بررسی استدلال مکتب خلفا به سخنان امام علی(ع) درباره جانشینی پیامبر (ص)

استدلال به «عمل صحابه» که پیروان مکتب خلفا بدان معتقدند هنگامی صحیح و تمام است که سیرت آنها در ردیف کتاب و سنت بوده و یکی از مصادر و مدارک شریعت اسلامی باشد، و درباره آنها همانی نازل شده باشد که درباره رسول خدا نازل گردیده است مانند این دو آیه شریفه که می فرماید:

 «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه» (سوره اعراف/ آیه 21«همانا رسول خدا برای شما اسوه و الگویی نیکوست».

«ما آتاکم الــرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا» (سوره حشر/ آیه 7«آنچه را که رسول خدا برای شما آورده بگیرید و از آنچه نهی تان کرده باز ایستید».

و بدون آن، عمل صحابه حجتی را بر ما اثبات نمی کند. اضافه بر آن، نمی دانیم به کدام یک از صحابه اقتدا نماییم زیرا قول و فعل برخی از صحابه با برخی دیگر مخالف است، و بدین خاطر است که علما و دانشمندان در چگونگی تشکیل خلافت اختلاف نظر دارند که آیا بیعت یک نفر تشکیل می شود، چنانکه عباس عموی پیامبر به علی (ع) گفت: «دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم که مردم با تو بیعت نمایند»؟ و یا به قول خلیفه عمر «بیعت  با ابوبکر لغزشی شتابزده بود»؟ یا آنکه باید به معاویه اقتدا نماییم، که به روی خلیفه شرعی امام علی (ع) شمشیر کشید؟!

* نقد و بررسی استدلال به سخن امام علی (ع) در نهج البلاغه:

برخی بنابر دیدگاهی که درباره شوری و بیعت و اقتدا به عمل صحابه دارند، به سخنی که سید شریف رضی از امام علی (ع) در نهج البلاغه آورده استدلال کرده اند که آن حضرت فرموده است: «همان مردمی با من بیعت کردند که با ابوبکر و عثمان بیعت کردند، بر همان قراری که با آنها بیعت نمودند. پس، شاهد را حق گزینش و غایب را حق نکوهش نباشد. چه جز این نیست که شوری از آن مهاجران و انصار است. و اگر آنها بر یک نفر اجماع و اتفاق کردند و او را امام نامیدند، این مورد رضا و پسند است. و اگر کسی با عیبجویی یا بدعتی از جرگه آنها برون می شد، او را بدانچه از آن خارج شده بود باز می گرداندند. و اگر سرباز می زد با او به خاطر پیروی از غیر راه مومنان پیکار می کردند و خداوند او را بدانچه خود برگزیده......». می گویند: «امام (ع) در این نامه با استناد به بیعت و شوری و اجماع مهاجران و انصار، بر معاویه احتجاج می کند. بنابراین، امام (ع) تشکیل امامت را به وسیله آنچه که یادآور شده صحیح می داند». پاسخ آن است که، سید رضی گاهی یک بخش از نامه یا خطبه امام (ع) را که در اعلی درجه بلاغت می دیده گزینش نموده و بقیه آن را رها کرده، روشی که درباره این نامه نیز معمول داشته است. تمام این نامه را «نصربن مزاحم» در «کتاب صفین» خود آورده و نص آن چنین است:

«بسم الله الرحمان الرحیم

اما بعد، بیعت با من در مدینه، تو را نیز، که در شام هستی، بدان ملتزم می کند. زیرا، همان مردمی با من بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، بر همان قراری که با آنها بیعت نمودند. پس، شاهد را حق گزینش و غایب را حق نکوهش نباشد. چه، جز این نیست که شوری از آن مهاجران و انصار است. و اگر آنها بر یک نفر اجماع و اتفاق کردند و او را امام نامیدند، این مورد پسند خداست، و اگر کسی با عیبجویی یا رویگردانی از جرگه آنها خارج می شد، او را بدانچه از آن خارج شده بود، باز می گرداندند. و اگر سر باز می زد، با او به خاطر پیروی از غیر راه مومنان پیکار می کردند. و خداوند او را بدانچه خود برگزیده بود پیوند می داد و ملازم جهنمش می گرداند که بد جایگاهی است. همانا طلحه و زبـیر با من بیعت نمودند و سپس بیعت مرا نقض کردند که نقضشان همانند ردشان بود و من براساس آن با ایشان پیکار کردم تا حق ظاهر و امر خدا باهر گردید در حالی که آنها ناخشنود بودند. پس، تو نیز بدانچه مسلمانان وارد آن شده اند، وارد شو، که محبوبتر ین امور نزد من درباره تو عافیت و رستگاری است، مگر آنکه خود را در معرض بلا قرار دهی، که اگر چنین کنی با تو پیکار می کنم و از خدا بر تو مدد می جویم. تو درباره قاتلان عثمان سخن به دراز گفتی، پس ] اگر راست می گوئی، ابتدا[ بدانچه مسلمانان وارد آن شده اند وارد شو، سپس شکایت آنها را نزد من بیاور تا تو و ایشان را به حکم کتاب الله وا دارم. اما آنچه تو به دنبال آنی، فریب کودک از خوردن شیر است! و به جان خودم سوگند که اگر با دیده عقلت و نه هوای نفست، نظر کنی، مرا برترین فرد قریش از خون عثمان می بینی. و بدان که تو از «طلقاء» و آزاد شدگان هستی، از کسانی که خلافت برای آنها روا نیست و شوری شامل حالشان نگردد. اینک «جریربن عبدالله» را که از جمله مومنان و مهاجران است به سوی تو و اطرافیان تو فرستادم. پس بیعت نما، که نیروئی جز نیروی خدا نباشد».

از این نامه آشکار می شود که امام علی (ع) به چیزی احتجاج می کند که معاویه و همتایان او بدان ملتزم بوده اند و به او می گوید: «بیعت با من در مدینه تو را هم، که در شام بودی، بدان ملتزم می سازد. چنانکه پیش از آن نیز که در شام بودی، به بیعت عثمان ملتزم شدی. همچنین بیعت با من، دیگر همتایان تو در خارج مدینه را نیز بدان ملتزم می سازد، چنانکه بیعت با عمر در مدینه آنها را، که در دیگر اماکن بودند، بدان ملتزم ساخت».

امام(ع) بدینگونه او را- به همان چیزی که او و دیگر همتایانش از مکتب خلفا در آن دوره بدان ملتزم بودند – ملتزم می سازد. و این در نزد عقلا امری پذیرفته است و آنها با مخالف، به چیزی که خود را بدان ملتزم می داند، اجتجاج می کنند. این اولا.

ثانیا
اینکه فرمود: «و اگر آنها ] =مهاجران و انصار[ بر یک نفر اجماع و اتفاق کردند و او را امام نامیدند، این مورد رضا و پسند خداست». این جمله در برخی نسخه ها چنین آمده است: «این مورد رضا و پسند است» یعنی مورد رضا و پسند آنهاست. چون به اختیار و انتخاب آنها بوده و با اجبار و در سایه شمشیر نبوده است. و بر فرض اینکه امام فرموده باشد: «این مورد رضا و پسند خداست» می گوئیم: آری، آنچه که همه مهاجران و انصار بر آن اجماع و اتفاق کرده باشند، که امام علی (ع) و دو سبط رسول خدا (ص) حسن و حسین(ع) نیز از جمله آنهایند، این اجماع و اتفاق مورد رضای خداست. و سرانجام، نمی دانم چگونه به این سخن امام در نهج البلاغه استشهاد کرده و دیگر سخنان امام (ع) را که شریف رضی در همین نهج البلاغه روایت کرده، فراموشی سپرده اند. مانند این سخن که در «باب حکم» آورده و گوید: هنگامی که اخبار سقیفه را پس از وفات رسول خدا (ص) به امیرالمومنین (ع) رسانیدند، فرمود: «انصار چه گفتند؟» پاسخ دادند: «گفتند: امیری از ما باشد و امیری از شما». فرمود: «چرا با آنها احتجاج نکردند که رسول خدا (ص) وصیت فرموده که به نیکانشان احسان شود و از بدانشان گذشت گردد؟» گفتند: «در این سخن چه حجتی بر آنان است؟» فرمود: «اگر امیری از آن ایشان بود که درباره شان وصیت نمی شد!» سپس فرمود: «قریش چه گفتند؟» پاسخ دادند: «احتجاج کردند که آنها شجره رسول خدایند». فرمود: «به شجره رسول خدا استناد کردند و ثمره آن را ضایع نمودند!» و نیز سخن آن حضرت که می فرماید: «واعجبا! أتکون الخلافه بالصحابه و لاتکون بالصحابه و القرابه؟!»، «شگفتا! آیا خلافت با مصاحبت و همدمی، شدنی است و با مصاحبت و خویشاوندی ناشدنی؟!». و شریف رضی گوید: آن حضرت را شعری بدین معناست که:

«فان کنت بالشوری ملکت امورهم                              فکیف بهذا و  المشیـــرون غیـــب»

«و ان کنت بالقربی حججت خصیمهم                        فــــغیرک  اولی بـــــالنبی  واقــــرب»

یعنی: «اگر از راه شوری امورشان را بدست گرفته ای، این چه شورائی است که مشاوران آن حضور نداشتند. و اگر از راه قرابت بر مخالف استدلال کرده ای، که غیر تو به پیامبر سزاوارتر و مقربتر است».

و جامع ترین بیان آن حضرت در این باره، بیانی است که در «خطبه شقشقیه» آمده و فرموده: «اما والله لقد تقمصها ابن ابی قحافه و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحی، ینحدر عنی السیل و لایرقی  الی الطیر،  فسدلت دونها  توبا، و طویت عنها کشحا، و طفقت أرتئی بین ان اصول بید جزاء، او اصبر علی طخیه عمیاء»، «آگاه باشید! به خدا سوگند پسر ابوقحافه ]=ابوبکر[ خلافت را جامه خویش کرد، در حالی که می دانست جایگاه من در آن، جایگاه محور در سنگ آسیاست که سیل معارف از من فرود آید و هیچ پرنده ای بر بلندایم نیاید. پس، جامه اش را رها و کنارش را جدا ساختم و با خود اندیشیدم که آیا با دست خالی یورش برم، یا بر ظلمتی کور شکیبائی ورزم، ظلمتی که میانسالان را فرتوت و خردسالان را پیر می کند و مومنی در آن رنج می کشد تا خدایش را ملاقات نماید. و دیدم شکیبائی بر آن خردمندانه تر است. پس، شکیبائی ورزیدم، حالی که در چشم خار و در گلو استخوان بود و میراثم را به یغما رفته می دیدم. تا آنگاه که اولی ]= ابوبکر[ به راه خود رفت و آن را به آغوش فلان پس از خود افکند». امام (ع) سپس به قول اعشی تمثل جست و فرمود:

شتان ما یومی علی کورها                                               و یوم حیـــان اخـــی جابر

«امروز من که بر پالان شتر سوارم با روزگار حیان برادر جابر، چقدر فاصله دارد!»

و چه شگفت آور است!! آنکه در حیاتش خواستار اقاله و فسخ بیعت می شد، برای پس از مرگش آن را به نام دیگری منعقد نمود- و چه حساب شده و به نوبت آن را دوشیدند!- و آن را در حوزه ای درشت و ناهموار قرار داد، کسی که برخوردش دردافزا، همنیشی اش توان فرسا و اشتباه و اعتذارش بی انتها بود. و همدمی با او، سواری بر شتر چموشی را می مانست که اگر زمانش را بکشی، بینی اش پاره گردد، و اگر رهایش کنی به هلاکش انجامد. و به خدا سوگند، مردم ]در زمان او[ به اشتباه و وارونگی، و تلون و بیراهگی مبتلا گردیدند، و من در طول این مدت رنج این محنت، شکیبائی ورزیدم، تا آنگاه که او- نیز به راه خود رفت و آن ]= خلافت[ را در جماعتی نهاد که مرا یکی از آنها انگاشت! و پناه بر خدا از آن شوری! چه وقت در مقام مقایسه من با اولی شان تردید بوجود آمد که قرین و همسنگ چنین اشتباهی شدم؟! با این حال، من با فرودشان فرود، با پروازشان پرواز کردم تا آنکه یکی از آنها ]= سعد وقاص[ به خاطر حقد و کینه اش از حق منحرف شد و دیگری جانب دامادی نگاه داشت و ناگفتنی های پست دیگری که انجام شد تا اینکه سومی شان ]= عثمان [ در حالتی که شکم و پهلوهایش را از مبدأ تا مخرج انباشته بود، به خلافت برخاست و خویشاوندانش نیز با او بپاخاستند و مال الله را همانند شترانی که سبزه بهاری  می بلعند، با ولع بلعیدند. تا آنگاه که رشته ای از هم گسست و کردارش او را درهم شکست و پرخوریش واژگونش نمود. و هیچ چیز به هراس و شگفتم نیاورد، مگر آنکه دیدم مردم انبوه انبوه، بسان موی گردن کفتار، از هر سوی به سمت من آمدند تا آنجا که «حسن و حسین» لگد مال شدند و در دو سوی بدنم سائیده گردید- یا ردایم پاره شد- و همانند گوسفندان آرمیده پیرامونم حلقه زدند. و چون به انجام این امر همت گماشتم، گروهی پیمان شکستند و دسته ای خروج کردند و جمعی دیگر ستم پیشه ساختند. چنانکه گوئی سخن خدا را نشنیده اند که می فرماید: «تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لافسادا و العاقبه للمنقین» ( سوره قصص / آیه 83)، «این سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جوئی و فساد در زمین را ندارند، و فرجام نیک از آن پرهیزکاران است.»  چرا، به خدا سوگند آن را شنیده و به خاطر سپرده اند ولی دنیا در چشمانشان زینت یافت و زیورش ایشان را فریفته ساخت. آگاه باشید! سوگند به آنکه دانه را شکافت و آدمی را جان بتافت، اگر آن جماعت حاضر نمی شدند و به خاطر حضور و یاری آنها، حجت بر من تمام نمی شد، و اینکه خداوند بر عهده علما نهاده تا سیری ستمکار و گرسنگی ستم دیده را تأیید ننماید، بی گمان آن را به گردنش می افکندم و انجامش را به جام آغازش سیراب می کردم. و شما خوب دریافته اید که این دنیای شما نزد من از آب بینی بز ماده ای هم بی مقدارتر است.»

گوید: «سخن امام (ع) که به اینجا  رسید، مردی که[ از نواحی سرسبز عراق ] آمده بود[ به پا خاست و نوشته ای به دست آن حضرت داد و امام به مطالعه آن پرداخت. ابن عباس به او گفت: «یا امیرالمومنین! کاش سخنت را از آنجاکه بریدی، ادامه دهی!» فرمود: «هیهات ابن عباس! این «شقشقه» ای بود که بیرون جست و فرو نشست». و ابن عباس گوید: «به خدا سوگند هرگز بر هیچ سخنی به اندازه این سخن افسوس نخوردم، چرا که امیرالمومنین (ع) بدانجا که مرادش بود نرسید!» بنابر آنچه بیان شد، می توان گفت: پیروان مکتب خلفا همه این سخنان را فراموش کرده یا نادیده گرفتند و تنها به سخنی که معاویه و همتایانش بدان ملتزم بوده اند و امام علی (ع) با آن بر آنها احتجاج کرده، تمسک جسته اند!


منابع :

  1. علامه سیدمرتضی عسکری- بازشناسی دو مکتب (جلد اول) – از صفحه 266 تا 275

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402159