پاره ای از خصوصیات اخلاقی و سوابق پیامبر اسلام

فارسی 5274 نمایش |

یـکـى از راهـهـایـى کـه مـى توان حقانیت مدعى رسالت را از آن به دست آورد، بررسى قراین و شـواهـد اسـت کـه در مـحـاکـم قـضـایى گاهى براى فهمیدن حقانیت کسى در ادعایش، مورد استفاده قـرارمـى گـیـرد.
یکی از ایـن قـرایـنی که در ارتـبـاط بـا رسـالت رسول اکرم (ص) می توان بررسى نمود، سوابق و خصوصیات نیک اخلاقی ایشان می باشد، که در اینجا نگاهی گذرا به آنان داریم:
1 ـ امـانـتـدارى و راسـتـگـویـى: امـیـن بـودن پـیـامـبـر اکـرم (ص) قـبـل از بـعـثت، زبانزد مردم حجاز بود، به طورى که امین لقب مشهور آن حضرت شده بود. از این رو، در تـجـدید بناى کعبه هنگامى که در نصب حجرالاسود بین طایفه هاى قریش اختلاف افتاد و بـه دنـبـال راه حـل بـودند، همه بر این اتفاق کردند که نخستین کسى که از در مسجدالحرام وارد شد، هر پیشنهادى کرد آن را بپذیرند. نـخـسـتـین کسى که از در وارد شد، حضرت محمد (ص) بود. چون او را دیدند با کمال خرسندى گفتند: «هذا الاءمین، رضینا، هذا محمد؛ این امین است، به حکم وى تن مى دهیم این محمد است.»
پـاکـى و امـانـت پـیـامـبـر نـه تـنـهـا قـبـل از بـعـثـت مـورد قـبـول همگان بود، بلکه پس از بعثت نیز با آن همه دشمنى، باز بسیارى از مردم امانتهاى خود را نزد آن حـضـرت مـى سـپـردنـد، بـه گـونـه اى کـه پـیـامـبـر، هـنـگـام هـجـرت بـه مـدیـنـه (سـیـزده سـال پـس از بعثت) به على (ع) فرمان داد تا در مکه بماند و امانتهاى مردم را به آنها برساند و سپس به مدینه مهاجرت کند.
2 ـ ستم ستیزى و دفاع از مظلوم: یکى از خصوصیات روحى و اخلاقى پیامبر اسلام، مبارزه با سـتـم و سـتـمـگـر و یـارى سـتـمـدیـدگـان بـود، بـه گـونـه اى کـه آن بـزرگـوار بـیـسـت سـال قـبـل از بـعـثت در حالى که بیش از بیست بهار از عمرش نگذشته بود، در پیمانى به نام «حلف الفضول» شرکت کرد که بر اساس آن عده اى متعهد شدند با اتحاد، حقوق مظلوم را از ستمگر بگیرند.
3 ـ دورى از بـتـهـا و مـفـاسـد: در مـیـان عـربـهـاى دوران جاهلیت، افکار خرافى، اوهام و افسانه پـرسـتـى رایـج بـود، لیـکـن در هیچ یک از صفحات تاریخ نه تنها نشانى از آلودگى پیامبر اسـلام بـه آن مـفـاسـد نـیـسـت، بـلکـه اظـهـار تـنـفـر از آنـهـا مـطـرح اسـت.
سـن حضرت از چهار سـال تـجـاوز نمى کرد که از مادر رضاعى خود (حلیمه) خواست تا همراه برادران رضاعى به صـحـرا رود. حـلیمه مى گوید: «محمد را شستشو دادم و به موهایش روغن زدم؛ به چشمانش سرمه کشیدم و براى اینکه دیوهاى صحرا به او صدمه نرسانند یک مهره یمانى براى محافظت او به گـردنـش آویـخـتم. محمد (ص) مهره را از گردن درآورد و چنین گفت: مادر جان! آرام باش، خداى من همواره با من و نگهدار و حافظ من است.»

منـابـع

پژوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه- نبوت خاصه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد