پیامدهای جدائی دین از سیاست

فارسی 4001 نمایش |

جامعه

با توجه به روح احکام و قوانین اسلام و دستورات مربوط به حکومت و اجتماع و بررسی سیره و سنت معصومین (ع) ارتباط تنگاتنگ میان دین و سیاست امری بدیهی و آشکار است. بدون تردید اسلام مجموعه ای هماهنگ و غیر قابل تفکیک است و در تمام زمینه های حیات انسانی و نیازهای فردی و اجتماعی رهنمودهای هماهنگ با فطرت انسان و ساختار جهان ارائه داده است که راه رشد و تعالی فرد و جامعه تنها در پیروی از آنها نهفته است. از این رو عالم اسلامی که مبلغ و مروج اسلام است باید از همین جامعیت برخوردار باشد و در مسائل گوناگون جامعه بایستی طبق اندیشه و فکر اسلامی موضع مشخصی را برگزیند و خطی خود را دنبال کند و امت اسلامی را در همه جوانب زندگی راهنما باشد. طبیعی است که این مشارکت اجتماعی و رهبری فکری و عملی بستگی به آگاهی از سیاست روز و آشنائی با موقعیت زمان دارد که از آن جمله می توان مسائل سیاست داخلی و خارجی مشکلات حکومتها روابط بین المللی نقشه های استعمار و تجارب گرانبهای تاریخی را به شمار آورد.
اگر گفته شود دیانت اسلام عین سیاست است و باید عالم مسلمانان کارهای سیاسی جامعه دخالت کند بدین معنی است که وی باید همواره بر اجرای سیاست و مدیریت صحیح پافشاری نماید و تلاش خود را در جهت کوتاه کردن دستهای پلید و خائنی که موجب نابودی اسلام و فضیلت و آزادگی می شوند قرار دهد. زیرا یکی از ویژگیهای شناخت درست دین و تعالیم آن واقع گرائی و دوری گزیدن از ذهنیت می باشد. سیره ائمه طاهرین (ع) نشاندهنده توجه آنان به عینیتها می باشد در صورتی که ائمه (ع) تن به ظلم نداده و در ستیز با آن بودند. و همواره حضور اجتماعی خود را حفظ کرده و اهداف و مقاصد خود را به مردم می رساندند و پیروان خود را نیز سفارش به این حضور می کردند.

پیامدهای جدائی دین از سیاست

اثر پذیری استنباط
شناخت هر پدیده ای شرط اول و لازم برای حکم دادن پیرامون آن پدیده می باشد. اگر موضوعات خارجی به خوبی در ذهن انعکاس نیابد و تا آنگونه که هست انسان آن را نشناسد موفق به قضاوت صحیحی درباره آنها نخواهد بود. نظری که برخاسته از شناخت صحیح و همه جانبه نباشد خالی از کاستی و انحراف نخواهد بود. یک طبیعی دان یا یک دانشمند حقوق اگر موضوعی را که پیرامون آن می خواهد حکم دهد به خوبی نشناخته باشد قضاوتش نمی تواند صحیح و مطابق با حقیقت باشد. زیرا این نظریه مبتنی بر شناخت صحیح آن پدیده نبوده است. چگونگی شناخت مسائل و جریانات تاثیری مستقیم در نحوه حکم کردن پیرامون آن پدیده اجتماعی را خواهد داشت. یک سیاست دان آگاه به مسائل و جریانات و نیازمندیهای جامعه برداشت و در نتیجه موضوع گیریش تفاوتی اساسی با دیگران دارد و این چنین فردی حوادث را زیر دید تیزبین خود قرار داده و مرجعی برای حوادث واقعه (نه وقایع سابقه) خواهد بود که با پاسخگوئی و حل مشکلات مردم مسئله خاتمیت نبوت و جاودانه بودن اسلام و توانائی فقه را در پاسخگوئی به ابعاد مختلف حیات اجتماعی هر عصری را ثابت می کند. از این رو عالمان ربانی در تصدی مقامهای دینی احتیاطی شگفت داشتند و بر این باور بودند که برای تصدی مقامات دینی به جز فقه و قدرت بر استنباط احکام آگاهیهای دیگر جامعه نیز لازم است.
چنانکه نقل کرده اند عالم عامل سیدمحمد فشارکی اصفهانی که پس از رحلت میرزای شیرازی در آغاز برای قبول مرجعیت به او مراجعه کردند فرمود: «انی لست اهلا لذلک لان الریاسه الشرعیه تحتاج الی امور غیرالعلم بالفقه والاحکام من السیاسات و معرفه مواقع الامور؛ من شایسته مرجعیت نیستم زیرا ریاست دینی و مرجعیت اسلامی به غیر از علم فقه و شناخت احکام به امور دیگری مانند اطلاع از مسائل سیاسی و شناختن مواقع امور و موضع گیریهای درست در هر کار... نیازمند است.» (فوائدالرضویه، ج 2،594) و این مسئه اثر پذیری استنباط در ابعاد گوناگون آن جریان دارد که در ضمن فصلهائی بیان خواهد شد.

الف: استنباط در مسائل سیاسی اجتماعی
چگونگی درک مسائل تاثیری مستقیم در موضع گیری های احتماعی دارد. زیرا ذهنیت و عمل انسان مبتنی بر شناخت پدیده ها و یا اشیائی است که استنباط پیرامون آن انجام می گیرد. بی شک نگرش و موضع گیری آن عالمی که استعمار و نقشه ها و عوامل آن و رابطه غرب با شرق و هر دو با دیگر کشورها و همه را با هم می شناسد و می فهمد غیر از فردی گوشه گیر و به دور از مسائلی است که حتی مطالعه مجلات و روزنامه ها را بیهوده پنداشته و خود را بی نیاز از دانش آن می داند آن همه فروغی که از چراغ راه مصلحین تراوید آنانکه برای از بین بردن امتیاز سفید و سیاه و آموزش برای همه یا کوبیدن استبداد و ستم یا رفع اختلافات شوم طبقاتی و یا به خاطر اصلاحات اجتماعی رنجهای فراوانی را به جان خریدند همه چهره های مقدسی هستند که برخوردار از این سلاح آگاهی و حضور اجتماعی بوده اند.
تاریخ گواه بر این است که هنگام که روحانیت از صحنه سیاست دور شد و حضور اجتماعی خود را از دست داد (هم چون جنبش مشروطه) دچار شکست شد و دشمن موفق شد تا به اهداف شوم خود دست یابد. به دنبال این جدائی و بی خبری از واقعیات است که ذهنیت و روش عملی آنان دچار دگرگونی و انحراف گشته و افکاری مانند: محکوم کردن تشکیل حکومت اسلامی پیش از ظهور حضرت مهدی (ع)، پیدا کرده و در نتیجه برای ارضای وجدان خود به مبارزات معلولی همچون مبارزه با بهائیت یا عوامل دست سوم و چهارم پرداخته و یا به تصور لزوم خودسازی از مبارزه با ستم و ستمکار غفلت ورزیده و از مسائل اساسی حیات انسانی به دور مانده هم چنانکه با تحصیل و فعالیت اجتماعی و شرکت در تظاهرات زنان به مخالفت برخاسته و یا چون راه دشوار مبارزه با ستمگران و جنایتکاران را بی انجام می پندارد تن به حاکمیت جباران می دهد و مرگ سیاه و انحطاط فرهنگی و علمی و عقب ماندگی کشورهای اسلامی را پذیرا می شود.
در نتیجه این اندیشه انحرافی نسل جوان در گذشته از مذهب و دین سرخورده شده و به مکاتب الحادی شرق و غرب روی آورده است به این دلیل که مذهب خیال او نتوانسته نیازهای او را تأمین کند و برخی از عوامل مذهب او را دعوت به سکوت و گوشه نشینی کرده و از مبارزه با سلطه گران و سرمایه داران بازداشته و راه سعادت انسان و تصویر زندگی سعادتمندانه را نشان نداده و او را به اموری مبهم و معلول دعوت کرده است.
آری تفکیک دین از سیاست انحرافی خطرناک را دربرداشته است زیرا هرگونه انقلاب و تلاش پیرامون احقاق حقوق و اصلاح جامعه کاری منحرفانه پنداشته شده است. در نتیجه به خاطر بی خبری از فرهنگ پربار اسلامی و به فرمایش صاحب جواهر که نسبت به کسانی که انکار این واقعیت را کرده می فرماید: «هیچ بوئی از فقه و اسلام نبرده.» و به خاطر نادانی توانائی بر اقدام و برخورد صحیح و منطقی را از دست داده است. از طرف دیگر آنان که برخوردار از روشن بینی و حضور اجتماعی بوده اند بهترین گامها را در جهت خدمت و اصلاح جامعه ها برداشته اند.
افرادی چون مدرس سید شرف الدین شیرازی (اول و دوم) سید جمال الدین کاشانی و ده ها انسان والای دیگری که لباس علمشان لباس رزم و جهاد بوده است در طول زندگی علمی و فرهنگی حماسه های جاوید می آفریدند. از جمله اینان فرزانه مجاهد مرحوم آیه الله سید عبدالحسین موسوی لاری را می توان نام برد که ناشناخته مانده است. وی از بنیانگذاران و نظریه پردازان نهضت مشروطه به شمار می آید. او در جنوب ایران حرکت وسیعی برای اجرای قوانین اسلام و تشکیل حکومت اسلامی به وجود آورده بود و سالهای متمادی به حمایت از محرومان و مستضعفان به قیام برخاسته و قطع وابستگی به بیگانه را بر مسلمین واجب شمرده و گامهای بلند و استواری در نفی استعمار خارجی و استبداد داخلی برداشت و چنین فتوا داد: «اتحاد دولتهای مسلمان و تشکیل جبهه متحد در برابر دشمنان واجب شرعی است.»
او علت تمام نابسامانیها و مفاسد روزگار را در مخافت حکم و شورای ملت قلمداد کرده و سرچشمه همه بی عدالتیها اختلال نظمها و سوء مدیریت و کمبودها را در جامعه برخاسته از عدم وجود شورای اسلامی دانسته است و در این راستا از تلگرافی که از طرف مرجع زمان شناس و روشن بین به محمدعلی شاه قاجار فرستاده شده است می توان نام برد. آنان در آن تلگراف چنین فتوا می دهند: «این ضروری مذهب است که در عصر غیبت حکومت با جمهور مردم است.» اینگونه نظریات و حرکات (که تعداد آن هم بسیار است) همگی به دنبال حضور اجتماعی و شناخت زمان و واقعیتها انجام گرفته و می گیرد.

ب: اثرپذیری فقه
رسالت فقه، جوابگوئی به مشکلات اجتماعی در راهگشائی در امور فردی و اجتماعی می باشد. فقه بایستی با توجه به مسائل حیات انسانی زندگی فردی و اجتماعی انسان را اداره نماید و در ابعاد گوناگون زندگی پاسخگو به نیازهای مختلف مجتمعات انسانی باشد. اساسا حوزه گسترش فقه به اندازه گسترش اسلام و جامعیت آن می باشد. آنگونه که اسلام به جنبه های مختلف انسان و زندگی و پیشرفت او نظر داشته شخصی فقیه نیز بایستی با آگاهی از نظامات مختلف و دانستن طریقه اجراء و به کارگیری آن قوانین و طریقه حل مشکلات جوامع دستورات مترقی این دین حنیف را که ضامن هدایت و رشد انسان هاست به طور صحیح استنباط نموده و به کارگیری. متاسفانه نبودن حکومت در طول صدها سال رفته رفته ذهنیت فردگرایانه را در برخی از اندیشه ها به وجود آورد. این اثر به تدریج در تمام ابواب و کتب فقهی تأثیر گذاشته و حکومت فقه اندک اندک از صحنه زندگی خارج شده و نتیجه نهائی از تحصیل آن بصورت یک ورزش فکری و کسب معرفت دینی و آگاهی از رشته ای مربوط به تاریخ اندیشه حقوقی نیاکان در آمده بود. در حالی که اجتهاد در مسائل سیاسی متوقف شده و مسائل حیاتی و اساسی دیگر اجتماع از اهمیت چندانی برخوردار نبود و چه بسیار مسائلی که همچون عقده و مشکلی بی پاسخ مانده بود یا بحثی به طور تمام پیرامونش انجام نمی گرفت و در برابر بیشتر به وقایع سابقه (نه حوادث واقعه) پرداخته می شد و بر عکس مسائلی سپری شده و گاه جنبی نام مسائل مستحدثه و جدید به خود می گرفت.
در چنین شرایطی است که فقه در مواردی به گونه ی ورزش فکری شکل می گیرد. و در بخشهایی همچون طهاره و صلاه و... به خاطر انجام شدن بحثهای بسیار از گستردگی خاصی برخوردار می شود. نگاهی به کتب فقهی و توجه به تقریرات درسهای موجود نشان دهنده این مسئله می باشد که کتابهائی همچون حدود، دیاه، قضا، شهادات و جهاد... به صورت محدود بحث شده و بسیاری از مباحث حکومت و حکومت داری و نظامات اسلام (نظام اداری نظام مالی و مالیاتی) بحث نشده است و حتی در این دهه های اخیر مسائل امر به معروف و نهی از منکر از رساله های عملیه حذف گردیده بود. تأثیر دیگر این جدائی برداشت نادرست از مفاهیم سیاسی اجتماعی اسلام (هم چون جهاد تقیه صبر حکومت امر به معروف و ...) و تحدید و احیانا تحریف این مفاهیم حرکت زا بوده است که منجر به تقدس روحانیون منزوی و مقدس ماب و دور از سرنوشت اسلام و مسلمین شد. از این رو بود که نتیجه ای جز رشد و حاکمیت مقدس مآبها، انزوا طلبها و بهاء دادن به یکسری از مسائل کاذب سیاسی و اجتماعی را به دنبال خود نداشت.

ج: مسائل اقتصادی
اقتصاد در جامعه نقش حیاتی و سازنده داشته و در بقاء و دوام یک نظام و سیستم می تواند اثر ویژه ای بگذارد. امروز اقتصاد و مسائل آن ابعاد پیچیده به خود گرفته است و در بقاء و بهروزی ملتها نقش به سزائی دارد. دنیای امروز از جهت اقتصادی دچار بحران و تناقضی سخت گشته است. ظلم های اقتصادی منشأ بسیاری از فسادها می شود. در این مقطع حساس از مرزبانان اسلام این انتظار می رود که در انقلاب نوپای اسلامی راه صحیح و انسانی را در اقتصاد ارائه داده و اقتصاد اسلامی را که بر قسط و عدالت اجتماعی مبتنی است تنظیم و ارائه نمایند و برای این هدف در مرحله اول آشنائی با سیستم های اقتصادی کنونی و مسائل و مشکلات موجود مطرح شده در جهان قرار دارد. تا زمانی که مسائل مستحدثه اقتصادی به خوبی شناخته نشوند اقتصادی یا تدوین آن به گونه ای که پاسخگوی مشکلات اقتصادی قرن حاضر باشد نخواهد بود. از این رو برای تطبیق کلیات قوانین زمان شمول و غنی اسلامی به مصادیق جدید و مسائل مستحدثه اقتصادی این شناخت حتمی و ضروری است.
بدون این آگاهی و حضور در صحنه های اقتصادی نه تنها پاسخگوئی به مشکلات ممکن نیست بلکه جدایی تفکر وی از واقعیات و مشکلات عصر حاضر و در نتیجه فاصله عملی در عینیت خارجی محقق خواهد شد. نگاهی به جامعه و مروری به کتابهای نوشته شده پیرامون اقتصاد نشان دهنده این مسئله می باشد. به عنوان نمونه آنچه از مسائل مالی و اقتصادی اسلام بحث شده و یا در کتب فقهی مطرح گردیده به صورت فردی و جزئی عنوان شده است (نه به صورت یک نظام اقتصادی و مالی) در صورتی که آنچه در بحثهای اقتصادی و مالی اسلام هماهنگ زکوه و خمس آمده است به عنوان یک نظام و برای یک نظام و در یک نظام معنا پیدا می کند و همینطور مالیاتهائی که بر اساس قاعده [حفظ نظام] و در جهت خدمات عمومی مطرح است و مسائل دیگری که به عنوان نظام اقتصادی و برای نظام بایستی طرح ریزی شود (که نمی تواند به صورت شخصی یا در مقابل پول قرار بگیرد) اما این گونه بحث نشده است بلکه به طور پراکنده و جزئی مطرح گردیده است.
امروز مسائل جدید و مستحدثه بسیار است و برای تشخیص حکم و اجتهاد آن شناخت موضوع ضروری است و تا واقعیت مسئله آنگونه که هست مورد نظر قرار نگیرد حکمی منطبق با حقیقت پیدا نمی کند و به گونه ای غیر صحیح تحقق می یابد. آن عالمان متعهده با حضور اجتماعی خود و آگاهی به زمان همواره اسلام را به جهان و مردم عرضه داشته و آن را تبلیغ می نمودند چه زیبا موضوعات و مسائل را می شناخته و در قبال آنها موضوع گیری می نمودند. از جمله آنان سید جمال است که در قسمتی از نامه اش خطاب به مرحوم آیه الله میرزا حسن شیرازی اینچنین می نویسد: «البنک و ما ادراک ماالبنک هو اعطاء زمام الاهالی کلیه بید عدوالاسلام واسترقاقه لهم واستملا که ایاهم و تسلیمهم له بالرئاسه والسطان؛ بانک و اه چه می دانید از این بانک در صورتی که هم اکنون این بانکها (منظور بانکهای خارجی بوده است) زمام تمام مردم را به دشمنان اسلام واگذار و بنده آنان کرده است آن چنانکه تمام دارائی مسلمانان را در اختیار گرفته و با قدرت و حاکمیت خوداز آنها سود می جویند.» (نقش سیدجمال در بیداری شرق زمین، محیط طباطبائی. 207197)
شهید مطهری پس از اینکه سرمایه داری را یک پدیده اقتصادی و اجتماعی نو می داند و بلکه رأس و رئیس مسائل مستحدثه می شمارد چنین می گوید: «سرمایه داری جدید یک پدیده جداگانه و مستقل و بی سابقه ای است و جداگانه و مستقلا باید درباره آن اجتهاد کرد همچنانکه تجارت در دنیای جدید سرمایه داری با تجارت ساده قدیم از لحاظ ماهیت ممکن است متفاوت باشد... مشخصه اصلی سرمایه داری جدید (کاپیتالیسم) از سرمایه داری قدیم... این است که سرمایه دار نیروی کار کارگر را برای فروش می خرد نه برای آنکه شخصا به آن احتیاج دارد با این نیروی کار اضافه ارزش ایجاد می کند اضافه ارزش ایجاد می کند. اضافه ارزش که مولود نیروی کارگر است و طبعا متعلق به خود اوست همان سرای است که کارفرما می برد. این است که می گویند سرمایه داری جدید عین استثمار کارگر است.» (مبانی اقتصاد اسلامی، ص 57-56) و از طرفی چه بسیار تفکراتی که به خاطر جدائی از واقعیتها و ناآشنائی به نیازها و مشکلات و مسائل جاری در جهان مسائلی خلاف حقیقت و غیر اصولی را مطرح کرده اند از قبیل نظری که برخی پیرامون احتکار بدون در نظر گرفتن موقعیت فعلی انقلاب و حکومت اسلامی و نقش کالا جامعه داده اند و یا نظراتی پیرامون ثروت اندوزی و یا فتوا دادن به اینکه مالکیت در اسلام حدی ندارد.
این قبیل نظریات و بسیاری دیگر همه و همه نشانه ناآگاهی و عدم توجه به واقعیات برخاسته از فرهنگ است که طی سالها حاکمیت فکر جدائی دین از سیاست بوده و در نتیجه بحثهای جیاتی جامعه مورد بحث قرار نگرفته است.

اثر پذیری تبلیغ
تبلیغ در طول تاریخ همواره از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و بزرگترین نقش را در عروج و افول تمدنها و ملیت ها داشته است و امروزه نیز با پیچیده تر شدن وسائل تبلیغ مهمترین نقش را در فریب یا هدایت ملت دارد و بخش عظیمی از بودجه سالانه کشورها را به خود اختصاص می دهد. در اسلام تبلیغ از قداست خاص و جایگاه ویژه ای برخوردار می باشد و به عنوان یک تکلیف شرعی و جهاد اجتماعی شمرده می شود چه اینکه وسیله ابلاغ رسالت جهانی اسلام و اساسی ترین مسئولیت عینی هر فرد مسلمان می باشد و از طرف دیگر رمز پیشرفت و زنده ماندن اسلام در تبلیغ نهفته است و در این رهگذر است که اسلام در دامن خود خطبه های بزرگ و بسیاری را پرورش داده. تا آنجا که عده ای از آنها به نام خطیب معروف شده اند. از قبیل: خطیب تبریزی، خطیب حصفکی، خطیب بغدادی، خطیب خوارزمی، خطیب اسکافی.

تبلیغ و سیاست

حضور در اجتماع و اطلاع از حوزه تبلیغ شناخت نیازمندیها و آگاهی از علل و ریشه دردها سنگ زیرین تبلیغ موفق و مفید بوده است. زیرا لازمه جوابگویی به مشکلات و مسائل مستحدثه شناخت آنها می باشد و این امر جز با حضور در صحنه های سیاسی اجتماعی امکان پذیر نمی باشد. اگر هدف از تبلیغ هدایت مردم است (که چنین است) پس باید اعتراف کرد که سیاست دو پدیده مرتبط با هم و تکمیل کننده یکدیگرند. همانگونه که تربیت زمینه ساز سیاست است سیاست نیز گسترده تربیت می باشد و خاستگاه هر دو یکی است و الا در صورت جدائی این در پدیده بدون شک هر دو ابتر و ناکام خواهند بود. مبلغی که در متن سیاست قرار دارد همواره تبلیغش بر محور مسائل سیاسی و ریشه ای جامعه دور می زند و هیچگاه خود و دیگران را سرگرم مسائل فرعی نمی کند. او به خود اجازه نمی دهد که به مبارزه با معلولها و مسائل دست دوم و دست سوم مشغول شود و چون نقش مصادر امور و حکومت را در جامعه و در تبیین مسائل و اجرای احکام می داند از این رو به این مسائل اهمیت ویژه ای داده و برای پیاده کردن از آنها تلاش خستگی ناپذیر و چشمگیری دارد. همواره چنین تبلیغی باعث خدمت یا اصطلاح در جامعه بوده است و بنیان کارهائی عظیم را پی نهاده است بدین جهت است که می خوانیم در همان زمانی که شاگرد سید جمال نقل می کند که وقتی پای صحبت خطباء می نشینیم سخنان آنان ارتباطی با واقعیات جامعه و حیات انسانی نداشت. «لا تمس الحیاه بوجه.»
می بینیم سید جمال الدین اسد آبادی خطبه هایی ایراد می کند که تکان دهنده تخت سلاطین و بیدادگر مستضعفان نبوده است. علت امر چیزی جز آشنایی وی به جامعه ها و درد مردم و راه های درمان نبوده است. این آگاهی به همراه زبان گویا و قلب قوی موجب تأثیر تبلیغات او به اعماق وجدان ها و اندیشه ها گشته و حرکتهای مثبتی را در تاریخ به وجود می آورد. از این رو بایستی یک مبلغ توانائی این گونه تبلیغ و سخن گفتن را با آگاهی از مسائل جهانی و حضور در صحنه های مختلف اجتماعی به دست آورد تا سخنان او که بر اساس نیازهای مردم می باشد نیز به گونه ای عرضه شود که بر دلها ننشسته و در اعماق وجود انسانها رسوخ کند وگرنه در صورت انزوا طلبی و گوشه گیری از سیاست و واقعیتهای جاری همان قضیه واعظی می شود که پس از سرح زیادی پیرامون عقب ماندگی مسلمین و بیان دردها و نابسامانیها علت همه اینها را منحصر در یک چیز می کند که آن استفاده از قاشق و چنگال باشد و نتیجه می گیرد که برای رفع نابسامانیها و جبران مافات بایستی به گونه سنتی غذا خورد که ترک آن در نمود. اینگونه ذهنیت و تبلیغ طبیعی یک چنان حرکت انزواطلبانه و به دور از مسائل اجتماعی است که قادر بر تبلیغ صحیح و استنباطی این گونه نیست اینگونه فردی نمی تواند مسائل را درست و دقیق ببیند و قضایا را ریشه یابی کند و نقش حکومتها را در وقایع بیابد.
اینگونه افراد نمی توانند مبلغ تشیع خونین باشند چه اینکه اساسا امتیاز تشیع و فلسفه وجودی اجتهاد و تقلید در شیعه همین تناسب با زمان و جوابگویی حوادث و تحولات است که جز در پرتو حضور اجتماعی و آگاهی از مسائل و جریانات تاریخی اجتماعی وجود نمی یابد اینکه فقهاء فتوا به حرمت تقلید (ابتدائی) از میت داده اند قابل دقت و توجه بیشتری است و شاید ناظر به همین جهت باشد. آنکه دستش از حیات و وقایع کوتاه است حکمتش برای مردم این زمان غیر قابل پذیرش است وگرنه صرف انتقال به حیات جاویدان که نمی تواند مانعی از استفاده و تبعیت از استنباطات آن فرد باشد.
شیخ طوسی در کتاب ارزشمند [تلخیص الشافی] تصریح می کند که عالمان بزرگ شیعه همواره به تجهیزات فکری زمان مجهز بوده و چگونگی اوضاع زمان و افکار مردم و جریانات عصر و اقتضای زمان را در انتخاب شیوه استدلال و ماده دلیل اصل می دانستند. از این روست که عالمان ربانی و متعهد دارای این ویژگی بوده اند.
استاد شهید مطهری در مقدمه کتاب ارزشمند (عدل الهی) چنین می نویسد: «این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخگویی به سئوالاتی است که در زمینه مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است. تبلیغ برای همیشه و همه جا و همه کس لازم نیست از راه تکلم و سخن باشد چه بسا با روشهائی دیگر بتوان بهتر و سریعتر به هدف نزدیک شد به عنوان نمونه هنر می تواند در بالا بردن کیفیت تاثیر تبلیغ بسیار کارساز باشد استفاده از امکاناتی مانند نقاشی نمایشنامه فیلم رمان روزنامه مجله تشکیلات می تواند بسیار مورد استفاده قرار گیرد. چه بسیار امکانات و روشهائی نو وجود دارد که به هدفهایی مقدس کمک کرده و دارای خاصیتی بیشتر و راسخ تر در نفوس می باشد ولی مبلغ در صورت جدایی و دوری از دنیای روز از آنها بهره ای نمی گیرد. سیره معصومان دراین زمینه بهترین الگوست که نشان می دهند آنان به بهترین اسلوب ممکن مردم را دعوت به حق نموده و حقایق را به آنان به گونه ای رساندند که حجتی برای مردم باقی نماند.»
بنابراین برای تبلیغ موفق شناخت انسان و نیازمندیهای فرد و جامعه و جغرافیای تبلیغ و استفاده از امکانات بهتر امری ضروری است و تنها تسلط بر متون اسلامی و اطلاعات قدیم و علومی این چنین بدون توجه به مسائل روز و آشنائی به احتیاجات و ضرورت ها کافی نمی باشد و آنگونه که شایسته است امروز بایستی روحانیت به جهاد تبلیغی و اعتقادی به دور از خطابهای عاطفی و احساسی و یا به صورت یکنواخت و تکراری دست زده و با بهره برداری به جا و کامل از امکاناتی که به برکت جمهوری اسلامی در اختیار قرار گرفته است حرکت روشنگرانه وسیعی را رهبری نمایند که دیگر زمینه ای برای رشد و نمو افکار پوچ و ظاهر فریب باقی نماند.
از این رو لازم است که در این زمان در کنار هر رساله عملیه دهها رساله اجتهادی و فنی در زمینه سیاسی اقتصادی اعتقادی بر اساس درک و نیاز مردم نوشته شود و در این راه از تمامی امکانات برای نشر تفکر توحیدی و تحقق جامعه ای این چنین استفاده گردد. کوتاه سخن آنکه همانگونه که اسوه های تاریخ نشان دادند برای تربیت نسلها شناخت نیازمندیهای آنان و فهم زبانشان و زمان گرائی ضرورتی اجتناب ناپذیر می باشد و در یک تبلیغ اساسی ریشه یابی بحرانها ضعفها و قوتها و درک رموز موازات سیاسی اقتصادی و نظامی استکبار و ابرقدرتها و صهیونیزم ضروری است آنانکه نسبت به مسائل جهانی و توطئه ها از چنین قدرتی برخوردار نباشند آسیب پذیریشان قطعی است.

 پیدایش مکاتب و گرایش به آنها
ساخت وجودی انسان به گونه ای است که نیازمند به مکتب و آئینی است که رهنمون وی در زندگی باشد از این رو مشاهده می کنیم هر انسانی در زندگی تابع یک دستورالعمل و سلسله قوانینی است که آن را مذهب وی می نامیم و این نیاز و در نتیجه تبعیت یک امر فطری بوده که برای فرد از جامعه غیر قابل اجتناب می باشد. اما آنچه قابل توجه است این است که کدام مکتب و کدامین آئین بایسته و شایسته راهبری مردم بوده و می تواند به خوبی از عهده این کار برآید؟ اگر اسلام تنها مکتب زندگی و تنها مکتب برای زندگی است (که چنین است) پس بایستی تمامی احتیاجات انسانی را جوابگو باشد و اگر در بعدی نتوانست چنین باشد دنباله روی و جواب گیری از مکاتب دیگر امری اجتناب ناپذیر خواهد بود چه اینکه واقعا نتوانسته باشد جوابگو باشد یا مبلغین آن نتوانسته باشند آن را عرضه نمایند به خاطر آنکه مبلغان و مکتب شناسان از مسائل مستحدثه بی خبر باشند و نسبت به مسائل روز و جریانات جاری نیز بی توجه از جوابگوئی به مسائل عصر و مشکلات نسل طبعا ناتوان خواهند بود و همین بی توجهی کافی است که جوانان برای دست به سوی یافتن به پاسخ مشکلات خود دست به سوی مکاتب شرق و غرب دراز کرده یا دست کم از خود نظری داده و به راهی جز راه وحی گام بردارند.
چه بسیار گرایشات و انحرافاتی که زائیده این بی خبری و بی اطلاعی از احکام حیات بخش اسلام نسبت به موضوعات مختلف بوده است. و چه بسیار تفکرات التقاطی که در اثر نیافتن پاسخی مناسب برای چراهای بی شمار و خلأ در زمینه های مختلف به وجود آمده است چه اینکه آگاهی از سیاست و حضور در صحنه های سیاسی برای فرد خلاقیت و بینشی به وجود می آورد که دسیسه های حکومتها را پیدایش بعضی مکاتب می فهمد و امکان مقابله صحیح و خنثی نمودن آن سیاست بازیها را پیدا می کند زیرا که نقش سیاست را در پیدایش آن مکتب به خوبی فهمیده است و نه تنها گرفتارش نشده بلکه قادر بر شناساندن چهره واقعی آن مکتب و مکتب سازان و از بین بردن اثرات آن می باشد و این توانائی تنها در پرتو سیاست فهمی امکان پذیر می باشد و بایستی با تأسف از خود سئوال کنیم! که امروز چند کتاب جامع پیرامون مسائل سیاسی و حکومتی مدیریت اقتصاد و... پاسخگو به نیازهای مختلف زمان و ذهنیتهای مختلف در دست داریم؟
با این وضع چگونه می توان امید به عدم گرایش نسل جوان به مکاتب گوناگون را داشته باشیم. آنانکه هنوز با همان ذهنیتهای گذشته خود سیر می کنند و هنوز نقش سیاست ها را در مکتب سازی و فرقه سازی ها نیافته اند و دچار همان تنیده های ذهنی می باشند بی شک قادر به شناخت آن پیچیدگی ها نبوده و نه قادر به شناخت آن پیچیدگی ها نبوده و نه تنها قادر به شناخت آن پیچیدگی ها نبوده و توان خنثی نمودن دسیسه ها را ندارند که گاه ابزار دست سلطه جویان قرار گرفته و نردبانی برای نفوذ فرهنگ های بیگانه و ترویج افکار غرب و شرق خواهند بود. در این زمینه شواهد بسیاری موجود است.

از دست دادن قدرت و تسلط بیگانه

قدرت و بهره برداری از امکانات گوناگون وسیله دسترسی به اهداف متعالی و هدایت افراد و جامعه می باشد. از نظر اسلام قدرت وسیله ای است برای اجرا و تحقق ارزشهای والای انسانی. به همین جهت به دست گرفتن حکومت و قدرت یکی از خواسته های پیامبران الهی و مردان حق بوده و برای اهداف متعالی به کار می رفته است و مبارزات آنان در همین جهت تفسیر می شود. قرآن علاوه بر اینکه به قدرت جنبه قداست بخشیده: «و انزلنا الحدید فیه باس شدید؛ آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است پديد آورديم.» (حدید/ 25) دستور مسلح شده به آن را داده است. «اعدوا لهم مااستطعتم من قوه؛ و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد.» (انفال/ 60) زیرا که بقای دین و دین داری منوط به فعال بودن و اجرا شدن آن در جامعه می باشد و زمانی چنین است که حاکمیت و قدرت سیاسی یا حداقل نظارت به وسیله دین باشد و در غیر این صورت قدرتی انتقال و با کناره گیری از فعالیتهای سیاسی و از دست دادن پستهای مدیریت اجتماعی هرگونه قدرتی به مروراز دست می رود و با از دست دادن مصادر امور و سپردن آنها از جمله فرهنگ و آموزش و پرورش به دست بیگانه دیگر نه مجالی برای رساندن و پیاده نمودن ارزشها می ماند و نه حضوری برای دین نه حضور سیاسی و فرهنگی و نه اعتقادی و عملی در نتیجه زمینه سلطه بیگانگان از مکتب و انسانیت فراهم می شود.
اینکه ائمه فرموده اند: «اذا تغیرالزمان» (بحار 77،384) قابل دقت بیشتری است و با این جمله اهمیت و نقش در دست داشتن قدرت و حکومت را نمایانده اند. با توجه به اهمیت این مسأله واقعیت این است که ضعف تدبر و ناآشنائی از سیاست هم چنانکه مانع به دست آوردن قدرت می گردد موجب از دست دادن آن نیز می باشد که: «آفة الزعامه ضعف السیاسه.» (غررالحکم، 136. الحیاه 2،306)
همفر پس از آشنائی و مکالمه با یکی از روحانیون چنین می نویسند: «از همان لحظه نخست شخصیت والای شیخ مرا مجذوب خود ساخت در دل گفتم ای کاش مسیحیت نیز به این حقائق آشکار پی می برد اما از سوی دیگر می دیدم که شریعت اسلام با آن سماجت و بلند نظری و علو مقام در معرض انحطاط و سقوط قرار گرفته و به سبب فساد و عدم لیاقت حکام مغرور و ستمگر و تعصب عالمان دینی و بی خبری ایشان ازاوضاع جهان بدین روز سیاه افتاده است.»
وی شرحی از رفتن به نجف را بازگو نموده و چنین می نگارد: «در غالب آن حوزه ها صفای دل و پاکی ضمیر حکومت می کرد. عالمان شیعه را بسیار پاکدامن و پرهیزکار یافتم. اما متأسفانه روح تجدد خواهی و هماهنگی با تحولات زمان در آنها مشهود نبود و تحولات عالم هیچ تغییری در افکارشان پدید نیاورده... آنان کوچکترین اطلاعی از جریانات سیاسی جهان نداشتند و اصولا اندیشه در این مسائل را عبث و بیهوده می پنداشتند... باشد که به زودی سیل بنیان کنی آنان را بیدار کند.»
این برداشت یک فرد از بیرون حوزه است با اینکه روحانیت نفوذ شگرفی در مردم داشته و از قدرت عظیمی برخوردار می باشد اما متأسفانه به خاطر همین مسأله که همفر روی آن انگشت گذاشته است مسلمانان در گذشته نتوانسته اند علت اصلی مفاسد را نابود کرده و با انحطاط و عقب ماندگی خود مبارزه کنند.

خدمت به دشمن
خدمت ناخواسته و ناخودآگاه به دشمن از دیگر آثار جدائی از سیاست است. انسانی که حضور سیاسی نداشته و از آگاهی نسبت به خطوط سیاسی و اجتماعی بی بهره است و خیلی زود ممکن است تحت تأثیر قرار گرفته و ندانسته و ناخواسته در جهت اهدف دشمن گام بردارد و این پیامد لازمه چنین مشی انزوا طلبانه ای است که فرد ناآشنا به سیاست و به دور از مسائل سیاسی خیلی زود ممکن است دچارش شود. مطالعه تاریخ نشانگر این مطلب است که چه بسیار افراد یا گروهی که به خاطر بی توجهی به دشمن و نشناختن حرکتها اهداف پیچیدگیها و روشهای آن گرفتار دامی شدند که خود بدان راضی نبودند و چه بسیار سخنها و فعالیتهائی که به خاطر نداشتن شم سیاسی به سود دشمن و زیان دوست تمام شده است اختلافات فکری و درگیریهای اعتقادی و دامن زدن به آنها باعث ایجاد گروهها و فرقه هایی گشت که مسلمانان پیشتاز را از قافله سالاری کاروان بشریت کنار زده و به انحطاط و عقب ماندگی سوق داد.
چه بسیار افراد با وجهه و جریان های پاکی که در این دام گرفتار شده و پل اجرای اهداف شومی که دشمن به تنهایی ناتوان از پیاده کرده آنها بود گشتند. امام زین العابدین (ع) در نامه ایی که به محمد بن مسلم زهری (از فقهاء مدینه) نگاشته اند مسئولیت سنگین عالمان را گوشزد نموده و از اینکه اینان پلی برای اهداف پلید دشمن قرار گرفته اند نالیده اند: «اولیس بدعائه ایاک حین دعاک جعلوک قطبااداروابک رحی مظالمهم و جسرا یعبرون علیک الی بلایاهم و سلماالی ضلالتهم داعیا الی ضلالتهم داعیا الی غیهم سالکا سبیلهم؟ یدخلون بک الشک علی العلماء.» (تحف العقول، 171، الحیاه، 2،238)

از دست دادن تقوی سیاسی اجتماعی
علم و دانش در فرهنگ اسلام مسئولیت آور است. به همان اندازه که اسلام برای علم و عالم ارزش قائل است به همان مقدار مسئولیت و تعهداتی سنگین بر دوش آنان نهاده است. در اسلام تنها دانشی ارزشمند است که توأم با عملی آگاهانه باشد نفس علم و آگاهی مسئولیت آور است. زیرا چراغی است برای اینکه راه درست شناخته شود و در بهتر گام برداشتن و بهتر عمل کردن مؤثر افتد. از این روست که باید عمل به دنبالش بیاید و تقوائی را ایجاد نماید چه تقوای فردی اخلاقی و چه تقوای موضعی و اجتماعی. علی (ع) در جمله ای کوتاه تعهداتی که علماء نسبت به جامعه دارند گوشزد می کند: «و ماخذالله علی العلماءان لا یقاروا علی کضه ظالم و لاسغب مظلوم؛ و خداوند از دانشمندان پیمان گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی مظلوم آرام نگیرند.» (نهج البلاغه خطبه سوم) از این رو فردی که تنها در وضوء و غسل و ادای حروف در نماز محتاط و دقیق است لکن در موضع اجتماعی تقید و احتیاطی ندارد و در هر ردیف قرار گرفت و جزء هر باندی محسوب شد برایش مهم نیست فرد بی بهره از تقوای اجتماعی است.
عالم و روحانی که وارث انبیاء است برایش معلوم است که کجا جا دارد شخصیت وی در تأایید کدامین اردو و جناحی به کار می رود که «من جهل موضع قدمه» این تقوای سیاسی ایجاب می کند که فرد متقی علم سیاست بداند و فقه سیاسی داشته باشد زیرا هیچ تقوایی بی علم به مقدمات آن حاصل نمی شود. امروز اطلاعات عمیق و صحیح سیاسی و آگاهیهای اجتماعی و بین المللی و شناخت مکاتب و مرامها و ایسمها و فلسفه پدید آمدن آنها و رابطه آنها با قدرت و جهان خواری همه و همه رابطه ای مستقیم دارد با دینداری و نگهبانی از دین و حفظ جوانان خوش دل و کم تجربه چه اینکه در امور سیاسی و اجتماعی عامی به علم رجوع می کند. عالم باید شعور اجتماعی و فقه سیاسی داشته باشد تا بتواند بر طبق علم و آگاهی واجب سیاسی اجتماعی را انجام دهد و حرام اجتماعی را ترک کند.
داشتن موضع اجتماعی هم مبتنی بر آگاهی و علم است و هم تعهد و دیانت. امام زمان (ع) می فرماید: «ابلغ خیرا و قل خیرا ولا تکن امعه قلت و ماالاممه قال: لاتقل انا مع الناس و انا کواحد من الناس انما هما نجدان نجد و تجد شر فلا یکن نجدالشر احب الیکم من نجدالخیر؛ خیر را نشر ده و از نیکی دم بزن و [امعه] نباش. پرسیدم: امعه چیست؟ فرمود: نگو من مثل همه هستم و همراه جریانم و مانند یکی از این مردم. این دو راه و روش است، راه خیر و راه شر، نباید راه شر را بر خیر برگزینی و آن را دوست بداری.» (تحف العقول، چاپ انتشارات اسلامیه، حدیث 29، 436)

منـابـع

مقاله پيامدهاى جدائى دين از سياست- مجله حوزه شماره 9

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد