فرشته ای همراه پیامبر
فارسی 3752 نمایش |یکى از عوامل کفر و انکار بهانه جویى است، گرچه بهانه جویى معلول عوامل دیگر از جمله تکبر و خودخواهى مى باشد ولى تدریجا به عنوان یک روحیه منفى در مى آید و خود یک عامل براى عدم تسلیم در برابر حق مى گردد. از جمله بهانه جویى هایى که مشرکان در برابر پیامبر (ص) داشتند و در چندین آیه از قرآن به آن اشاره شده این است که آنها مى گفتند چرا پیامبر (ص) به تنهایى به این ماموریت بزرگ دست زده است؟ "چرا موجودى از غیر جنس بشر و از جنس فرشتگان او را در این ماموریت همراهى نمى کند؟" مگر مى تواند انسانى که از جنس ما است به تنهایى بار رسالت را بر دوش کشد؟ «و قالوا لو لا أنزل علیه ملک؛ گفتند چرا فرشته اى بر او نازل نشده است.» (انعام/ 8)
در حالى که با وجود دلائل روشن و آیات بینات بر نبوت او جایى براى این بهانه جویى ها نیست، به علاوه فرشته نه قدرتى بالاتر از انسان دارد و نه آمادگى و استعدادى براى رسالت، بیش از او، بلکه به مراتب انسان از او آماده تر است. این اعتراض بسان سایر اعتراضها و بهانه گیری آنان است؛ زیرا مفاد آن این است که: «انسان برای هدایت انسان کافی نیست، بلکه باید موجودی از غیر جنس وی به آن ضمیمه گردد» در حالی که جریان بر عکس است، اثر پذیری همجنس از همجنس به مراتب عملی تر و استوارتر است.
قرآن با دو جمله که هر کدام استدلالى را در بر دارد به آنها پاسخ مى گوید: نخست اینکه اگر فرشته اى نازل شود، و سپس آنها ایمان نیاورند، به حیات همه آنان خاتمه داده خواهد شد «و لو أنزلنا ملکا لقضی الأمر ثم لا ینظرون؛ اگر فرشتهاى فرود مىآورديم قطعا كار تمام شده بود سپس مهلت نمى يافتند.» (انعام/ 8) اما چرا با آمدن فرشته و همراهى او با پیامبر (ص) منکران گرفتار مرگ و هلاکت مى شوند؟ دلیل آن همان چیزى است که در چند آیه قبل به آن اشاره شد که اگر نبوت جنبه شهود و حسى پیدا کند، یعنى با آمدن فرشته، غیب تبدیل به شهود گردد و همه چیز را با چشم ببینند آخرین مرحله اتمام حجت شده است، چون دلیلى بالاتر از این تصور نمى شود، با این حال اگر کسى مخالفت کند کیفر و مجازات او قطعى خواهد بود، ولى خداوند به خاطر لطف و مرحمت بر بندگان براى اینکه فرصتى براى تجدید نظر داشته باشند این کار را نمى کند مگر در موارد خاصى که مى داند طرف، آمادگى کامل و استعداد پذیرش دارد، یا در مواردى که طرف مستحق نابودى است، یعنى اعمالى انجام داده است که استحقاق مجازات الهى را دارد، در این موقع به تقاضاى او ترتیب اثر داده مى شود و به هنگامى که قبول نکرد فرمان نابودى او صادر مى گردد.
پاسخ دوم اینکه پیامبر (ص) به مقتضاى مقام رهبرى و عهده دار بودن امر تربیت مردم و سرمشق عملى به آنها دادن لازم است از جنس خود مردم و همرنگ و هم صفات آنها و تمام غرائز و صفات انسان در او وجود داشته باشد، زیرا فرشته علاوه بر اینکه براى بشر قابل رؤیت نیست. نمى تواند سرمشق عملى براى او گردد، چون نه از نیازها و دردهاى او آگاه است و نه به وضع غرائز و خواسته هاى او آشنا است، و به همین دلیل رهبرى او نسبت به موجودى که از هر جهت با وى فرق دارد کاملا نارسا خواهد بود. لذا قرآن در جواب دوم مى گوید «و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا؛ اگر ما او را فرشته قرار مى دادیم و به پیشنهاد آنها عمل مى کردیم، باز لازم بود تمام صفات انسان را در او ایجاد کنیم، و او را به صورت و سیرت مردى قرار دهیم.» (انعام/ 9)
از آنچه گفتیم روشن مى شود، که منظور از جمله "لجعلناه رجلا" این نیست که فقط شکل انسان به او مى دهیم که بعضى از مفسران پنداشته اند، بلکه منظور این است که او را از نظر ظاهر و باطن به صفات انسان قرار مى دهیم. سپس نتیجه مى گیرد که با این حال همان ایرادات سابق را بر ما تکرار مى کردند که چرا به انسانى ماموریت رهبرى داده اى و چهره حقیقت را بر ما پوشانیده اى «و للبسنا علیهم ما یلبسون؛ امر را همچنان بر آنان مشتبه مىساختيم.» (انعام/ 9) لبس (بر وزن درس) به معنى پرده پوشى و اشتباه کارى است، و لبس (بر وزن قفل) به معنى پوشیدن لباس است (ماضى اول لبس بر وزن ضرب و ماضى دوم لبس بر وزن حسب مى باشد) و روشن است که در آیه معنى اول اراده شده است، یعنى اگر فرشته اى مى فرستادیم باید به صورت و سیرت انسانى باشد و در این موقع به عقیده آنها ما مردم را به اشتباه و خطا انداخته بودیم و همان نسبتهاى سابق را بر ما تکرار مى کردند، همانطور که خود آنها افراد نادان و بى خبر را به اشتباه و خطا مى افکنند و چهره حقیقت را بر آنها مى پوشانند. بنابراین نسبت "لبس" و پرده پوشى به خدا از زاویه دید آنها است.
در پایان خداوند به پیامبرش دلدارى مى دهد و مى گوید از مخالفت و لجاجت و سرسختى آنها نگران نباش، زیرا جمعى از پیامبران پیش از تو را نیز به باد استهزاء و مسخره گرفتند اما سرانجام آنچه را، مسخره مى کردند، دامانشان را گرفت و عذاب الهى بر آنها نازل شد. «و لقد استهزئ برسل من قبلک فحاق بالذین سخروا منهم ما کانوا به یستهزؤن؛ و پيش از تو پيامبرانى به استهزا گرفته شدند پس آنچه را ريشخند مى كردند گريبانگير ريشخندكنندگان ايشان گرديد.» (انعام/ 10) در حقیقت این آیه هم مایه تسلى خاطرى است براى پیامبر (ص) که در راه خود کمترین تزلزلى در اراده اش واقع نشود و هم تهدیدى است براى مخالفان لجوج که به عواقب شوم و دردناک کار خود بیندیشند.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 5 صفحه 159
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 6 صفحه 148
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها