ابوالشعثاء یزید ابن زیاد کندی

تیرانداز آستان امام
از مردان شجاع و تیرانداز کوفه و از اصحاب علی بن ابیطالب (ع) بود، از تیره ی بنی بهدله و از طایفه ی کنده، پدرش مهاصر (مهاجر) بهدلی کندی کوفی است. ابوالشعثاء آن زمان که خبردار شد، امام حسین (ع) رهسپار عراق شده، از کوفه بیرون رفت و خود را به کربلا رساند و کنار امام خود ماند. برخی نیز بر این باورند که قبل از اینکه سپاه حر ابن یزید ریاحی به سپاه امام برسد، ابوالشعثاء در راه به امام پیوست و تا کربلا در کنار حضرت امام باقی ماند و نقل می کنند که آن زمان که امام حسین (ع) به نینوا رسید، مردی که بر مرکبی راهوار سوار بود و کمانی بر دوش و مسلح و از کوفه می آید، هر دو لشگر منتظر ایستادند، چون آن مرد رسید، به حربن یزید و یارانش سلام گفت ولی به حسین (ع) و اصحاب سلام نداد و نامه ای از ابن زیاد که برای حر آورده بود، به او داد و نامه چنین بود: «وقتی نامه من به تو رسید و فرستاده ام بیامد، بر حسین و یارانش سخت بگیر و او را در بیابانی بدون آب و حصار فرود آور و حامل این نامه را مأمور کرده ام تا مرا از انجام کار تو آگاه کند. والسلام.» وقتی حر نامه را خواند، به امام (ع) گفت: «این نامه امیر عبیدالله بن زیاد است که به من دستور داده و این فرستاده اوست که از من جدا نمی شود تا نظر امیر اجرا شود.» در این موقع ابوالشعثاء، یزیدبن زیاد کندی، به فرستاده عبیدالله نگاه کرد و او را شناخت و گفت تو مالک بن نسیر هستی؟ مرد گفت بله! (و او مردی کندی بود)
ابوالشعثاء: «مادرت به عزایت بنشیند، به چه کار آمده ای؟ این چکار ناشایسته ای است که به دنبال آن آمده ای؟» مرد گفت: «اطاعت از امام و پیشوایم کرده و به بیعت خود عمل نموده ام.» ابوالشعثاء: «عصیان پروردگارت کرده ای و پیشوای ناحق خودت را درباره نابودی خودت پیروی کرده ای که خداوند می فرماید: «و جعلنا هم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لاینصرون؛ و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش می خواندند و روز رستاخیز یاری نخواهند شد» (قصص/ 41).» اما به هر حال روز عاشورا جزو نخستین کسانی بود که از امام حسین (ع) اجازه گرفت و به میدان مبارزه رفت. چنین رجز می خواند:
انا یزید و ابی مهاصر *** اشجع من لیث بغیل خادر
یارب انی للحسین ناصر *** ولابن سعد تارک و هاجر
من یزیدم و پدرم مهاجر (مهاصر) است. از شیر بیشه شجاع تر هستم.
خدایا من حسین را یاری می کنم، از ابن سعد دوری می جویم و او را رها می کنم.

ابو الشعثاء پس از مدتی نبرد با دشمن، اسبش زخم برداشت، از این رو از اسب پیاده شد و مقابل امام زانو زد و چندین تیر به سوی لشگر عمر سعد انداخت. با هر تیری که رها می کرد، این شعر را می خواند:
انا ابن بهدله *** فرسان العرجله
من پسر بهدله هستم. آنها سوارند و دیگران پیاده.
امام حسین نیز برای هر تیری که پرتاب می کرد، دعا می فرمود: «خداوندا! تیرهای او را به هدف بنشان و در عوض بهشت را به او عطا کن!» مورخین می گویند او زیاد تیر انداخت که فقط پنج تیر او به خطا رفت. چندین نفر از دشمن را کشت و سرانجام خودش نیز به دست کوفیان به شهادت رسید. بیشتر تاریخ نگاران او را از اولین نفراتی می دانند که در کربلا شهید شد.
توضیح: برخی نام او را یزید بن زیاد بن مظاهر- یا مهاصر یا مهاجر- کندی بهدلی کوفی یا "یزید بن ابی زیاد" ذکر کرده اند، برخی مورخان نیز همچون فیروزآبادی او را از محدثین می دانند.


منابع :

  1. شیخ عباس قمی- نفس المهوم

  2. جواد محدثی- فرهنگ عاشورا

  3. دائرة المعارف تشیع به نقل از ابصار العین، اعیان الشیعه، و تاریخ امام حسین علیه السلام، طبری، مقتل الحسین خوارزمی، مثیرالاخران، اسرار الشهاده و ...

  4. شیخ عباس قمی- منتهی الامال

  5. قیام حسینی

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/29519