تاثیر متفکران بزرگ اسلامی بر تفکر قرون وسطی

فارسی 11351 نمایش |

راههای نفوذ فلسفه اسلامی در غرب

فلسفه ی اسلامی به طرق گوناگون در تفکر غربی نفوذ کرد. جنبشهای فرهنگ پژوهی را در غرب آغاز کرد؛ علوم تاریخی و روش علمی را عرضه داشت؛ تعلیمات اصحاب مدرسه را در هماهنگ کردن فلسفه و ایمان یاری داد؛ عرفان غربی را به حرکت برانگیخت؛ تجدید حیات علم و ادب ایتالیا را بنیاد نهاد و تا حدی تفکر جدید اروپایی را تا زمان امانوئل کانت، و حتی بعد از آن، در جهت معین شکل داد. در اینجا ابتدا به مراحل انتقال و مراکزی که در تأثیر تفکر اسلامی بر قرون وسطی نقش داشته اند اشاره می شود، و سپس به تأثیرات متفکران بزرگ اسلامی می پردازیم.

مراحل انتقال تفکر اسلامی به غرب
انتقال تفکر اسلامی به غرب قرون وسطی از مراحل زیر گذشت.

الف) مرحله نخست
در مرحله ی نخست گروهی از اصحاب مدرسه به کشورهای مسلمان رفتند و شخصا تحقیقاتی به عمل آوردند. قسطنطین آفریقایی و آدلهارد Adelhard اولین بار مطالعاتی از این نوع انجام دادند. قسطنطین که نزدیک به پایان قرن پنجم/ یازدهم در کارتاژ به دنیا آمده بود به سراسر شرق سفر کرد. او علاوه بر آثار اصلی محققان مسلمان در زمینه ی دانش پزشکی از ترجمه های عربی کتابهای بقراط و جالینوس ترجمه های لاتینی فراهم کرد. بعدها دانشجویان بسیاری از ایتالیا، اسپانیا و جنوب فرانسه برای تحصیل ریاضیات، فلسفه، پزشکی، کیهان شناسی و موضوعات دیگر در حوزه های علمی اسلامی حضور یافتند و به موضع خود برای استادی در نخستین دانشگاههای مغرب زمین، که قرار بود مطابق حوزه های اسلامی تأسیس شود، نامزد شدند.

ب) مرحله دوم
مرحله ی دوم با تأسیس نخستین دانشگاههای غربی آغاز می شود. سبک معماری این دانشگاهها، دوره های تحصیلات و روش تعلیم آنها دقیقا مشابه همین عناصر در حوزه ها بود. پیش از همه، حوزه ی سالرنو در قلمرو ناپل تأسیس شده بود. رشته های تحصیلی در دستور زبان، معانی بیان، منطق، حساب، موسیقی و کیهان شناسی عرضه شده بود. کتب ارسطو و کتابهایی در تفسیر فلسفه ی او از طریق سالرنو به ایتالیا آورده شده بود. امپراطور فردریک سیسیلی به عنوان پشتیبان دانش اسلامی شناخته شده بود. وی در ناپل حوزه ی علمی بنیاد کرد. کتابهای ارسطو به فرمان او از عربی به لاتینی ترجمه شده بود. او با ابن سبعین درباره ی موضوعات فلسفی مکاتبه کرد. آلفونسوی دهم پادشاه کاستیل و لیون (650-683/1252-1284) دستور داد که در پی مطالعه ی کارهای اعراب رصد بسازند. در آن موقع در پادوا، تولوز و بعدها در لیون نیز حوزه های علمی تأسیس شده بود.

ج) مرحلۀ سوم
سرانجام دانش مسلمانان از راه ایتالیا به فرانسه و کشورهای دیگر غربی منتقل شد. حوزه های علمی بولونی و مون پلیه در آغاز قرن هفتم/ سیزدهم تأسیس شده بود. دانشگاه پاریس درهای خود را برای تعلیم کمی دیرتر گشود. در آن زمان دانشگاههای آکسفورد و کلن بر طبق همان طرح تأسیس شده بود و بدین ترتیب دانش جدید به انگلستان و آلمان منتقل شده بود.

آکسفورد

در ظرف قرن هفتم/ سیزدهم دانشگاه آکسفورد مرکز فعالیتهای ترجمه و تفسیر شد. در اینجا نخستین بار الکساندر نکام Alexander Neckam کتابهای ارسطو درباره ی آسمان و درباره ی نفس را از عربی ترجمه کرد. در همین دانشگاه مایکل اسکوت Michael Scot کتابی از بطروجی Albatragius درباره کیهان شناسی و چند کتاب از ابن سینا و ابن رشد را به لاتینی ترجمه کرد. روبرت گروستست Robert Grossetest عضو دیگری از گروه آکسفورد بود (651/1253) مجاهدتهای او در ترجمه هایی از آثار یونانی و فلسفی مسلمانان مشهور بود. راجر بیکن (611-692/1214-1292) مهم ترین عضو این گروه بود. این مدرسی بزرگ که در زبان، ریاضیات و زیست شناسی تحقیقاتی می کرد در دوران قرون وسطی به عنوان ساحر و نهان پژوه Occultist شناخته شد و بنابراین محکوم گردید. در واقع او یکی از بنیان گذاران روش تجربی بود. نفوذ فلاسفه ی مسلمان در راجر بیکن به ویژه نفوذ ابن سینا بسیار زیاد بود. کلمه ی «تجربه» experimentum دقیقا با تحقیقات علمی و فوق علمی او ملازم است. مادام که در تمایلات آغاز شده به وسیله ی ابن سینا و ابن رشد اصول خردگرایی غربی را بنیاد می کرد طبیعیون مسلمان مانند رازی و هیثم در تفکر تجربی انگلیس نفوذ می کردند.
در ظرف دوران ترجمه، معروف ترین مؤلف لهستانی (دوست قدیس آکویناس) به نام ویتلو Wittelo (متولد 628/1230) بود. ویتلو از لهستان به ایتالیا رفت. وی اثر مهمی درباره ی مدرسیون یونانی و مسلمان تألیف کرد. در کتاب او به نام مناظر و مرایا گزیده های مهمی از اقلیدس، آپولونیوس Opticae اثر بطلمیوس و کتاب المناظر ابن هیثم وجود داشت. ویتلو و راجر بیکن کار ابن هیثم در تحقیقات فیزیکی را فراتر بردند.

دیگر راه های انتقال تفکر اسلامی
ادامه مخالفت کلیسا با ارسطو و ابن رشد در دانشگاه پاریس از روزی که در سال 612/1215 تأسیس شد به متون ارسطو و تفسیرهای آن به زبان عربی اهمیت بسیار داده شده بود. از سال 629/1231 به بعد پاپ گرگوری نهم فرمان منع تعلیمات ارسطو و متون او را تجدید کرد. در سالهای بعد، رفتار پاپ بر ضد دانشگاهها پیوسته سخت تر شد. بیکن، دانز اسکوتس و نیکلا دوتروکور Nicholas d' Autrecourt مجرم شناخته شدند. تجسساتی درباره ی ابن رشد گرایان به عمل آمد؛ اینان محکوم شدند و نشر کتابهاشان منع شد. این رفتار سخت تا پایان قرن هشتم/ چهاردهم ادامه داشت. این اقدامهای سخت که ناشی از تعصب بود ریشه های آرمانی هم داشت، و به طور کلی بازتابی را در مقابل ارسطوگرایی تجسم می داد. تمایل به حکمت افلاطون بر ضد گرایش به حکمت ارسطویی و گرایش تجربی دوباره برانگیخته شد. هنگامی که غرب مکالمات افلاطون را در تصرف خویش گرفت، حکمت اسلامی نمی توانست نیازهای آن را برآورد. زیرا که بسیاری از آنها برای مسلمانان ناشناخته بود، و آنها که شناخته بود ناقص بود. در پایان قرن نهم/ پانزدهم طبع و نشر پردامنه ی کتابهایی که از عربی به لاتینی ترجمه شده بود احکام کشیشان را تا حدی بی اثر کرد و این کتابها به سرعت همه جا، حتی خارج از دوره های تحصیلی دانشگاه، را فرا گرفت. هنگامی که جهت گیری ذهن به سوی تجربه، در برابر بازتاب عرصه های تحقیق و نظرپردازی در تقلا بود، زمینه ی رستاخیز فرهنگی اروپا هموار شده بود.

رازی در غرب

ترجمه ی آثار ابوبکر محمدبن زکریای رازی، بنیان گذار فلسفه ی طبیعت در اسلام، به لاتینی گام بزرگی در انتقال فلسفه ی اسلامی به غرب بود. قسطنطین آفریقایی دو اثر فلسفی رازی، کتاب العلل و سرالاسرار، را به لاتینی ترجمه کرد، و ژرار کرمونایی اثر دیگر او منصوری را زیر عنوان Liber Albubatri Rasis qui dicilur Almansorius ترجمه کرد. بزرگ ترین اثر رازی کتاب حاوی به لاتینی ترجمه شده چندین بار به طبع رسیده بود. این کتاب به وسیله ی یک یهودی تربیت شده در حوزه ی علمیه ی سالرنو به نام فرج بن سالم و معروف به فاراگوت Faragut، به فرمان پادشاه ناپل در بیست و پنج مجلد ترجمه شده بود. نخست در سال 892/1486 در برشا، سپس در سالهای 906/1500،912/1506،915/1509 و 949/1542 در ونیز به طبع رسید. نفوذ رازی فقط به ترجمه ی آثار او به لاتینی محدود نبود، این نفوذ به ترجمه ی کتب دیگر فلاسفه مسلمان که در آثار خود به او رجوع کرده بودند نیز منجر شد.

تأثیر جابربن حیان و کندی بر غرب
جابربن حیان، در میان طبیعیون به عنوان کیمیاگر، شیمیدان و فیلسوف شناخته شده است. او در دنیای لاتینی، نه در مقام یک فیلسوف و شیمیدان بلکه به عنوان ساحر و کیمیاگر، بیشتر شهرت دارد تا در دنیای اسلام summa Perfectionis magisteri ترجمه ای از مجموعه ی آثار او است. ژیلسون در چندین تحقیق مشروح تجسس کرده است که چگونه روانشناسی ارسطو به فارابی و کندی رسیده، چگونه در دست اینان وسعت یافته و به چه نحو به دنیای لاتینی منتقل شده بوده است. بسیاری از کتب کندی به لاتینی ترجمه شده بود. پلاتو Plato اهل تیولی Tivoli کتاب او درباره ی مسائل هندسه را ترجمه کرد؛ آرنولد اهل ویلانووا Villanova کتاب او در باب مدارج را تحت عنوان De Gradibus، روبرت انگلیسی کتاب او درباره ی نجوم را زیر عنوان درباره اژدها و ازوگونت Azogont کتاب او درباره ی طبیعیات و علم آثار جو را. این کتاب اخیر نخست در ونیز در سال 913/1507 و سپس در پاریس در سال 947/1540 به طبع رسید. یکی از کتابهای مهم کندی، کتاب العقل شاید به وسیله ی یوحنای اشبیلی زیر عنوان Delntellectu، به لاتینی ترجمه شده بود.
ژرار کرمونایی نیز کتابی چند از این حکیم را ترجمه کرد. به عقیده ی قدری، جوردانو برونو Giordano Bruno فیلسوف بزرگ دوره ی رنسانس درباره ی کندی چنین می گوید: «کندی یک فیلسوف عرب است. در میان نخستین طلاب بهترین است. ابن رشد از کتابهای او استفاده کرده است. آیا این توانایی او را نشان نمی دهد؟» کندی در غرب به عنوان یکی از شاگردان وفادار ارسطو شناخته شده بود و بنابراین تا زمانی دراز او را مرتد می دانستند. هر چند با آثار او و اخلافش مذهب تجربی از دنیای عرب به غرب رسوخ کرد و برانگیختن تفکر جدید را یاری داد. قدری تذکر می دهد که علاوه بر کتاب کندی، درباره ی عقل، ترجمه ی لاتینی دو کتاب دیگر او، یعنی Liber de quinque essentiis و Liber introctorius in artem liogica demonstrationis (کتاب المدخل الی المنطق)، نیز در غرب شناخته شده بودند. کتاب اخیر به وسیله ی شاگرد او محمدبن طیب سرخسی گردآوری شده بود، هر چند صحت این انتساب مشکوک است. کتاب قبلی پیشرفت در طبقه بندی قوای عقلانی را نشان می دهد و اثری است بسیار معتبر. بر طبق متنهای لاتینی فلسفه ی کندی متمایل به نوافلاطونیان است.

فارابی در مغرب زمین

می رسیم به فارابی که نه همه بلکه بعضی از آثار او در دوران قرون وسطی لاتینی در غرب معروف بودند. از روانشناسی، مابعدالطبیعه، و منطق او ترجمه هایی به زبان لاتینی فراهم شده بود. او از طریق این ترجمه ها نفوذ مؤثری در فلاسفه ی مغرب زمین قرون وسطی داشت.
در کار ترجمه در ظرف قرون وسطای مغرب زمین، یکی از مهم ترین اشخاص گوندیسالووس (متوفی به سال 546/1151) بود. او در سگوویا Segovia رهبر روحانی بود؛ علاوه بر ترجمه های متعدد کتابی نوشت تحت عنوان De Divisione Philosophiae، که در آن گام به گام از فارابی تقلید کرد. در این کتاب طبقه بندی دائرة المعارف گونه و جامع فارابی را جایگزین نظام هفت نوع معرفت trivium et quadrivium کرد، که در طول دوران قرون وسطی در شرق متداول بود. و این طبقه بندی، که برای دنیای غرب بسیار تازه و بدیع بود، مدتها در دانشگاههای اخیر التأسیس آن زمان تبعیت می شد. ترجمه های گوندیسالووس در فلاسفه مدرسی مسیحی، که تازه در ظرف قرن هفتم/ سیزدهم بیدار شده بودند، و بالأخص در قدیس آکویناس و آلبرت کبیر تأثیر داشت. فارابی و در پی او ابن سینا سومین شکل برهان جهان شناختی معروف اثبات خدا را بر اساس مفاهیم وجوب و امکان افزودند، که دو برهان نخستین براساس مفاهیم حرکت و قوه به وسیله ارسطو منضبط شده بود. این برهان به وسیله ی فیلسوف یهودی موسی بن میمون از ابن سینا و از او به توسط قدیس آکویناس گرفته شد و سپس به اسپینوزا و لایب نیتس رسید. همین برهان بود که کانت آن را به عنوان برهان جهان شناختی نمونه نقد کرد. به عقیده ی کارادووو، منطق آرمان گرایانه ی فارابی اثری پایدار در اندیشه ی منطقی مدرسیون لاتینی به بار آورد. روبرت هاموند Robert Hammond از مقایسه ی دلایل قدیس آکویناس درباره ی وجود خدا با دلایل فارابی اخیرا تأثیر او را در فیلسوف مسیحی ثابت کرده است.
سیاست مدنیه فارابی، حکمت ارسطویی را با فلسفه ی نوافلاطونی ترکیب می کند، اما تمایل به فلسفه ی نوافلاطونی در مغرب زمین قرون وسطی را نگاه می دارد. چنان که ا. ژیلسون ثابت کرده است، ترجمه های فارابی، به وسیله ی آن دسته از فلاسفه ی غربی که می خواستند عصر اوگوستینی را بازگردانند، مدتها به صورت مباحثات مستدل مورد استفاده بودند. تصور یک جبر محدود مؤسس بر یک بنیاد مابعدالطبیعی با فارابی آغاز گردید. این مفهوم نتیجتا به تمایز بین ضرورت علم النفسی و ضرورت طبیعی منجر شد. بنابر عقیده ی فارابی خداوند وجود واجب (واجب الوجود) است و این وجوب را از ذات خود می گیرد. همه ی موجودات دیگر وجوب خود را از خدا کسب می کنند، مفهوم خدا که همچون وجود واجب و کلی درک شده است بدین طریق جایگزین مفهومی که متکلمان به صورت «فاعل مختار» از خدا دارند می شود. جهان که وجوب خود را از خدا کسب می کند و همچون ذات خداوند واجب است دیگر، بدان گونه که ارسطو می پندارد، متکی به قوانین دقیق زیبایی و ملکه نیست. وابسته به اراده ی مختار خداوند هم نیست. بدین ترتیب طبیعیات نزد فارابی بنیادی نیرومندتر و پایدارتر یافت تا نزد یونانیان. این بنیاد مفهوم مابعدالطبیعی وجوب است.

تأثیر ابن هیثم
رشد فلسفی فیزیکدان بزرگ اسلامی، ابن هیثم، از شکاکیت تا نوعی مذهب انتقادی پیش رفت. او در تحول از شکاکیت تا استنتاج آرمانی خاص خود مدیون فارابی بود. ترجمه های لاتینی بعضی از کتابهای ابن هیثم، که در ظرف مراحل تجربی شکاکیت او نوشته شده بودند در تکامل آراء راجر بیکن سودمند افتاد. علاوه بر این، دانش غرب از تحقیق مفصل ابن هیثم درباره ی مبحث ابصار برخوردار شد. او واقعا شاخص آغاز علم فیزیک و همچنین شروع جنبش اصالت تجربه در غرب است. سهم او در ابداع مذهب اصالت تجربه حتی مهم تر از سهم رازی است. او شأن استقراء را در استنتاج قیاسی تعیین کرد. ابن هیثم به واسطه ی نقصان سهم ارسطو در روش استقرایی، که در نظر وی برتر و مهم تر از قیاس بود، بر او خرده گرفت. او استقراء را شرط اساسی تحقیق درست می شمرد.
ابن هیثم علاوه بر تجزیه و تحلیل نور، قسمت اعظم کتاب خود را به بحث مشروح درباره مسئله ادراک وقف کرد. درباره ادراک تاریکی، بعد، جسم، اندازه، و در زمینه مسائل ذهنی راجع به ادراک نسبت، نمودها و زیبایی تحقیق کرد. ارتباط میان ادراک و تفکر را فهمید و در بیان اینکه معرفت واقعی چگونه بر پایه این دو فرآیند بنیاد شده است ذکاوت فوق العاده ای از خود نشان داد. ابن هیثم معتقد بود که معرفت جوهر عقل را با محتوای تجربه ترکیب می کند و، بدین ترتیب، اصالت عقل را با اصالت تجربه آشتی داد.

منـابـع

م . م . شريف- تاريخ فلسفه اسلامي- تهران- مركز نشر دانشگاهي- 1374

Henry Corbin, \"Shihab al-Din Yahya al-Suhrawardi,\" Opera Metaphysica et Mystica , Vol. I, Istanbul, 1945, Euvres

Osman Amin, \" The Influence of Muslim Philosophy on the West \", Iqbal , Lahore, Vol. VIII, No. 3, January 1960,

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد