نمونه ای تعزیرات در قرآن مجید

در قرآن مجید بعضی از موارد تعزیرات دیده می شود که نمونه ای برای این حکم کلی اسلامی محسوب می شود:

الف- داستان متخلفان جنگ تبوک

توضیح اینکه: در آیه 118 توبه می خوانیم: «وعلی الثلاثه الذین خلفوا حتی اذا ضاقت علیهم الارض بما رحبت وضاقت علیهم انفسهم وضلنوا ان لا ملجا من الله الا الیه ثم ثاب علیهم لیتوبوا ان الله هو التواب الرحیم»، «خداوند بخشید آن سه نفر را که (در مدینه) باز ماندند (و از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند و مسلمانان با آنها قطع رابطه نمودند) تا آن حد که زمین با آن همه وسعتش برآنها تنگ شد! و (حتی) جایی در میان خویش برای خود نمی یافتند! (در اینجا) دانستند پناهگاهی از (عذاب) خدا جز به سوی او نیست، سپس خداوند رحمتش را شامل حال آنها نموده تا توبه کنند. خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است». در این آیه به طور اشاره، و در روایات و تفاسیر به طور گسترده، تعزیر عجیبی را که پیامبر (ص) در مورد سه نفر از متخلفان جنگ تبوک (همانها که فرمان پیامبر (ص) را نادیده گرفته و بدون عذر موجه از شرکت در جنگ سرباز زدند) قائل شد بیان گردیده. این سه نفر که طبق صریح بعضی از روایات «کعب بن مالک» و «مرارة بن ربیع» و «هلال بن امیه» نام داشتند، با این که جزء گروه منافقان نبودند ولی به خاطر سستی و تنبلی از شرکت در جنگ تبوک خودداری کردند، اما به زودی متوجه گناه بزرگ خود شده و پشیمان گشتند. هنگامی که پیامبر (ص) از میدان تبوک بازگشت به خدمتش آمدند و زبان به عذرخواهی گشودند ولی پیامبر (ص) با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد احدی با آنان سخن نگوید، و به دنبال آن مردم هرگونه مراوده را با آنان قطع کردند، حتی زنان و فرزندانشان نزد پیامبر (ص) آمدند و اجازه خواستند از آنها جدا شوند، پیامبر (ص) اجازه جدایی کامل نداد، ولی دستور داد به آنها نزدیک نشوند. در این هنگام آنها در یک محاصره عجیب اجتماعی گرفتار شدند و زمین با تمام وسعتش بر آنان تنگ شد، تا آنجا که مجبور شدند برای نجات از این خواری و رسوایی «مدینه» را ترک گویند و به کوههای اطراف پناه ببرند، بستگان آنها غذا برای آنان می آوردند ولی حتی یک کلمه با آنها سخن نمی گفتند! یکی از آنان به دو نفر دیگر گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده اند بیایید ما هم از یکدیگر قطع رابطه کنیم، شاید خدا توبه ما را بپذیرد! این پیشنهاد عملی شد و سرانجام پس از پنجاه روز توبه و تضرع به پیشگاه خداوند توبه آنان پذرفته شد و آیه فوق نازل گشت. با دقت مختصری در این ماجرای عجیب تاریخی روشن می شود که در واقع این یک تعزیر مهم و یکنوع زندان معنوی شدید توأم با تحقیر و افشاگری و طرد موقت از جامعه بود، و تاثیر عجیبی در مسلمانان و در خور آن مجرمان گذشت و سبب ترک این گونه گناهان در آینده به شمار می رفت. این داستان شاهد گویای دیگری بر عمومیت مفهوم تعزیر و عدم اختصاص آیه به شلاق و تازیانه است، و نشان می دهد که بعضی از انواع تعزیرات تاثیری بسیار قویتر از تازیانه و شلاق دارد و در سطح وسیعی از جامعه موجب نهی از منکر می شود.

ب- داستان ثعلبه

مورد دیگر همان است که درباره یکی از انصار (ثعلبه بن حاطب) در آیات 75 تا 78 سوره توبه نازل شده است: «و منهم من عاهد الله لئن اتانا من فضله لنصدقن و لنکونن من الصالحین- فلما اتاهم من فضله بخلوا به وتولوا و هم معرضون – فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بمااخلفوالله ما وعدوهبما کانوا یکذبون الو یعلموا ان الله یعلم سرهم ونجوا وان الله علام الغیوب»، «بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود، اما هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند، این عمل نفاق را تا روزی که خدا را ملاقات کنند در دلهایشان برقرار ساخت، این به خاطر آن است که از پیمان الهی تخلف جستند و دروغ می گفتند، آیا نمی دانستند که خداوند اسرار و سخنان در گوشی آنها را می داند و خداوند دانای همه غیبها (و امور پنهانی) است؟!» بسیاری از مفسران معتقدند این آیات درباره یکی از انصار به نام «ثعلبه بن حاطب» نازل شده، او مرد فقیری بود که مرتب به مسجد می آمد و از پیامبر (ص) می خواست که برای او دعا کند که خداوند مال فروانی به او عطا نماید. پیامبر (ص) به او فرمود: «قلیل تودی شکره خیر من کثیر لا تطیقه»، نعمت کمی که بتوانی حقش را اداء کنی بهتر از نعمت زیادی است که توانایی ادای حقش را نداشته باشی. ولی او همچنان اصرار می ورزید، و قسم یاد نمود که اگر خداوند ثروتی به او عنایت کند تمام حقوق آن را خواهد پرداخت. پیامبر ناچار برای او دعا کرد. چیزی نگذشت پسر عموی ثروتمندی داشت از دنیا رفت و ثروت سرشاری به او رسید، ثروت او روز به روز فزونتر می شد، و گله های فراوانی نصیب او گردید، ولی هنگامی که پیامبر (ص) مأمور جمع آوری زکات را نزد او فرستاد این «تازه به نوا رسیده کم ظرفیت» نه تنها از پرداخت حق الهی خودداری نمود بلکه بر اصل تشریع زکات خرده گرفت! و آن را چیزی شبیه «جزیه» اهل کتاب شمرد! (مأمور پیامبر (ص) دست خالی بازگشت و آیات فوق در مذمت او و بخل و نفاق و پیمان شکنی اش نازل شد! نزول این آیات، خود تعزیر شدیدی درباره او محسوب می شد چرا که عمل زشت او را افشا کرد. طبق روایتی او برای اعاده حیثیت و جبران این خسارت مهم اجتماعی خدمت پیامبر (ص) آمد و حاضر به ادای زکات اموال خود شد، ولی این بار پیامبر (ص) از او نپذیرفت! پیامبر(ص) رحلت فرمود او نزد خلیفه اول آمد تا زکات مال خود را بپردازد، ولی او هم از وی نپذیرفت! در عصر خلیفه دوم و سوم نیز زنده بود همین کار را کرد آنها گفتند: چون پیامبر (ص) از تو نپذیرفته است ما هم نمی پذیریم، و در آخر خلافت عثمان از دنیا رفت! گرچه در آیات فوق تصریح به مسأله تعزیر نشده است ولی نفس این عمل که آیات از او نکوهش کرد و عمل او را افشاء نمود و پیامبر (ص) و خلفا با او این معامله را کردند مصداق  تعزیر محسوب می شود، و این امر اثر عمیقی در او و یگران گذاشت و منظور از تعزیر چیزی جز این نیست، که مجازات مادی یا معنوی که اثر بازدارنده داشته باشد در مورد مجرمان انجام گیرد.

ج- آیه ایذاء

در قرآن مجید برای مردان و زنانی که (همسر ندارند و) اقدام به ارتکاب زنا کنند دستور مجازات داده است و می فرماید: «والذان یاتیانها منکم فاذوهما...» (نساء/16) اگر منظور از ایذاء در اینجا همان حد شرعی باشد که در آیه «الزانیه والزانی....» (نور/2) به آن اشاره شده ارتباطی با بحث تعزیرات ندارد و داخل بحث حدود خواهد بود، اما هرگاه منظور از «ایذاء» مجازات به طور مطلق است که حد و حدود معینی برای آن ذکر نشده و مربوط به قبل از نزول حد زناست- همان گونه که گروهی از مفسران گفته اند – جزء تعزیرات محسوب خواهد شد، زیرا مجازاتی است نامعین در مورد زناکاران مجرد و قبل از تشریع حد زنا در اسلام بوده است. مرحوم «طبرسی» در مجمع البیان نیز برای جمله «فاذوهما» (آن دو را آزار دهید) دو معنی ذکر کرده که هر دو منطبق بر تعزیرات است: نخست این که منظور سرزنش کردن با زبان و زدن با کفش است! و دوم این که منظور فقط سرزنش با زبان است.

د- آیه نشوز

درباره زنان ناشزه نیز حکمی در قرآن مجید دیده می شود که آن نیز یکی از مصداقهای تعزیرات است، هر چند در اینجا به شوهران اجازه داده شده است که با مراعات احتیاط این حکم را اجرا کنند، می فرماید «واللاتی تخافون نشوزهن فعظوهن واهجروهن فی المضاجع واضربوهن فان اصعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا»، «آن دسته از زنان را که از طغیان و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید و (اگر موثر واقع نشد) در بستر از آنها دوری کنید، و (اگر آن هم موثر  نشد و راهی جز شدت عمل نبود) آنها را تنبیه نمایید، اگر از شما پیروی کردند به آنها تعدی نکنید» (نساء/34). منظور از زنان ناشزه آنهایی هستند که از انجام وظایف زناشویی سر باز می زنند و نشانه های مختلف ناسازگاری در آنها ظاهر می شود. در آیه فوق سه نوع تعزیر برای چنین زنانی در نظر گرفته شده است نخست: پند و اندرز (فراموش نکنیم که اندرز در همه جا یکی از مراحل تعزیرات است زیرا اثر بازدارنده دارد). دوم کناره گیری از آنان، سوم تنبیه بدنی، و هریک از این مراحل سه گانه در صورتی است که مرحله قبل موثر واقع نشود. و اگر سوال شود آیا مردان راه نشوز و طغیان را پیش گرفتند نیز مشمول چنین مجازاتی هستند؟ در پاسخ خواهیم گفت آری! ولی چون انجام این گونه مجازاتها در مورد مردان از عهده زنان خارج است به عهده حاکم شرع گذارده شده، و او موظف است مردان متخلف را از طرق گوناگون و در صورت لزوم تنبیه بدنی به وظایف خود آشنا سازد. داستان مردی که به همسرش اجحاف کرده بود و به هیچ قیمت حاضر به تسلیم در برابر حق نبود و علی (ع) او را با شدت عمل و حتی تهدید به شمشیر وادار به تسلیم کرد معروف است. و از اینجا جواب سوالی که هنگام طرح این آیه در اذهان بسیاری مطرح می شود و آن اینکه: چگونه ممکن است اسلام به مردان اجازه دهد که در مورد زنان متوسل به تنبیه بدنی شوند و آنان را بزنند، در حالی که این امر با کرامت انسان مخصوصا انسانی که شریک زندگی اوست هماهنگ نیست، روشن می شود زیرا:

«اولا» منظور از ضرب و تنبیه بدنی در اینجا این نیست که شلاق بردارد و گوشت و پوست او را با هم مخلوط کند، و یا سیلی بر صورتش بنوازد و سیاه و کبود کند چرا که هیچ یک از اینها در شرع اسلام جایز نیست و حتی دیه دارد. منظور تنبیه ملایمی است که نه سبب جراحت گردد و نه سرخ و سیاه و کبود کند تا آنجا که جمعی از مفسران در توضیح آیه گفته اند: چیزی مانند زدن روی دستها با چوب مسواک! و یا تنبیهی شبیه آن که او را کمی ناراحت سازد، ولی شدید نباشد و مجروح نکند.

«ثانیا» نباید فراموش کرد که زنان بر چهار گونه اند: گروهی زنان مومن و صالحند که بر اثر شایستگی ذاتی و تربیتهای اکتسابی به مسولیتهای خود در محیط خانواده کاملا آشنا هستند، آنها باید کاملا مورد احترام همسرانشان باشند، و دستور «وعاشروهن بالمعروف» (با آنها به طور شایسته معاشرت کنید) (19/نساء) در مورد آنهاست. گروه دیگری آنهایی هستند که از وظایف خود در خانواده سر باز می زنند و مایه آزار همسر خود می شوند ولی تخلفهای آنها عمیق نیست و با پند و اندرز متوجه اشتباه خود شده، به خاطر خوف از خدا و داشتن تقوی به راه حق بازمی گردند. اینها مشمول جمله «فعظوهن» در آیه فوق می باشند. گروه سومی که نشوزشان عفیف تر است با بی اعتنایی و به اصطلاح قهر کردن متوجه اشتباه خود می شوند و به خاطر لطافت روحی که دارند این واکنش خفیف در وحشان اثر می گذارد و از در صلح و صفا و آشتی درمی آیند، و جمله «اهجروهن فی المضاجع» در آیه فوق درباره آنهاست. تنها گروه چهارمی هستند که سرکشی و پشت پا زدن به وظایف و مسولیتهای خود در برابر همسرانشان را از حد می گذرانند و در طریق قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام برمی دارد، نه تقوای چندانی دارند که آنها را از  این کار باز دارد، نه اندرزها در آنها سودی می بخشد و نه جدا شدن در بستر و کم اعتنایی در روحشان اثر می گذارد، و راهی  جز شدت عمل در مورد آنها باقی نمی ماند، تنها در اینهاست که اسلام به همسر اجازه تنبیه بدنی و تعزیر به وسیله ضرب را داده است، و این کاری است که در جوامع شرقی و غربی وجود دارد و حتی ایراد کنندگان نیز در چنین شرایطی از آن استفاده می کنند، و با شرایطی که گفته شد مطلب عجیبی نیست و هرگز با کرامت انسانی ناسازگار نمی باشد.

«ثالثا»-این موضوع منحصر به زنان نیست اگر مردان نیز از وظایف خود سر باز زنند با همین مراحل چهارگانه روبرو خواهند شد. نخست باید آنها را پند و اندرز داد، سپس از طریق تعزیرات معنوی مانند بی اعتنایی در اجتماع آنها را از کار خلاف باز داشت، و اگر اینها مفید واقع نشود بایداز طریق ضرب و امثال آنها مجازات شوند، منتها چون این کار معمولا از دست زنان برنمی آید و سلطه مردان مانع اجرای این امور است حاکم شرع موظف است که این مردان سرکش و متخلف را به وظیفه خود آشنا سازد و در جای خود بنشاند. با توجه به نکات سه گانه بالا گمان نمی کنیم هیچ فرد منصفی این دستور را زیر سوال برد و آن را بر خلاف شئون انسانی بشمرد. قابل توجه اینکه در ذیل این دستورات سه گانه بلافاصله می فرماید: «فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن سبیلا»، «اگر آنها اطاعت کنند و به راه صحیح باز گردند به آنها تعدی نکنید».


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی –پیام قرآن 10 – از صفحه 216 تا 223

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/402808