرى است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قراردادى و یا پارتى بازى نیست بلکه یک مکتب تربیتى است و تجسمى است از تربیت در این جهان.
شفاعت از ناحیه خدا شروع می شود. این خداست که شفیع را به عنوان شفیع بر می انگیزاند و به او اجازه شفاعت کردن را می دهد. در آیه معروف آیة الکرسی می فرماید: «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه؛ کیست که در پیشگاه او جز به اذن او شفاعت کند.» (بقره/ 255) همچنین در آخر سوره عم می خوانیم که: «یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من أذن له الرحمن و قال صوابا؛ آن روزی که روح و همه ملائکه می ایستند و هیچ کسی در آنجا اجازه سخن گفتن ندارد و نمی تواند سخن بگوید مگر آنکه خدا به او اجازه گفتن بدهد و صواب هم بگوید.» (نبأ/ 38)
در احادیث ما از ائمه اطهار وارد شده است که فرموده اند آن کسی که خدا به او اجازه بدهد و سخن درست بگوید یعنی کسی که خدا به او اجازه شفاعت بدهد، در شفاعت کردن خودش هم به صواب شفاعت می کند و به صواب سخن می گوید. از کسی شفاعت می شود که اصل ایمانش مورد پسند باشد، دینش مورد پسند باشد، یعنی از مشرک شفاعت نمی شود. آن کسی که از او شفاعت می شود حداقل این است که خود او موحد باشد و مشرک نباشد، چون شفاعت آنجا همان مغفرت الهی است و ما در آیه قرآن می خوانیم: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک؛ شرک قابل مغفرت نیست و بنابراین از مشرک به هیچ وجه شفاعت نمی شود.» (نساء/ 48)
اینجا که ما داریم که (فقط) از موحد شفاعت می شود پس مسلم یک شرطش ایمان به توحید است. حال ایمان به رسالت و نبوت و همچنین ایمان به امامت و ولایت چطور؟ آیا این هم شرط است یا شرط نیست؟ اگر این ایمانها نباشد از روی کفر و عناد، یعنی کسی نبوت رسول اکرم (ص) یا امامت امیرالمؤمنین (ع) بر او عرضه شده است و با اینکه حقیقت را درک کرده عناد ورزیده است، نه، (شفاعت) شامل چنین کسی نمی شود، ولی اگر ما فرض کنیم افرادی باشند که فاقد اینها هستند اما از روی قصور نه از روی تقصیر، این مانعی ندارد و در احادیث ما هم این مطلب وارد شده است.
حدیث معروفی هست، شاید احادیث زیادی به این مضمون هست، فرموده اند از درهای بهشت یک در اختصاص دارد به سایر اهل توحید، یعنی به موحدینی که مسلمان نیستند، ولی به شرط اینکه بغض ما در دلشان نباشد، یعنی اگر حب ما را ندارند بغض ما را هم نداشته باشند، یعنی افرادی باشند که عناد نداشته باشند، افرادی باشند که نداشتن دین برایشان از روی قصور بوده نه از روی تقصیر.
در حدیثی هست، شخصی به نام زید شحام گفت در خدمت حضرت صادق (ع) بودیم، آیه 41 و 42 سوره دخان «یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا و لا هم ینصرون* الا من رحم الله؛ روزی که هیچ مولایی، هیچ حامی ای از کسی که تحت حمایتش است نمی تواند حمایت کند و سودی به او برساند، مگر کسی که خدا به او رحم کند.» خوانده شد، حضرت فرمود: «من رحم الله» ما هستیم (به اعتبار شفاعت کردن نه به اعتبار شفاعت شدن.) (بحارالانوار/ ج 24 ص 205 باب 54 روایت 3)
در حدیث است که خداوند شفاعت سه طبقه را در قیامت قبول می کند، یکی طبقه انبیاء، بعد از آنها طبقه علما (در اینجا چون اسم اوصیا ذکر نشده است و روایت هم از ائمه ما هست، پس مقصود از علماء علمای ربانی هستند که در درجه اول شامل خود ائمه اطهار می شود و در درجه بعد شامل علمایی که واقعا راه آنها را در پیش گرفته اند). بعد فرمود: ثم الشهداء، از این دو طبقه: از طبقه انبیا و طبقه ائمه و علمایی که راه ائمه را در پیش گرفته اند که بگذریم، طبقه ای که در قیامت ظهور می کند برای شفاعت، طبقه شهدا هستند. این شفاعت، شفاعت هدایت است، و ظهور و تجسم حقایقی است که در دنیا وقوع یافته است. بعد از انبیاء و اوصیاء و علمایی که پیرو واقعی آنها بودند، شهدا هستند که گروه گروه مردم را از ظلمات گمراهی نجات داده و به شاهراه روشن هدایت رسانده اند. امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: خدا شهدا را در قیامت با بهاء و جلالی و با عظمت و نورانیتی وارد می کند که اگر انبیا از مقابل اینها بگذرند و سوار باشند به احترام اینها پیاده می شوند. این قدر خدا شهید را با جلالت وارد عرصه قیامت می کند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- جلد 5 صفحه 85-81 و 80-79 و 133-132

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 1 صفحه 229-220 و 231-230

  3. مرتضی مطهری- قیام و انقلاب مهدی- صفحه 90-89

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/27011