کون و فساد
فارسی 2867 نمایش |
• اقسام تغییر:
با توجه به وسعت مفهوم تغییر فرضهاى مختلفى را مى توان براى آن در نظر گرفت مانند:
1- پیدایش موجود جوهرى بدون ماده قبلى و به اصطلاح بگونه ابداعى مصداق این فرض نخستین موجود مادى است بنابر قول كسانى كه آغاز زمانى براى جهان مادى قائل هستند.
2- نابود شدن موجود جوهرى بطور كامل و مصداق آن آخرین موجود مادى است بنابر قول كسانى كه به پایان زمانى براى جهان مادى معتقدند.
3- نابود شدن یك موجود جوهرى بطور كامل و پدید آمدن موجود جوهرى جدیدى بجاى آن وقوع چنین فرضى بنظر بسیارى از فلاسفه ممكن نیست و دست كم در پدیده هاى عادى مصداقى براى آن یافت نمى شود.
4- پدید آمدن یك موجود جوهرى بعنوان جزئى بالفعل براى موجود جوهرى دیگر و مصداق روشن آن صورتهاى نباتى است بنابر قول كسانى كه صورت نباتى را جوهر و مواد آن را موجود بالفعل مى دانند.
5- نابود شدن جزئى از موجود جوهرى بدون اینكه جزء دیگرى جانشین آن شود مانند مردن گیاه و تبدیل شدن آن به مواد اولیه بنابر قول مزبور.
6- نابود شدن جزئى بالفعل از موجود جوهرى و پدید آمدن جزء دیگرى بجاى آن كه مصداق روشن كون و فساد مى باشد مانند تبدیل عناصر به یكدیگر.
7- نابود شدن یك جزء بالقوه جوهرى و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر بجاى آن مصداق این فرض حركت جوهریه اجسام است كه دائما جزئى نابود و جزء دیگرى جانشین آن مى شود اما اجزائى كه با یك وجود سیال موجود مى شوند و جزء بالفعلى در آنها یافت نمى گردد.
8- پدید آمدن عرض جدید در موضوع جوهرى كه مصادیق فراوانى دارد.
9- نابود شدن عرضى بدون اینكه عرض دیگرى جانشین آن شود مانند پریدن رنگ جسم و بى رنگ شدن آن.
10- نابود شدن عرضى و پدید آمدن عرض دیگرى بجاى آن مصداق این فرض تعاقب اعراض متضاد مانند رنگ سیاه و سفید است.
11 - نابود شدن جزء بالفعلى از یك عرض و مصداق آن كم شدن عدد چیزى است بنابر قول كسانى كه عدد را عرض حقیقى و داراى اجزاء بالفعل مى شمارند.
12- اضافه شدن جزء بالفعلى بر عرض مانند زیاد شدن عدد چیزى بنابر قول مزبور.
13- نابود شدن جزء بالقوه از عرض و پدید آمدن جزء بالقوه دیگر مانند همه حركات عرضى.
14- تعلق گرفتن یك موجود جوهرى به موجود جوهرى دیگر مانند تعلق گرفتن نفس به بدن و زنده شدن آن.
15- قطع تعلق مزبور مانند مردن حیوان و انسان.
• مفهوم كون و فساد:
كون و فساد در اصطلاح فلسفى بمعناى پدید آمدن و نابود شدن پدیده است و اخص از وجود و عدم مى باشد. مصداق روشن كون و فساد قسم ششم از اقسام تغیر است و مى توان قسم دهم را بعنوان كون و فساد در اعراض تلقى كرد. قسم چهارم و هشتم و چهاردهم را مى توان كون بدون فساد و قسم پنجم و نهم و پانزدهم را فساد بدون كون نامید.
• اجتماع دو صورت در ماده واحده:
در قسم چهارم و چهاردهم از اقسام مفروض براى تغیر كل موجود بالقوه در ضمن موجود بالفعل باقى مى ماند و جوهر دیگرى بعنوان جزء جدیدى به آن اضافه مى شود و نوعى اتحاد میان آنها برقرار مى گردد. با این تفاوت كه در قسم چهارم صورت در ماده حلول مى كند و ماده محل آن محسوب مى شود، ولى در قسم چهاردهم نفس به بدن تعلق مى گیرد و بدن محل آن شمرده نمى شود. اكنون سؤال این است كه آیا صورت موجود قبلى زایل و فاسد مى شود و بجاى آن صورت كاملترى بوجود مى آید كه داراى كمال صورت قبلى هم هست، یا اینكه در موقعیت جدید واقعا دو صورت وجود دارد كه یكى از آنها فوق دیگرى و در طول آن قرار دارد، نه اینكه صورت قبلى نابود شده باشد. مثلا هنگامى كه صورت نباتى در مجموعه اى از عناصر بوجود مى آید آیا عناصر مزبور با فعلیت خودشان در ضمن گیاه باقى مى مانند و مى توان گفت كه در این گیاه اكسیژن و ئیدروژن و ازت و كربن و... بالفعل وجود دارد و صورت گیاهى با مجموعه آنها متحد شده است. یا باید گفت كه تنها صورتى كه در آن وجود دارد صورت نباتى است و عناصر مذكور فقط بالقوه موجود هستند.
و آیا هنگامى كه نفس حیوانى به مواد خاصى تعلق مى گیرد مى توان گفت كه آنها وجود خاص خود را حفظ مى كنند و در ضمن وجود حیوان وجود بالفعل دارند یا باید گفت كه آنچه فعلیت دارد صورت نفس حیوانى است و بدن آن بالقوه موجود است. و آیا مواد تشكیل دهنده بدن انسان و میلیونها سلول زنده آن هر كدام صورت و فعلیت خاص خود را دارند و نفس انسانى بعنوان صورت فوقانى به آنها تعلق مى گیرد، یا آنچه در انسان زنده فعلیت دارد فقط روح اوست و بدن وى بالقوه موجود است. همچنین در صورت پنجم و پانزدهم كه جزئى از موجود سابق نابود مى شود یا از آن مفارقت مى كند، آیا در آغاز دو فعلیت جوهرى وجود دارد و سپس یكى از آنها رخت برمى بندد و دیگرى با همان فعلیت سابق باقى مى ماند، یا اینكه در آغاز یك صورت كامل وجود دارد و با رفتن آن صورت ناقصترى پدید مى آید. مثلاً هنگامى كه گیاه مى خشكد و تبدیل به خاك مى شود آیا صورت خاكى در ضمن گیاه وجود بالفعل داشته و با همان فعلیت باقى مانده است، یا اینكه در موقعیت سابق تنها صورت كامل گیاهى موجود بوده و با رفتن آن صورت خاكى از نو پدید آمده است. و در مورد مفارقت روح حیوانى و انسانى از بدن حیوان و انسان آیا مواد بدن قبلا وجود بالفعل داشته اند و بعد از مفارقت روح با همان فعلیت سابق باقى مانده اند یا اینكه در موقعیت سابق فعلیت مخصوص روح آنها بوده و بعد از مفارقت آن صورتهاى جدیدى از نو پدید آمده اند.
بنابراین آنچه محور بحث را در این اقسام تشكیل مى دهد این است كه آیا اجتماع دو صورت در یك موجود جایز است، یا نه یعنى اگر اجتماع دو صورت در موجود لاحق جایز باشد. قسم چهارم و چهاردهم از قبیل كون بدون فساد بحساب مى آیند و اگر اجتماع دو صورت در موجود سابق جایز باشد، قسم پنجم و پانزدهم از قبیل فساد بدون كون بشمار مى روند. اما اگر اجتماع دو صورت ممكن نباشد همه آنها از قبیل كون و فساد خواهند بود. بعضى از فلاسفه اجتماع دو صورت در شىء واحد را جایز ندانسته اند و چنین استدلال كرده اند كه صورت همان فعلیت و شیئیت شىء است و لازمه تعدد آن تعدد شى ء مى باشد در حالى كه مفروض وحدت آن است.
اما این استدلال قانع كننده نیست زیرا اولا وحدت موجود مركب چنانكه در درس بیست و نهم اشاره شد، وحدتى است بالعرض به لحاظ وحدت صورت فوقانى و در حقیقت موجود مركب موجوداتى است كه با یكدیگر بنوعى متحد شده اند، نه اینكه موجود واحد حقیقى باشد. و ثانیا مى توان مسئله را به این صورت مطرح كرد كه آیا اجتماع دو صورت در ماده واحده جایز است یا نه چنانكه در عنوان بحث ملاحظه مى شود و روشن است كه مباحث واقعى را نمى توان با استناد به الفاظ و عناوین حل و فصل كرد. به هر حال سؤال این است كه آیا مواد تشكیل دهنده گیاه و حیوان و انسان صورت و فعلیتى غیر از صورت گیاهى و نفس حیوانى و انسانى دارند، یا هنگامى كه صورت نباتى در مواد اولیه بوجود مى آید یا نفس حیوانى و انسانى به بدن تعلق مى گیرد، مواد قبلى صورتها و فعلیتهاى خود را از دست مى دهند و به اصطلاح صورت آنها فاسد مى شود و پس از مردن گیاه و حیوان و انسان و تبدیل شدن آنها به مواد اولیه مجددا صورتهاى جدیدى روى مواد بوجود مى آید. بنظر مى رسد كه نباید تردیدى روا داشت در اینكه صورتهاى قبلى به حال خود باقى هستند و صورت جدیدى در طول آنها بوجود مى آید و با آنها به نحوى اتحاد پیدا مى كند و سپس با فاسد شدن یا قطع تعلق همان فعلیتهاى قبلى به حال خود باقى مى مانند و دیگر صورت جدیدى از نو براى آنها پدید نمى آید.
مؤید آن این است كه بسیارى از ذرات عناصر و مواد معدنى و آلى را مى توان با چشم مسلح بصورت جداگانه مشاهده كرد و در بدن انسان مى توان میلیونها بلكه میلیاردها جانور زنده و از جمله گلبولهاى سفید و قرمز خون را مشاهده نمود و مى توان آنها را از بدن وى بیرون آورد و در شرایط خاصى نگهدارى كرد. پس نه تنها مواد معدنى و آلى با فعلیتها و صورتهاى خاص خودشان در ضمن وجود نبات و حیوان و انسان موجود هستند، بلكه موجودات نباتى و حیوانى بى شمارى در ضمن یك حیوان كاملتر و انسان بالفعل وجود دارند و روح حیوانى و انسانى بعنوان صورت فوقانى در مرتبه عالیتر و در طول صور و نفوس آنها تحقق مى یابد. آیا براستى مى توان پذیرفت كه بدن حیوان و انسان هنگام تعلق روح به آن وجود بالفعلى جداى از وجود روح ندارد و هنگامى كه حیوان یا انسان مى میرد و روح از بدنش مفارقت مى كند، بدن وجود بالفعل مى یابد و صورت جدیدى از نو در آن پدید مى آید. بنابراین نباید تردید كرد كه اجتماع دو صورت طولى یا بیشتر در ماده واحده ممكن بلكه كثیر الوقوع است و آنچه ممكن نیست اجتماع دو صورت متضاد در ماده واحده است كه در عرض یكدیگر قرار مى گیرند.
• بازشناسی صورتهاى طولى از صورتهاى عرضى:
در اینجا سؤالى مطرح مى شود كه به چه وسیله مى توان صورتهاى طولى را از صورتهاى عرضى باز شناخت. پاسخ این است كه شناختن صورتهاى طولى و عرضى تنها بوسیله تجربه ممكن است، یعنى هر صورتى كه با تجربه ثابت شد كه قابل اجتماع با صورت دیگرى نیست عرضى و هر صورتى كه قابل اجتماع با صورت دیگرى باشد طولى خواهد بود. مثلا صورت آب و بخار و صورتهاى عناصر گوناگون از قبیل صورتهاى عرضى و متضاد هستند، اما صورتهاى عناصر با صورت نباتى یا حیوانى یا انسانى قابل اجتماعند و از اینروى از قبیل صورتهاى طولى بشمار مى روند. همچنین اجتماع صورتهاى جانوران پست مانند سلولها و گلبولها با صورت عالیتر مانند صورت حیوانات كاملتر و انسان ممكن است و از این جهت صورت حیوانات عالى و صورت انسان نسبت به دیگر صورتها طولى مى باشد. با توجه به این اختلاف میان صورتها مى توان آنها را به دو دسته تقسیم كرد صورتهاى متعاقب یا متضاد یا عرضى و صورتهاى متراكب یا طولى و روشن است كه این تقسیم از قبیل تقسیمهاى اضافى و نسبى است و از اینروى ممكن است صورتى نسبت به صورت معینى متعاقب و نسبت به صورت دیگرى متراكب محسوب شود.
• رابطه كون و فساد با حركت:
روشن است كه كون و فساد مخصوص تغیرات دفعى و حركت ویژه تغیرات تدریجى است و از اینروى نمى توان نوع خاصى از تغیر را از یك نظر مشمول هر دو دانست. اما عدم اجتماع كون و فساد با حركت بدین معنى نیست كه هر جا حركتى وجود داشته باشد دیگر جایى براى كون و فساد نخواهد بود، بلكه ممكن است شىء متحرك از جهت دیگرى متصف به كون و فساد گردد.
توضیح آنكه ممكن است موجودى داراى حركتى باشد كه در یك آن پایان یابد و درست در همان لحظه حركت جدیدى در آن پدید آید. بعنوان مثال هواپیمایى كه با نیروى حاصل از یك موتور حركت مى كند حركتش معلول همان نیروست و پس از خاموش شدن موتور مزبور حركت ناشى از آن هم دیر یا زود پایان مى پذیرد و هنگامى كه موتور دوم بكار مى افتد نیروى دیگرى تولید مى كند كه موجب حركت جدیدى براى هواپیما خواهد شد. اكنون اگر فرض كنیم كه درست در همان آنى كه حركت اول پایان مى یابد حركت دوم شروع شود، هر چند وقفه اى در حركت هواپیما روى نمى دهد. اما در واقع دو حركت در آن پدید آمده است كه یكى معلول نیروى موتور اول و دیگرى معلول نیروى دوم مى باشد. در اینجا علاوه بر تغیرات تدریجى یك تغیر آنى و دفعى هم رخ داده كه عبارت است از تمام شدن حركت اول و تبدیل شدن آن به حركت دوم و این تغیر را مى توان كون و فساد نامید.
همچنین هنگامى كه دو صورت متعاقب در ماده اى پدید مى آید و یكى از آنها فاسد شده دیگرى جانشین آن مى گردد، حركت جوهرى صورت سابق پایان مى پذیرد و در همان لحظه حركت جوهرى صورت لاحق آغاز مى گردد. این تبدل صورتها و تعاقب حركت جوهرى آنها را نیز باید از قبیل كون و فساد بحساب آورد، زیرا در یك آن و بدون فاصله زمانى انجام مى پذیرد. بنابراین فرض استمرار حركت در یك موجود هم منافاتى با تحقق كون و فساد در آن ندارد زیرا ممكن است در واقع دو حركت متناوب در آن حاصل شده و با نظر سطحى حركت واحد تلقى شده باشد. تنها در صورتى كون و فساد با حركت منافات دارد كه در میان حركت واحد حقیقى فرض شود و اگر جهان ماده داراى وجود واحد حقیقى و داراى حركت جوهرى واحدى فرض شود دیگر جایى براى كون و فساد باقى نمى ماند اما چنین فرضى صحیح نیست .
منـابـع
محمدتقی مصباح يزدی- آموزش فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی 1366
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها