دلایل نامگذاری فلسفه اسلامی

چرا فلسفه اسلامی «فلسفه اسلامی» نام گرفته است. نخستین دلیل این است که سنت فلسفه اسلامی عمیقا در جهان بینی وحی قرآنی ریشه دارد و در درون جهانی پذیرفته شده است که در آن نبوت یا وحی به عنوان واقعیت خیره کننده عمل می کند و نه تنها مبدأ اخلاق بلکه سرچشمه معرفت است. بنابراین، این دقیقا همان چیزی است که هانری کربن آن را به درستی فلسفه نبوی نامیده است.
دوم اینکه، در عین اینکه فلسفه اسلامی به معنی دقیق کلمه فلسفه است، تصور آن از عقل به وسیله آن عالم معنوی و عقلانی که در آن عمل می کرده است متحول و متکامل شده است، همان طور که عقل در حوزه اصالت عقل عصر روشنگری دگرگون شده و در مقایسه با معنای عقل جزئی و عقل کلی قدیس توماس آکوینی به نحو کاملا متفاوتی عمل کرده است. این امر بر هر کسی که فلسفه اسلامی را از درون سنت آن مطالعه کرده باشد انکار ناپذیر است و علیرغم کوشش بعضی از غربیان و محققان مسلمان غربزده که تسلیم خردگرایی فلسفه جدید شده اند و اکنون می خواهند قرائت خویش از عقل به معنی غربی آن را به فلسفه اسلامی نیز منتقل کنند به صورت یک واقعیت اساسی به جای مانده است.
سوم اینکه، فیلسوفان اسلامی به واقع مسلمان بودند و تقریبا همه آنها به پیروی از شریعت وفادار بودند. هرگز نباید فراموش کرد که ابن رشد مثل اعلای فلسفه عقل گرا در عالم اسلام، که در عالم غرب او را فصل الخطاب اصالت عقل تلقی می کرده اند، قاضی اعظم شهر قرطبه در اسپانیا بوده است و ملاصدرا، که از بزرگ ترین حکمای الهی عالم اسلام بوده، هفت بار با پای پیاده به زیارت حج رفته است و در سفر هفتم جان به جان آفرین تسلیم کرده است. البته دلایل دیگری نیز و جود دارند که اینجا مجال بحث درباره آنها نیست.
همه این عوامل دست به دست هم داده و بر ماهیت اسلامی فلسفه اسلامی دلالت می کنند، به همان نحو که فلسفه مسیحی، مسیحی است و فلسفه یهودی، یهودی است. شگفت این که هیچ کس علیه استفاده از تعبیر فلسفه یهود به دلیل اینکه برخی از علمای تلمود در طی قرون متمادی با آن مخالفت ورزیده اند اعتراض نمی کند و همین مسأله کم و بیش در مورد مسیحیت نیز صادق است. اما در مورد اسلام، بیشتر محققان غربی ترجیح دادند که دیگر حوزه های تفکر اسلامی چون کلام را «اسلامی» و فلسفه اسلامی را «بیگانه» تلقی کنند و برای اثبات مدعای خود به همان آراء مخالف در درون عالم اسلام که مانند محققان تلمود در دین یهود با فلسفه اسلامی به مخالفت برخاسته اند تمسک جستند.
به علاوه، این دیدگاه غربی، به وسیله برخی از محققان مسلمان که در حوزه های خردگرایی و شک گرایی تفکر غربی پرورش یافته اند و نسبت به سنت زنده فلسفه اسلامی در درون جهان اسلام و امکان اکتساب معرفت یقینی از طریق عقل هیچ گونه حساسیتی نشان نمی دهند، پذیرفته شده است. مسلما، فلسفه اسلامی در حوزه های اسلامی مخالفاتی داشته است، اما نه تنها در عالم تشیع بلکه همچنین در برخی مناطق و حوزه های عالم تسنن مدافعاتی هم داشته است، هر چند فلسفه در قرون بعدی در بسیاری از مناطق اهل سنت لااقل در جهان عرب کم و بیش یا با علم کلام یا با عرفان پیوند یافته است. به هر جهت، فلسفه اسلامی تا به امروز به عنوان یک فعالیت عمده عقلانی و یک سنت زنده فکری در درون دژ مستحکم اسلام باقی مانده است و اگر لفظ فلسفه را به شکل مضحک اخیر آن (کاریکاتور) در عالم انگلوساکسون، که اطلاق عنوان فیلسوف را حتی از افلاطون و ارسطو مضایقه می کند، محدود نکنیم، به معنی حقیقی کلمه شایسته نام فلسفه است.
به دلایلی چند، فلسفه اسلامی را نمی توان فلسفه عرب نامید، هر چند اصطلاح اخیر (فلسفه عرب) در مغرب تاریخچه ای قابل احترام دارد و در عین حال پیش از قرن چهاردهم/ بیستم هیچ سابقه تاریخی در جهان اسلام ندارد. اولا، هرچند اکثر آثار فلسفه اسلامی به زبان عربی نگاشته شده، بسیاری از این آثار نیز به زبان فارسی نوشته شده اند که سابقه تاریخی آن به ابن سینا بر می گردد. ثانیا، در عین اینکه بسیاری از فیلسوفان اسلامی، مانند کندی یا ابن رشد، عرب بوده اند بسیاری از فلاسفه و در واقع اکثر آنها ایرانی بودند، و حال آنکه برخی از آنان از حیث نژادی ترک یا هندی تبار بودند. به علاوه، در طول بیشتر تاریخ اسلام، ایران همیشه به عنوان مرکز اصلی فلسفه اسلامی باقی مانده است.
برای طرف دیگر قضیه هم استدلال هایی وجود دارد. بسیاری از آثار فلسفه یهود به عربی نوشته شده است، اما فلسفه عرب خوانده نمی شود و نیز ادبیات کاملی از آثار عربی مسیحی وجود دارد که دارای ماهیت فلسفی است و در تاریخ اولیه فلسفه اسلامی واجد اهمیت است، اما به یک سنت متمایز فلسفی (فلسفه اسلامی) تعلق دارد. اگر کسی عقاید ملی گرایانه و تنگ نظرانه دوره جدید را کنار بگذارد و بر کل سنت فلسفه اسلامی نظر افکند، به دلایل عقلی و تاریخی هیچ چاره ای ندارد جز اینکه آن را فلسفه اسلامی بنامد و اگر واژه فلسفه عرب هنوز هم در زبان های اروپایی به کار می رود باید این واژه را دقیقا به معنی قرون وسطایی آن (یعنی اسلام) فهمید و هرگز نباید آن را به فهم جدید کلمه منتقل کرد.
فلسفه اسلامی به وسیله مسلمانانی که عرب، ایرانی و بعضا ترک، هندی، و مالی (اندونزیایی، مالزیایی، فیلیپینی) بودند بر مبنای ترجمه هایی که غالبا به وسیله مسیحیان انجام شد و تا حدی متأثر از واکنش های مسیحی و یهودی نسبت به فلسفه یونان بود به وجود آمد. با این وصف، فلسفه اسلامی در عالمی به بار آمد که مقهور وحی قرآنی و ظهور اصل الهی توحید بود. در چنین عالمی، سنت فلسفه ای پدید آمد که به عنوان واسطه العقدی در پیدایش فلسفه یهود در قرون وسطی عمل کرد و نیز تأثیری شگرف در ظهور فلسفه و کلام غرب مسیحی داشت. فلسفه اسلامی همچنین تأثیر عمیقی در آیین هندو در هند داشت. سنت فلسفه اسلامی به انحاء گوناگون به دیگر مکتب های اسلامی واکنش متقابل نشان داده است و، بر مبنای مبادی حکمت عتیق، یکی از غنی ترین سنت های عقلانی در عالم را آفریده است، سنتی که به عنوان یک واقعیت زنده تا به امروز به حیات خود ادامه می دهد.


منابع :

  1. سید حسین نصر- تاریخ فلسفه- صفحه 37- 40

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/27669