وحدت و کثرت در وجود عینی
فارسی 2907 نمایش |هنگامى كه عقل فردى از یك ماهیت را در نظر مى گیرد و آن را با خود ماهیت مقایسه مى كند و این تفاوت را مورد توجه قرار مى دهد كه ماهیت قابل صدق بر افراد است، ولى افراد این ویژگى را ندارند عنوان تشخص را از فرد انتزاع مى كند و هنگامى كه یك فرد را با چند فرد دیگر مقایسه مى كند و تعددى در فرد واحد نمى بیند، وحدت را از آن انتزاع مى نماید. از این روى گفته اند وجود با تشخص و با وحدت مساوق است و هر چیزى از آن جهت كه موجود است متشخص و واحد مى باشد. البته باید توجه داشت كه منظور از این وحدت، وحدت شخصى است نه مطلق وحدت و شامل وحدت نوعى و جنسى نمى شود.
وحدت موجودات
• چگونگی کشف وحدت خارجى موجود:
در اینجا سؤالى مطرح مى شود كه وحدت موجود خارجى را چگونه مى توان شناخت و از كجا مى توانیم یقین پیدا كنیم كه موجودى را كه واحد تصور كرده ایم واقعا یك موجود و داراى یك وجود است. فلاسفه غالبا پاسخ این سؤال را به وضوحش واگذار كرده اند ولى در پیرامون آن نقاط ابهامى وجود دارد كه باید به اندازه ظرفیت مقام توضیحى درباره آنها داده شود. اگر موجودى بسیط و غیر قابل تجزیه باشد مانند ذات مقدس الهى و همه مجردات طبعا وجود واحدى خواهد داشت البته وجود مجردات و بساطت آنها با برهان اثبات مى شود و تنها وجود نفس و بساطت آنرا مى توان با علم حضورى آگاهانه دریافت، ولى بطور كلى مى توان گفت كه هر موجودى بسیط باشد وجود واحدى خواهد داشت. اما درباره موجودات مادى و قابل تجزیه اثبات وحدت آنها كار ساده اى نیست.
• اتصال موجودات از حیث فلسفی:
در نظر سطحى هر موجودى كه داراى اتصال باشد و اجزاء مفروض آن از یكدیگر گسسته نباشند موجود واحد و داراى وجود واحدى تلقى مى شود، ولى هنگامى كه با دقت مى نگریم دو نقطه ابهام رخ مى نماید. یكى آنكه آیا اجسامى كه به نظر ما متصل و یكپارچه مى رسند در واقع هم چنین اند، یا در اثر خطاى باصره آنها را متصل مى پنداریم. پاسخ این سؤال به عهده علوم طبیعى است و چنانكه مى دانیم به كمك ابزارهاى علمى ثابت شده است كه اجسام در واقع چنین اتصال و یكپارچگى ظاهرى و محسوس را ندارند و از ذرات بسیار ریز و جداى از یكدیگر تشكیل یافته اند ولى از نظر فلسفى مى توانیم بگوییم كه چون هیچ جسمى فاقد امتداد نیست سرانجام هر كدام از ذرات اجسام هر قدر هم ریز باشد اتصال و در نتیجه وحدت اتصالى را خواهد داشت.
نقطه ابهام و سؤال انگیز دیگرى كه مهمتر است این است كه به فرض اینكه اتصال اجزاء یك موجود جسمانى ثابت شد، از كجا هیچ نوع كثرت دیگرى نخواهد داشت. در پاسخ مى توان گفت كه یك موجود متصل و یكپارچه بالفعل داراى كثرتى نیست، هر چند بالقوه قابل تجزیه و تكثر مى باشد. ولى هر وقت تجزیه اى انجام گرفت موجودات دیگرى تحقق خواهند یافت، كه هر كدام از آنها داراى وحدت مخصوص به خودش خواهد بود. این پاسخ هر چند درباره مقدار و كمیت هندسى اجسام پاسخ صحیحى است، اما آن را پاسخ كامل و جامعى نمى توان دانست. زیرا از طرفى این سؤال پیش مى آید كه اگر فرضا دو جسم مختلف با یكدیگر نزدیك شوند، بگونه اى كه هیچ فاصله اى میان آنها باقى نماند و به عنوان مثال مسامحه آمیز دو قطعه فلز مختلف بهم جوش داده شوند، آیا مى توان آنها را موجود واحد و داراى وجود واحدى به حساب آورد، یا باید آنها را كثیر و داراى چند وجود دانست.
ممكن است از این سؤال پاسخ داده شود كه چون دو قطعه فلز مفروض داراى دو ماهیت مختلف هستند و طبعا هر كدام از آنها فردى غیر از فرد دیگرى خواهد داشت، از این روى نمى توان آنها را موجود واحدى دانست. ولى این پاسخ مبنى بر این است كه كثرت ماهیت كاشف از كثرت وجود عینى است، در صورتى كه چنین مطلبى به ثبوت نرسیده است. به عبارت دیگر كثرتى كه در اینجا ثابت مى شود ذاتا صفت ماهیت است نه وجود و سخن بر سر وحدت و كثرت وجود عینى است. از طرف دیگر سؤال دقیقترى مطرح مى شود كه از كجا موجود متصلى كه داراى وحدت اتصالى است داراى دو وجود متراكب نباشد به گونه اى كه یكى سوار بر دیگرى باشد و حس نتواند دوگانگى آنها را تشخیص دهد.
توضیح آنكه همانگونه كه هر یك از حواس ما یكى از ویژگیهاى اجسام را درك مى كند، مثلا چشم ما رنگ آن را مى بیند و بویایى ما بوى آن را مى شنود و چشایى ما مزه آن را مى چشد، بدون اینكه وحدت جسمى كه داراى همه آنها است از بین برود. همینطور ممكن است كثرتى در اجسام موجود باشد كه حس ما قادر به درك آن نباشد به دیگر سخن وحدت و كثرت ادراكات حسى را نمى توان دلیل كافى بر وحدت و كثرت وجود عینى تلقى كرد. از این روى جاى این احتمال باقى مى ماند كه جسم در عین وحدت اتصالى در مقدار هندسى داراى كثرت دیگرى باشد، چنانكه بعضى از فلاسفه در مورد صور جوهرى مختلف قائل شده اند و مثلا حیوان را داراى چند صورت در طول یكدیگر دانسته اند صورت عنصرى صورت معدنى صورت نباتى و صورت حیوانى.
تركیب اجسام:
در اینجا بطور سربسته پاسخ مى گوییم كه تركیب اجسام به چند صورت قابل تصور است.
1- تركیب بین اجزاء مقدارى كه بالفعل وجود ندارند و در اثر تجزیه به وجود مى آیند چنین تركیبى هیچ منافاتى با وحدت بالفعل ندارد.
2- تركیب بین ماده و صورت با فرض اینكه وجود ماده وجودى بالقوه باشد در این صورت هم ضررى به وحدت آن نمى رسد و از یك نظر شبیه فرض قبلى مى باشد.
3 -تركیب بین ماده و صورت با فرض اینكه ماده هم وجود بالفعلى غیر از وجود صورت داشته باشد و نیز تركیب بین صورتهایى كه هر یك فوق دیگرى و در طول آن قرار گرفته باشد. در این فرض واحد شمردن موجود به لحاظ وحدت صورت فوقانى است و بالعرض به كل آنها نسبت داده مى شود و بهتر این است كه آنها را متحد بنامیم نه واحد.
4- تركیب بین چند موجود بالفعلى كه در عرض هم واقع شده باشند و هیچكدام صورت فوقانى براى دیگران نباشد هر چند نوعى اتصال و ارتباط میان آنها برقرار باشد، مانند تركیب اجزاء ساعت و سایر ماشینها كه آن را تركیب صناعى مى نامند. در این فرض مجموع مركب را نمى توان از نظر فلسفى واحد و یا حتى متحد دانست، بلكه باید آن را موجوداتى متعدد و داراى وحدت اعتبارى تلقى كرد.
5- تركیب بین چند موجود گسسته كه نوعى وحدت بین آنها در نظر گرفته شود، مانند تركیب سپاه از چند لشكر و تركیب لشكر از چند تیپ و تركیب تیپ از چند گردان و بالاخره تركیب گردان از تعدادى سرباز و همچنین تركیب جامعه از نهادها و قشرها و گروههاى اجتماعى و سرانجام تركیب آنها از افراد انسان. اینگونه تركیب نیز از نظر فلسفى اعتبارى است و چنین مركباتى را نمى توان واحد حقیقى به حساب آورد.
دو نوع دیگر از تركیب خارجى را مى توان بر اقسام نامبرده افزود؛ یكى تركیبات شیمیایى و دیگرى تركیبات عضوى ارگانیك، مانند تركیب موجود زنده از تعدادى از مواد آلى و معدنى. ولى حقیقت این است كه این تركیبات از دیدگاه فلسفى حكم خاصى ندارند و به نظر بعضى از فلاسفه از قبیل قسم دوم و به نظر بعضى دیگر از قبیل قسم سوم مى باشند و شاید نظر اخیر صحیحتر باشد، مخصوصا درباره موجودات زنده.
• اتصاف موجودات مادى به مصفت به وحدت:
حاصل آنكه موجودات مادى به چند صورت متصف به وحدت مى شوند كه بعضى از آنها وحدت حقیقى است، مانند وحدت اتصالى ذرات و وحدت صورت كه داراى وجود بسیطى است و بعضى دیگر وحدت اعتبارى است مانند وحدت صناعى و اجتماعى. اما در تركیب ماده و صورت اگر قائل شدیم كه ماده وجود بالفعلى ندارد و هر موجود جسمانى تنها یك وجود بالفعل دارد كه همان وجود صورتش مى باشد طبعا داراى وحدت حقیقى خواهد بود. اما اگر براى ماده هم وجود بالفعل قائل شدیم و به عبارت دیگر هیولاى اولى را به عنوان یك موجود بالقوه نپذیرفتیم، باید براى هر كدام وجود خاصى در نظر بگیریم و مجموع آنها را متحد بنامیم نه واحد. نیز در صورتى كه قائل به صورتهاى طولى و متراكب شدیم، باید مجموع آنها را كثیر بدانیم و فقط به لحاظ وحدت صورت فوقانى است كه مى توانیم كل آنها را واحد بالعرض بشماریم، چنانكه مجموع روح و بدن انسان را یك موجود به حساب مى آوریم و در حقیقت وحدت آن مرهون وحدت روح مى باشد.
وحدت جهان:
وحدتى كه تاكنون براى هر موجود عینى مورد بحث قرار گرفت به هیچ وجه كثرت مجموع آنها را نفى نمى كند. اما وحدت دیگرى براى كل جهان مطرح مى شود كه كثرت و تعدد آن را نفى مى نماید، چنانكه معروف است كه فلاسفه جهان را واحد مى دانند اما این سخن را به چند صورت مى توان تفسیر كرد:
1- آنكه منظور از وحدت جهان وحدت اتصالى جهان طبیعت باشد، چنانكه فلاسفه مبحثى را در فلسفه طبیعى تحت عنوان بطلان خلاء مطرح كرده اند و با بیانات مختلفى كوشیده اند تا اثبات نمایند كه بین دو موجود طبیعى خلاء محض محال است. و در جاهایى كه پنداشته مى شود چیزى موجود نیست در واقع اجسام رقیق و لطیفى وجود دارند كه قابل درك حسى نیستند. بر این اساس استدلال كرده اند كه اگر دو یا چند جهان طبیعى فرض شود، در صورتى كه آنها متصل و پیوسته به یكدیگر باشند داراى وحدت اتصالى خواهند بود و جهان واحدى را تشكیل خواهند داد و اگر میان آنها خلاء حقیقى فرض شود، به طورى كه آنها را كاملا از یكدیگر جدا و منعزل نماید منافات با دلیلهاى نفى خلاء خواهد داشت.
2- آنكه منظور وحدت نظام جهان طبیعت باشد، به این معنى كه موجودات طبیعى همواره در یكدیگر تاثیر و تاثر و فعل و انفعال دارند و هیچ موجود طبیعى را نمى توان یافت كه نه در موجود طبیعى دیگرى مؤثر و نه از آن متاثر باشد. چنانكه موجودات همزمان با تفاعلات خودشان زمینه پیدایش موجودات بعدى را فراهم مى كنند و خودشان نیز از تفاعلات موجودات قبلى به وجود آمده اند. بنابراین همه جهان طبیعت محكوم این رابطه علیت و معلولیت مادى است و از این روى مى توان آن را داراى نظام واحدى دانست، ولى روشن است كه این وحدت در واقع صفت نظام است كه وجود عینى مستقلى از موجودات بى شمار جهان ندارد و بر اساس آن نمى توان وحدتى حقیقى براى جهان طبیعت اثبات كرد.
3- آنكه منظور وحدت جهان در سایه وحدت صورتى باشد كه همه اجزاء آن را در زیر چتر خودش متحد مى سازد، چنانكه اجزاء نبات و حیوان در سایه وحدت صورت جوهرى خودشان متحد مى شوند. صورت واحدى كه براى كل جهان مى توان فرض كرد، به طورى كه موجودات ذى روح مانند انسان و حیوان را نیز دربر گیرد، ناچار روح دیگرى خواهد بود كه مى توان آن را نفس كلى یا روح جهان نامید. اما بعضى از فلاسفه پا را فراتر نهاده و مجردات و جمیع ما سوى الله را نیز مشمول آن دانسته اند و بدین ترتیب عقل اول یا كاملترین موجود امكانى را به منزله صورتى براى ما دون آن به حساب آورده اند، چنانكه بسیارى از عرفاء جهان را انسان كبیر نامیده اند. اما تاكنون برهانى بر این مطلب نیافته ایم و مخصوصا موجود مجرد تامى مانند عقل اول را صورت جهان نامیدن خالى از مسامحه نیست. به هر حال چنین فرضى نیز به معناى نفى كثرت حقیقى از اجزاء جهان نخواهد بود، زیرا این وحدت در واقع صفت همان صورت فوقانى جهان است و بالعرض به مجموع جهان نسبت داده مى شود، چنانكه در مورد وحدت روح و بدن گفته شد. ناگفته نماند كه پذیرفتن این وحدت براى جهان مستلزم پذیرفتن قسم سوم از تركیبات یاد شده است. ولى پذیرفتن آن قسم تركیب مستلزم پذیرفتن چنین وحدتى نیست.
منـابـع
محمدتقی مصباح يزدی- آموزش فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها