معلم فرشتگان
فارسی 3318 نمایش |به عنوان نصیحت از زبان بعضی از حکما و اولیا نقل می کند که موقع راه رفتن متواضع باش و خرامان و متکبرانه راه نرو زیرا نه توان شکافتن زمین را داری و نه از کوه سرفرازتر و بالاتری «إنک لن تخرق الأرض و لن تبلغ الجبال طولا؛ تو هرگز زمین را نخواهى شکافت و در بلندى به کوه ها نخواهى رسید.» (اسراء/ 37) ولی به کسی که اندیشه الهی و روحانی دارد می گوید تو از آسمان بلندتر و از کوهها برتر و از زمین سخت تری، آنها برای تو خلق شده اند: «لو أنزلنا هذاالقران علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله؛ اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى کردیم، بى شک آن را از بیم خدا خاکسار و متلاشى مى دیدى، و این مثل ها را براى مردم مى زنیم.» (حشر/ 21) اما همین قرآن بر قلب پیامبر نازل شد «نزل به الروح الأمین* علی قلبک لتکون من المنذرین؛ روح الامین آن را نازل کرده است. بر قلب تو، تا از بیم دهندگان باشى.» (شعراء/ 193- 194)
قرآن اگر بر کوه، نازل می شد متلاشی می گشت، کوه آن قدرت را ندارد که معانی بلند و غیبی قرآن را هضم کند، زیرا خداوند در کمتر از قرآن تجلی کرد و کوه نتوانست آن را تحمل کند: «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا؛ سپس همین که پروردگار او بر کوه تجلى کرد، آن را متلاشى ساخت.» (اعراف/ 143) تجلی قرآن مهمترین تجلیات خدای سبحان است؛ قرآن ناطق، امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «فتجلی لهم سبحانه فی کتابه من غیر أن یکونوا رأوه؛ خدا، در کتابش برای بندگان تجلی کرده است بدون آنکه او را ببینند.» پس خدا در قرآن تجلی کرده و می فرماید اگر بر کوه متجلی بشوم متلاشی می شود و اگر قرآن را بر کوه نازل کنیم متلاشی می شود و ممکن نیست آن را تحمل کند؛ اما همه ی حقیقت قرآن، بر قلب مطهر انسان کامل نازل می شود و او آرام می گیرد.
انسان مرتبط با وحی، از کوه استوارتر است، خدای سبحان درباره این انسان می فرماید: «هوالذی خلق لکم ما فی الأرض جمیعا؛ اوست کسى که آنچه در زمین است، همه را براى شما آفرید.» (بقره/ 29) آنچه در زمین است از برای شماست، و نیز می فرماید: «إنا عرضنا الأمانة علی السموات و الأرض و الجبال فأبین أن یحملنها و أشفقن منها و حملها الإنسان إنه کان ظلوما جهولا؛ ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کردیم، و آنها [تکوینا] از پذیرفتن آن سرباز زدند و از آن هراسیدند، ولى انسان آن را بر دوش گرفت به راستى او ستمگرى نادان است.» (احزاب/ 72) ناظر به اکثری است که به عهدشان وفا نکردند.
انسان می تواند باری را تحمل کند که حمل آن مقدور سماوات، سلسله جبال و زمین گسترده نیست؛ از این رو خدای سبحان درباره انسان کامل، نه تنها می گوید تو از زمین و آسمان بزرگتر و از سلسله کوهها برتری بلکه می گوید بزرگتر از سلسله فرشتگانی! زیرا آنها بار علم را نتوانستند تحمل کنند، تویی که معلم اسمایی، تویی که کلیه حقایق را بلاواسطه آموختی و به فرشتگان گزارش دادی و اگر ملائکه توان فراگیری بدون واسطه اسما را داشتند به آنها نیز می آموختیم: «و علم ادم الأسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء؛ و همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست مى گویید مرا از نام هاى اینان خبر دهید.» (بقره/ 31)
نیاموختن بدون واسطه اسمای الهی به فرشتگان، نه برای آن است که تبعیضی از ناحیه خدای سبحان است، چون فیض او نسبت به همه یکسان است چنانکه احاطه آن حضرت بر همه مساوی است «الرحمن علی العرش استوی؛ خداى رحمان، بر عرش استیلا یافت.» (طه/ 5) و هیچ تبعیض ناروایی در کار او نیست، هر جا قابلیت باشد فیض خدا آنجا را پر می کند: «أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها؛ از آسمان آبى فرو فرستاد، پس دره ها و مسیل ها به وسعت خود جارى شدند.» (رعد/ 17) بلکه فرشتگان آن توان را نداشتند که بدون واسطه، حقایق جهان را از خداوند فرا گیرند اگر «لسان الغیب» می گوید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه فال به نام من دیوانه زدند
یا می گوید:
فرشته عشق ندانست برو و قصه مخوان
یعنی انسان کامل باری را بر دوش می کشد که نه سماوات، نه سلسله جبال، نه زمین و نه فرشته، هیچ کدام نمی توانند آن شور و شوق تحمل را داشته باشند. اگر می گوید خدای سبحان در آدم تجلی کرده برای آن است که فرشته آن توان را نداشته که بدون واسطه متعلم اسما بشود، خدا می خواهد معلم باشد و معلم بودن، شاگرد می طلبد ولی شاگردی می طلبد که متعلم اسمای کلی باشد؛ و اگر فرشتگان چنین صلاحیتی می داشتند قطعا خدا به آنها نیز می آموخت و در حد آدم قرار می گرفتند و از نوع انسان بودند نه فرشته. لذا خدای سبحان انسان کامل را معلم فرشتگان قرار داد، آن هم در حد إنباء و گزارش حقایق اشیا نه در حد تعلیم آنها. پس انسان کامل می تواند باری بکشد که نه فلک می کشد و نه ملک، زیرا:
نه فلک راست میسر نه ملک را حاصل *** آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
برجسته ترین نمونه انسان کامل، رسول خدا (ص) است و سالک راه او شرح صدر و سبکباری لازم دارد، چنانکه باری بر پشت داشته باشد او را از پشت نگه می دارد و اگر تنگنایی در دل باشد، مانع از دید اوست و در صورتی می تواند به پیش برود و اسرار نهانی را ببینـد که مانع درونی و بیرونی نداشتـه باشد و خـدای سبحـان، این دو راه را از جلو و دنبال برای رسول خود گشوده می فرماید: «نه باری بر دوش داری و نه مانعی از پشت سر، و نه منعی در درون، برو که رفتی و برو که دیدی!» و به عبارت دیگر بیا که آمدی، ببین که دیدی، بشنو که شنیدی و … یعنی خواستن همان و محقق شدن خواسته همان، «قل رب زدنی علما؛ بگو بر علمم بیفزا.» (طه/ 114) بگو مرا ببر، بگو بر علمم بیفزا، و حدی برای آن نیست بلکه هرچه بیشتر و سریعتر باشد بهتر خواهد بود.
افاضه قابلیت
مهمترین عامل برای دریافت علوم و معارف، شرح صدر است که این مبدأ قابلی را باید از خداوند درخواست کرد و او، هرچه ببخشد نه تنها از فیضش کاهش نمی یابد بلکه بر آن افزوده می شود: «و لا یزیده کثرة العطاء إلا جودا و کرما» یعنی افاضه خداوندی زمینه قابلیت را زیاد می کند و لطف مجدد الهی به قابلیت پدید آمده پاسخ مثبت می دهد به طوری که اگر علم یا کمال دیگری به روح انسانی اضافه شد همین مظروف یعنی علم، مایه افزایش ظرفیت روح می گردد بنابراین هم اصل قابلیت به افاضه الهی است و هم تأمین نیازمندی های قابل، به عنایت خداست نه اینکه، باید قابلیت پیدا کنیم سپس فیض را از خداوند بگیریم، در دعاها آمده است که خدایا تو اگر بخواهی چیزی بدهی فیض تو خود، قابلیت می آورد.
در دعای پر برکت «ابوحمزه ثمالی» امام سجاد (ع) به ما آموخت که به خدا عرض کنیم، خدایا ما خیر را از تو می خواهیم، از کجا خیر یا لیاقت پیدا کنیم که بعدا چیزی را از تو دریافت داریم؟ «و من أین لی الخیر یا رب و لایوجد إلا من عندک و من أین لی النجاة و لاتستطاع إلا بک؛ آیا من باید خودم لیاقت پیدا کنم سپس برابر لیاقتم فیضی به من عطا کنی؟» آن لیاقت را از کجا بیابم چون هرگونه قابلیت و لیاقت نیز کمال وجودی است که مبدأ همه ی آنها خداست و با کوشش حاصل نمی شود؛ کسی که معتقد است ذاتا و بالاصالة باید لیاقت فراهم کند، آنگاه چیزی از خداوند دریافت دارد، بینش او شرک آلود است، پس:
داد او را قابلیت شرط نیست *** بلکه شرط قابلیت داد اوست
خدای سبحان منتظر کسب لیاقت ما نیست تا به ما فیض برساند. مهمترین چیزی که در قابلیت فیض یابی سهم به سزایی دارد «شرح صدر» و «رفع وزر» است که خداوند به نبی اکرم (ص) اعطا نمود. چه خوب است که ما هم قابلیت برداشتن بار از پشت و گشایش صندوق دل را قبلا از خداوند بخواهیم و بگوییم خدایا بار گناه را از دوش ما بردار و قلب ما را منشرح ساز که راه پیغمبر تو را برویم، چون راه او رفتنی است و آنچه به پیامبرش آموخت که «قل رب زدنی علما» (طه/ 114) به عنوان سنت است، نه به عنوان «قضیه ای شخصیه» یعنی هر لحظه علم خاص را، که همان علم نافع است، از خدا طلب کن. تنوین کلمه «علما» برای تفخیم و تعظیم است، یعنی آن علم عظیم و مهم را که مایه عظمت و اهمیت انسان کامل است افزون فرما.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 240
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها