جهانی شدن و وضعیت ادیان

فارسی 2968 نمایش |

انسان

انسان به لحاظ فطری موجودی جهانی است و هر یک از محدودیت ها و مرزبندی های نژادی، زبانی، قومی و جغرافیایی در واقع قراردادی و ساخته انسان ضعیف و خصلت های منفی و جهالت های او می باشد. قرآن کریم در این زمینه می گوید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن اکرمکم عندالله أتقاکم إن الله علیم خبیر؛ ای مردم! ما شما را از مرد و زن خلق کردیم و شما را در شکل اقوام و قبایل برای شناخت یکدیگر ساماندهی کردیم (که ملاک ارزش و برتری نیست، زیرا قطعا ملاک برتری از نظر خداوند، تقوای شماست. مسلما خداوند به امور کلی و جزیی عالم می باشد.» (حجرات/ 13) توحید واقعی، انسان را چند بعدی و زمین و آسمان را برای او و در اختیار او قرار داده است. اسلام نیز به دلیل فطری بودن و هماهنگی با جهان آفرینش طبعا چند بعدی و جهانی می باشد، از اینرو بیش از تمامی ادیان (حتی ادیان آسمانی دیگر) جهانی فکر می کند و جهانی عمل می کند. در حالی که غالب ادیان، منطقه ای و یا مقطعی بوده اند و عملا قابلیت جهانی شدن و همیشگی بودن را ندارند.
آیات متعددی تبیین کننده این واقعیت می باشند که از جمله آنها عبارتند از:
1ـ «و ما أرسلناک الا رحمه للعالمین؛ ای پیامبر! ما تو را به عنوان رسول نفرستادیم، مگر اینکه برای تمامی مردم جهان رحمت باشی.» (انبیا/ 107)
2ـ «و ما ارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا؛ ای پیامبر! ما تو را به عنوان رسول نفرستادیم مگر اینکه برای تمام مردم مأموریت بشارت و انذار و تنبه داری.» (سبا/ 28)
3ـ «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا؛ و به این ترتیب شما (مسلمانان) را امت وسط (به دور از افراط و تفریط) قرار دادیم، تا شاهد و الگوی تمامی مردم باشید و پیامبر اسوه و شاهد بر شما باشد.» (بقره/ 143)
از جمع بندی چنین آیاتی نتیجه گیری می شود که جهانی شدن روندی است که بشر به اقتضای طبع و فطرت خود به سوی آن میل می کند. رویکرد به توسعه ارتباطات و مواصلات، رسانه ها و سازمان های بین المللی، بخشی از آثار جهانی شدن است که به دلیل جهانی بودن انسان به تدریج شکل گرفته است. جهان شمولی اسلام (انترناسیونالیسم) در واقع تحقق شرایط و شکل گیری مطلوب جامعه انسانی، در ارتباط با انسان های دیگر و نیز تجلی خصلت های فطری برای برداشتن موانع تکامل و حرکت به سمت کمال و ارتقای وضعیت زندگی، نه صرفا توسعه کمی و مادی می باشد، زیرا همه انسانها به لحاظ فطری و عقل سلیم خواهان عدالت، صلح و ارتقای وضعیت و موقعیت خود در جامعه می باشند. آنچه باعث تداوم جنگ ها، بی عدالتی ها، تخریب ها، ظلم ها، واگرایی ها می شود، وجود خصلت های منفی، هوی و هوس ها، زیاده طلبی ها و وجود جهالت و تعصبات کورکورانه و مهار نشده و نبود یا ضعف تقوای الهی است.
از این رو اسلام با تأکید بر جهانی بودن، الهی بودن و تقوی (به عنوان ممیزه انسان با سایر حیوانات) زمینه های همزیستی، همیاری (تعاون)، وحدت (اعتصام به حبل الله) را فراهم می کند. آنچه که در ادبیات سیاسی به نام جهانی شدن گفته می شود، در واقع جهانی کردن، جهانی سازی و یا غربی کردن جهان و در واقع پروژه نظام سرمایه داری می باشد. جهانی شدن پروسه و روندی است که از ابتدای زندگی اجتماعی انسان آغاز و همچنان ادامه دارد. در چند قرن اخیر، با پیشرفت های مادی و صنعتی و گسترش اهداف توسعه طلبانه و تشدید زیاده طلبی، شدت و سرعت گرفت. بنابراین دولت های بزرگ سرمایه داری بر موج جهانی شدن طبیعی و تدریجی مسلط شدند و ضمن تسریع در جهت بهره گیری حداکثر برای سلطه جویی و استثمار بیشتر، آن را از مسیر عادی خود خارج کردند.
رویکرد مخالفین جهانی سازی در ارتباط با جنبه های مادی و منافع جریان های خاصی می باشد و ربطی به ابعاد انسانی و ارزشی ندارد. آنان نگران سلطه جهانی سرمایه و تکنولوژی برتر و از دست دادن موقعیت و جایگاه نسبی خود می باشند. اگر چه در ظاهر شعارهایی در حمایت از محیط زیست، سوء استفاده از قدرت، تضعیف بیش از پیش اقتصاد کشورهای عقب مانده و در واقع عقب نگهداشته شده مطرح می کنند. لذا امکان همکاری با جریان مخالف جهانی سازی ضعیف و محدود است. زیرا مواضع آنان معطوف به حفاظت از منافع خودشان می باشد. اگر چه آمادگی دارند که دیگران را به صورت نیروی همفکر و همراه در صحنه بین المللی به نمایش بگذارند، ولی در عمل اعتنایی به منافع و اهداف جریان های خارج از مجموعه خودشان ندارند. به ویژه آنکه جریان ضد جهانی سازی، ضد سلطه و دینی باشد!
کشورهای جهان سوم (به استثنای بعضی از آنها) نیز عملا به دلایل متعدد و از جمله وابستگیهای سیاسی قادر به مقاومت در مقابل جریان جهانی سازی نیستند و مخالفت های آنها برای اقناع افکار عمومی مردمشان و سرپوش گذاشتن بر ماهیت واقعی آنها می باشد جریان ضعیفی از مخالفین جهانی سازی نگران تشدید فاصله غنی و فقیر، از بین رفتن منابع و منافع کشورهای ضعیف و به اصطلاح توسعه نیافته و از بین رفتن هویت فرهنگی و ملی است. مؤلفه های جهانی سازی وجود سازمان های بین المللی، که غالبا تحت سلطه قدرت های استکباری قرار دارند، رسانه های متعدد و متنوع بین المللی با امکانات و تجهیزات مدرن، دولت های ضعیفی که در جهت تحقق اهداف جریان مزبور بستر سازی می کنند. گروه ها و تشکل های ضد ملی و وابسته، در واقع زمینه ساز حضور، سلطه فکری، فرهنگی، اقتصادی و خلاصه جهانی سازی سلطه نظام استکباری می باشند.

آینده جهانی سازی

انسان به دنبال فطرت الهی خود به شکل ناخودآگاه حرکت می کند و بسیاری از ایده ها و رویکردها برای تحقق آرمان ها و کمال مطلوب او می باشد. تشکیل سازمان های بین المللی طرح و پی گیری جهانی شدن، برقراری نظام بین الملل، دادگاه ها و پلیس بین الملل، بخشی از این حرکت می باشد. بشریت دیر یا زود مجبور است که نوعی حاکمیت جهانی و حتی دخالت های آن در امور داخلی کشورها را بپذیرد. زیرا در عمل امکان حرکت و ایفای نقش در صحنه جهانی بدون قوانین و مقررات و سازمان های بین المللی بسیار دشوار و در مواردی غیر ممکن می شود. از این رو در چند دهه گذشته، دهها سازمان بین المللی شکل گرفت و دولت ها بدون توجه به گرایشها و شرایط خاص خود، عضویت در آنها را به خاطر منافع و مصالح ملی پذیرفته اند. روند رو به گسترش گرایش به جهانی شدن، انقلاب اطلاعات و افزایش ارتباطات و مبادلات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، به تدریج زمینه پذیرش حکومت جهانی اسلام را از لحاظ ذهنی و عینی شکل می دهد، به گونه ای که سازمان های بین المللی می توانند در آینده، مبلغ و مدافع حکومت جهانی و در دراز مدت خواستار ارزش های مشترک ادیان و فطرت الهی انسان باشند.
همچنانکه در پنجاه سال گذشته تحول عمیقی در عملکرد سازمان های بین المللی، حتی در امور فرهنگی و دینی به وجود آورد، در حالی که این سازمان ها، دوران ابتدایی و تجربه اندوزی خود را می گذرانند. برگزاری دو کنفرانس بزرگ بین المللی توسط سازمان ملل (در نیویورک و بانکوک) با شرکت نمایندگان ادیان مختلف و تبادل نظر پیرامون مشترکات آنها و چگونگی ایفای نقش در راستای رسالت خود و کمک به بهبود وضع فکری، فرهنگی و اخلاقی جوامع انسانی (که دچار معضلات و بن بست های پیچیده ای شده است) رویکرد جدیدی است که در ادامه آن، نزدیکی و هماهنگی بیشتر ادیان را به دنبال خواهد داشت، که نمودی از گرایش به جهانی بودن فطری و حرکت به سمت جهانی شدن طبیعی می باشد. انقلاب اسلامی، تأثیر شگرفی در فعال کردن و نقش دادن به ادیان؛ خصوصا ادیان توحیدی داشت. از این رو جمهوری اسلامی با درک شرایط و موقعیت باید در جهت تحرک و انسجام و گسترش ارتباطات و همکاری های بین الادیان، ساز و کار مناسبی تدارک و با تبیین ابعاد جهانی اسلام و با بهره گیری از فطری بودن آن، نقش بیشتری در جهت مقابله با جریان جهانی کردن یا غربی سازی و تهدیدات آن ایفا نماید.

دین و عصر جهانی شدن

از هفت بعد دین، سه بعد نهادی- اجتماعی، نقلی- اسطوره ای و عبادی- شعائری در روند جهانی شدن تضعیف می شود و دو بعد تجربی- عاطفی و عقیدتی- فلسفی تقویت و سایر ابعاد از این حیث خنثی هستند. گوهر مشترک ادیان، معنویت است و برای رسیدن به آن باید هشت کار سلبی با دین تاریخی انجام داد. معنویت، سه مؤلفه هستی شناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی دارد که هر کدام دارای چند بخش است. جهانی شدن یعنی اینکه یک جهان نگری خاصی یا یک شیوه زندگی خاصی چنان تعمیم پیدا کند که همه مردم روی زمین را دربرگیرد و پوشش دهد. در فرایند جهانی شدن، برخی ابعاد دین تقویت می شوند و برخی تضعیف و برخی اثر نمی پذیرند. هر دینی هفت بعد دارد:
1. بعد شعائری: این بعد، همان بعد عبادی و نمادین دین است.
2. بعد عقیدتی: این بعد به مسائل نظری یک دین و توصیف آن دین از جهان هستی و موضع انسان در آن مربوط می شود.
3. بعد نقلی و اسطوره ای: مراد از اسطوره، افسانه یا سخن خلاف واقع نیست؛ بلکه چیزی است که ظاهرا به وقایعی که در طول تاریخ اتفاق افتاده یا اتفاق خواهد افتاد، اشاره می کند؛ ولی در واقع به هیچ واقعه تاریخی اشاره ندارد؛ بلکه می خواهد با بیان خاصی یک واقعیت ماورایی را بیان کند.
4. بعد اخلاقی و حقوقی: هر دینی یک سلسله احکام اخلاقی و یک سلسله احکام حقوقی صادر می کند و از پیروانش می خواهد که این احکام را رعایت کنند.
5. بعد تجربی و عاطفی: این بعد، به شور و شوق ها، اشتیاق ها، التهاب ها، راز و نیازها، مناجات ها، تجربه های درونی و حوادث خاصی که در زندگی یک متدین حادث می شود و متدین تفسیر دینی از آنها می کند، مربوط می شود.
6. بعد اجتماعی و نهادی: هر دینی دارای نهادهایی مانند کلیسا، مسجد، مؤسسات خیریه و... است.
7. بعد مادی: ساختمان هایی که متدینان می سازند، آثار هنری که بر جای می گذارند، بعد مادی و فیزیکی دین است.
در روند جهانی شدن، بعد تجربی و عاطفی دین بیش از همه تقویت می شود. بعد عقیدتی نیز ممکن است تقویت شود. ابعاد اخلاقی و حقوقی و مادی دین از این حیث خنثی هستند. اما سه بعد دیگر، یعنی بعد اجتماعی و نهادی، بعد نقلی و اسطوره ای و بعد شعائری و عبادی، در روند جهانی شدن امکان تضعیف شدنشان خیلی شدید است. در واقع هر چه به ابعاد معنوی تر دین نزدیک شویم، به جنبه ماندگارتری روی کرده ایم و در روند جهانی شدن نیز این ابعاد معنوی تر باقی می مانند. معنویت، لب اللباب دین، گوهر اصلی و مرکزی و اجتناب ناپذیر دین است. همه ادیان به این گوهر مشترک دعوت می کنند. برای رسیدن به معنویت، به گمان من باید کارهای نظری و عملی جدی ای بر روی دین نهادینه تاریخی انجام شود. مجموع این کارها هشت چیز است:
1. تا آنجا که ممکن است باید از تعبدگرایی پیروان ادیان و مذاهب کاست و بر عقلانیت افزود.
2. تا می توانیم از اتکای بر حوادث تاریخی که پیروان ادیان و مذاهب بر وقوع آنها اصرار دارند، کم کنیم. اتکا بر حوادث تاریخی دو عارضه دارد: یکی اینکه در حوادث تاریخی، درصدی از احتمال پذیری (Probability) وجود دارد و درباره هیچ حادثه تاریخی نمی توان نظری قطعی داد و نباید سعادت ابدی را بر اعتقاد به چند فقره حادثه تاریخی مبتنی کرد که قطعیت ندارند. دوم آنکه واقعه های تاریخی ادیان معمولا توسط کسانی نقل می شوند که پیرو همان دینند. مورخ سکولار معصوم نیست؛ اما بی طرف است.
3. باید به سنخ شناسی (تیپولوژی) انسانها نیز توجه کنیم. دین یک نوع طب و طبابت است؛ یک طب روحانی است؛ بنابراین نباید از آن انتظار داشت نسخه ای واحد را برای همه انسانها کپی کند. انسانها به لحاظ تیپولوژی روانی بسیار با هم تفاوت دارند.
4. دین در عین حال که به زندگی پس از مرگ قائل است، احکام و تعالیمش در بهبود زندگی این جهان، در فرو کاستن درد و رنجهای این جهان هم باید کاملا آزموده شود.
5. اسطوره زدایی از دین نیز از کارهای لازم است. باید سعی کنیم گزاره هایی که در متون مقدس آمده اند و معلوم است که نمی توان آنها را به معنای حقیقی شان اخذ کرد، به معنای استعاری، مجازی کنایی و رمزی شان اخذ کنیم و به پیام اصلی آنها نقب بزنیم؛ نه آنکه بخواهیم معنای جعلی خودمان را بر آنها تحمیل کنیم.
6. باید بتوانیم هر چه مربوط به ذهن و زبان و فرهنگ مردم زمان ظهور دین است، از دین بزداییم.
7. باید چیزهایی را نیز که به وضع جغرافیایی منطقه ظهور دین مربوط می شود از دین بزداییم.
8. باید تا می توانیم از شخصیتهای یک دین درس بیاموزیم؛ نه آنکه یک هاله تقدس و کیش شخصیت (cult) پیرامونشان ایجاد کنیم. آنها را اعلام الهدی و نشانه های راه بدانیم؛ نه تابلویی که باید در خود آنها خیره شد و متوقف ماند. اگر این هشت فرایند را طی کنیم، می توانیم از ورای تمامی این تنوع و تکثرهایی که ادیان و مذاهب دارند به آن گوهر اصلی برسیم. اگر مراد از دین این معنویت باشد، روند جهانی شدن هیچ ضرری به آن نخواهد زد.
این هشت فرایند جنبه سلبی دارند. از جنبه ایجابی باید به مؤلفه های معنویت توجه کرد. معنویت سه مؤلفه اصلی هستی شناختی، انسان شناختی و وظیفه شناختی دارد و هر کدام دارای نکات و بخشهایی هستند که می توان آنها را در نمودار زیر نشان داد:اگر می توانستیم عقلانیت را به طور کامل پاس بداریم، یعنی حاضر بودیم که رأی خودمان را به مواجهه با واقعیت ها و آرای مخالف ببریم و هر چه برهان اقتضا می کرد قبول کنیم و از سخن خودمان به هنگام ضعف آن سریعا و صریحا دست برداریم و از طرف دیگر هم می توانستیم یک جهان نگری معنوی را پاس بداریم، در آن صورت ناسازگاری میان عقلانیت و معنویت از میان می رفت. هم کسانی که ادعای عقلانیت می کنند و هم کسانی که ادعای دیانت می کنند باید حاضر شوند آرای خودشان را جامع تر و عمیق تر کنند. عقلانیت غربی به نظر من عقلانیت جامع و جهانی نیست؛ گاهی یک بام و دو هواست.
در مواجهه با تجدد، سه دین توحیدی اصلی، تجربه های متفاوت داشته اند: غرب مسیحی دین را از سیاست جدا کرد تا به آرامش و آسودگی اجتماعی دست یابد و به عنوان نتیجه فرعی این جداسازی، تفوق نظامی و اقتصادی کسب کند; یهودیان به آوارگی تن دادند و در شرایط فرودستی، در کشورهای دیگر سکنی گزیدند، یا در جوامع دیگر حل شدند تا آنکه چند حادثه تاریخی، تاسیس دولت اسرائیل را برای آنان تسهیل کرد; جهان اسلام در مسیر مبارزه، دین و سیاست را به یکدیگر پیوند زد تا هویت خود را حفظ کند. این در حالی است که در این اواخر، قاطعانه ابراز می کرد که دارای تمدنی مستقل است. در وضعیت پست مدرن، با حیات دوباره، غیرمنتظره و پیچیده ادیان مواجهیم. این احیای دینی، که حاکی از برباد رفتن آمال انسان ها در نقاط مختلف جهان است، بیانگر گرایش ها و تمایلاتی است که دیگر مضمون و محتوای گذشته خود را ندارند.
در برخی زمینه ها، پیکار دینی، بیشتر واکنشی شدید علیه نفوذ و تأثیرگذاری های یک دست جهانی شدن است. در عرصه های دیگر نیز این پیکار به سان راهی برای حفظ هویت، و طریقی برای اعلام منافع فقر است. همچنین گاه این انتظار از دین وجود دارد که جای خالی رادیکالیسم مارکسیستی - لنینیستی را پر کند. تجدید حیات دین موجب شده است که افراد بسیاری از چنگال ماتریالیسم رهایی یابند. عامل دیگر برای پشت کردن به ماتریالیسم، افشاگری هایی است که در مورد جنبه های جهانی و جدی خطرهای زیست محیطی صورت گرفته است. همچنین آگاهی دانش علمی از محدودیت های خود در درک واقعیت، موجب شده است دین به لحاظ عقلانی، اعتبار و ارج بیشتری یابد. تلفیق نگرانی های آخرالزمانی در مورد بقای انسان، با کشف دوباره اعماق اسرارآمیز کتاب هستی، بنیان های فرهنگی تجدید سازمان دین را فراهم کرده است; بی آنکه لازمه این تجدید سازمان، دست برداشتن از روند توسعه اقتصادی، یا بی اعتنایی به تکامل توانایی فن آورانه باشد.
حال که دولت ها تسلیم منطق جهانی شدن می گردند، بسیاری از ملت ها با تأکید مجدد بر هویت های سنتی شان (از جمله دین) در مقابل آن واکنش نشان می دهند. این کشش و علاقه نوخاسته به دین را نباید به طور کامل از پیامدهای خطرهای حاصل از گرایش های انحصارگرانه دانست. امروزه زمزمه های دینی فراوانی به گوش می رسد که از گفتگو حمایت می کنند. نشانه های زیادی وجود دارد که رهبران دینی، در سنت های دینی گوناگون، اعلامیه حقوق بشر را با نظام اعتقادی خود سازگار یافته اند. استانداردهای حقوق بشر، گفتمان جهانی مقبول و مشروعی را تدارک می بیند. به این ترتیب، حقوق بشر می تواند به پی ریزی نوعی هم بستگی و اتحاد میان ادیان مدد رساند.

جهانی شدن دین در عصر اطلاعات

ادیان بزرگ جهان، با مدعیات جهان شمولی که دارند، مخاطبان خود را فراتر از فرهنگ و یا سرزمینی خاص قرار می دهند. با وجود این، در یکی دو دهه اخیر، شاهد شکل نوینی از جهانی شدن بوده ایم که بر چسب خود را بر تمامی پدیده ها و فرآیندها نهاده است و در آن، هر پدیده ای، با محور جهانی شدن، شکل و سرشت نوینی به خود گرفته است. در این نظم جدید، برداشتی که از جهانی شدن دین وجود دارد، دستخوش تحولات می شود. نویسنده مقاله حاضر، با این پیش فرض، به نقاط فراز و فرود این برداشت جدید می پردازد و در این راه، نمونه های بسیاری از فرهنگ های گوناگون و شیوه مواجهه آنها با تحولات جدید و پژواک این تحولات را بر فرهنگ دینیشان می کاود. پیشرفت های مهم و قابل توجه عرصه ارتباطات، این امکان را برای هر دین (و حتی برای جنبش های دینی کوچک) فراهم ساخته است که در فراسوی مرزهای ملی اشاعه یابند. این شتاب سریع «عصر ارتباطات» به ظهور پدیده ای به نام «جهانی شدن دین» منجر شده است.
هرچند پیش بینی روند جهانی شدن دین ناممکن است اما می توان حدس زد که در آینده، اطلاعات دینی، به طور فزاینده ای، با روش هایی متفاوت از روش های پیشین جریان خواهد یافت; اشکال نوینی از نهادهای دینی شکل خواهد گرفت و مضمون فعالیت ها و آموزه های آنها تغییرات پرآشوب و متلاطم تری را نسبت به گذشته تجربه خواهد کرد. امروزه این پیشرفت فن آوری، حتی نظام اعتقادات ما را تغییر داده است. گسترش جغرافیایی و اجتماعی اطلاعات باعث شده است اطلاعاتی که پیش تر قلمرو مطلق اعضای محدود گروه های ویژه ای بود، هم اکنون، به صورت فزاینده و به روش های گوناگون، در دسترس «دیگران» قرار گیرد. از سویی، با پیشرفت در وسایل تبادل اطلاعات و به وجود آمدن «شبکه» هایی متفاوت از شبکه های اجتماعی سنتی، احتمالا شاهد افراد زیادی خواهیم بود که از علم تخصصی پیشرفته تری، در مقایسه با متخصصان حرفه ای آن رشته، برخوردارند.
در رابطه با دین، ممکن است کسانی که اساسا به عنوان متخصصان مذهبی تربیت نشده اند، نسبت به کشیشان، راهبان یا مبلغان مذهبی، علم دینی بیشتری داشته باشند. این پدیده را می توان «تغییر جایگاه های فکری» نامید. جهانی شدن فرهنگی در ویژگی هایی خاص، با دیگر فرآیندهای جهانی شدن اشتراک دارد: کمرنگ کردن یا از میان بردن مرزها و آشکار شدن هم زمان حوادث در مقیاس جهانی. باید افزود اصلی که مطابق آن، این امور رخ می نمایند، اصل رقابت در یک بازار آزاد است. وقتی این دید از جهانی شدن در مذهب به کار گرفته شود، می توان گفت که شاهد تغییر دائمی و پایدار در شکل مرسوم مذهب خواهیم بود. در مقابل، فعالیت های گروه های مذهبی واجد ویژگی فزاینده رقابت آزاد در مقیاس جهانی خواهد بود. به علاوه، این امکان وجود دارد که شاهد تغییرات شگرفی در ساختار سنتی ادیان تاریخی باشیم. فرآیند جهانی شدن باعث تغییرات عمده ای در نهاد مذهب; تعالیم، شعائر و فعالیت ها; و محیطهای فکری علاقه مندان دین خواهد شد.

اسلام و جهانی شدن

جهانی شدن به عنوان یک پروسه با جهانی شدن به عنوان پروژه متفاوت است و اسلام با رویه تکنولوژیک جهانی شدن بیشتر می تواند سازگاری داشته باشد تا با بعد ایدئولوژیک جهانی شدن; زیرا اسلام در محورهای متعددی با جهانی شدن از منظر ایدئولوژیک تعارض دارد; مانند تعارض میان هویت اسلامی و جهانی شدن و تعارض فرهنگ اسلامی و جهانی شدن. تکنولوژی، هر چند ظاهرا رنگ و بار فکری و ایدئولوژیک ندارد و در ابتدای جذب و انتقال آن در دیگر کشورها با مانع خاصی روبرو نیست، اما با اندک تأمل در ماهیت تکنولوژی جدید و با توجه به برخی آثار و تبعاتی که برای آن برشمرده شد، نمی توان گفت دارای ماهیت خنثی و فاقد جهت گیری است. به هر حال، تکنولوژی جدید را نمی توان به صورت مطلق و کلی مورد مطالعه قرار داد. لازم است بین بخش های مختلف آن تفکیک شود. در این حالت، روشن تر به استخراج دیدگاه اسلام در برابر این رویه فراگیر جهانی شدن دست خواهیم یافت. عمدتا سه رویکرد در این زمینه مطرح است:
الف) اسلام با بعد تکنولوژیک جهانی شدن سازگار است و آن را می پذیرد. طرفداران این رویکرد اساسا میان دو حوزه روش و ارزش یا هست ها و بایدها به جدایی قائلند و بر این نکته تأکید دارند که حوزه روش ها از قلمرو دین و باورهای دینی خارج است و در نتیجه، روش ها و فنون را نمی توان از لحاظ خاستگاه های فکری و هنری به سنجش گذاشت.
ب) نگرش دوم کاملا در جهت مقابل رویکرد فوق قرار دارد. در این تلقی، دین به عنوان مجموعه ای از احکام، عقاید و اخلاق، کلیه امور زندگی انسان را در حوزه خود قرار می دهد. بنابراین جامعه دینی ناگزیر می بایستی از روش و ابزارهای دینی استفاده نماید. تکنولوژی جدید بر بستر فرهنگی و اجتماعی غرب روییده و پیش فرض های ناسازگار با اسلام را با خود حمل می کند و بنابراین جامعه اسلامی نمی تواند از این روش ها و فنون استفاده نماید. چنین برداشتی هر چند از نظر تئوریک محتمل است، از نظر علمی با مشکلات جدی روبرو است.
ج) نگاه میانه و معتدل تر از رویکرد فوق به پیامدهای ارزشی و فرهنگی تکنولوژی جدید اشاره می نماید و این نکته را که روش ها و فنون از نظر فرهنگی دارای ماهیت خنثی و بی رنگ و بو است، مورد نقد و اشکال قرار می دهد. بر این اساس، تکنولوژی پیامدهای فرهنگی و ارزشی خاصی را با خود حمل می کند که نظام ارزشی اسلام را به چالش می گیرد.
اگر به قول کاستنر تکنولوژی جدید قابل تفکیک از الزامات و لوازم فکری و فرهنگی خاص خود نمی باشد، چگونه می توان تکنولوژی را با باورهای دینی و نظام ارزشی دین، دم ساز و هماهنگ نمود؟ پاسخ اینان به این پرسش دارای دو بخش حداقلی و حداکثری است. حداکثر پاسخ ناظر به همان رویکرد نخستینی می باشد که قبلا طرح گردید و بر این عقیده است که تکنولوژی و فنون در حوزه روش ها قرار می گیرد و روش، عاری از هر نوع رنگ و بوی ارزشی است. پاسخ دیگر این نکته را مطرح می کند که هر چند تکنولوژی ماهیت خنثی و بی خاصیت ندارد بلکه برخی لوازم فرهنگی و ارزشی را با خود حمل می کند، اما عمدتا در حوزه تکنولوژی، چالش و تعارض فرهنگی و ارزشی کمتری مشاهده می شود; زیرا تکنولوژی و فنون جدید ابزاری است در دست جوامع که می توانند از طریق آن به بسط و تعمیق باورهای فرهنگی و ارزشی خویش نیز بپردازند. بنابراین بخشی از رویه تکنولوژیک جهانی شدن که با باورهای اسلامی تعارض آشکار ندارد، مورد پذیرش قرار می گیرد و تنها بخش اندک آن که با اصول و مبانی دینی سازگاری ندارد، کنار نهاده می شود. افزون بر این، در آن بخش اندک که به صورت ظاهر در تعارض با باورهای دینی است، عناصر دینی چون مصلحت، ضرورت و اضطرار از باب احکام ثانوی می تواند در بیشتر موارد مشکل را حل نماید. در واقع، در اینجاست که پویایی و توانمندی اسلام و ظرفیت انطباق پذیری آن به کار می آید و پاسخگوی ضرورت ها و نیازمندی های زمانه می گردد.

اسلام و رویه ایدئولوژیک «جهانی شدن»

به نظر می رسد بعد ایدئولوژیک جهانی شدن نسبت به رویه تکنولوژیک آن تعارض بیشتری با اسلام و باورهای دینی دارد; زیرا غربی شدن سیاست، فرهنگ و اقتصاد برخی ارزش ها و آموزه ها را با خود به همراه دارد که عمدتا در تعارض با باورها و ارزش های اسلامی است. این تعارض، به خصوص، در رویکردی که جهانی شدن را مترادف با غربی سازی تفسیر می کند از وضوح آشکاری برخوردار می باشد. به هر حال، حتی تفسیر خوش بینانه از جهانی شدن که آن را به عنوان یک پروسه طبیعی می داند، باز هم نوعی تعارض فرهنگی و ارزشی میان «جهانی شدن » و آموزه های اسلامی را می پذیرد. به گفته گیدنز، سیاست زندگی به مفهوم سیاست تصمیم گیری های مربوط به زندگی است. این تصمیم گیری ها کدامند و چگونه باید آنها را به صورت مفاهیم درآوریم؟ طبعا پاسخ عصر جهانی شدن به این پرسش و نظایر آن بر مفروضات و پیش فرض های ارزشی، اخلاقی و حداقل فرهنگی استوار است که احتمالا در تعارض و ناهم آوایی با باورهای اسلامی و نظام ارزشی اسلام می باشد.
نوآم چامسکی، اندیشمند معروف آمریکایی بر این باور است که جهانی شدن به مفهوم جهانی سازی فرهنگی، چیزی جز تحول ماهوی در تاریخ تبلیغات نیست که هدف از آن، تقویت سلطه آمریکا بر سراسر جهان است. به نظر چامسکی نه تنها میان باورهای فکری- فرهنگی جهانی شدن با فرهنگ اسلامی تعارض و ناسازگاری وجود دارد، بلکه یک رابطه تعارض و تضاد کامل میان این دو تفکر و دو حوزه تمدنی وجود دارد که فرآیند جهانی شدن در پی استیلای یکی به سود استیلای دیگری می باشد. محمد عابدالجابری اهداف جهانی شدن را تخریب سه مقوله اساسی حکومت، امت و اخلاق برمی شمرد و می گوید جهانی شدن، به فرهنگ ها و مقدسات ملل، زبان، حکومت ها، کشورها و ادیان آنان تجاوز می کند.
ادوارد سعید در زمره پژوهشگرانی است که جهانی شدن را منفی می بیند; زیرا در این تلقی، جهانی شدن رسانه ها و ارتباطات باعث سلطه هر چه بیشتر سرمایه داری خواهد شد. نابرابری دسترسی به اطلاعات در جهان کنونی، امکان دسترسی فرهنگ های غیرمسلط جهان سوم را ناممکن می کند و جریان اطلاعات در نظم جهانی به صورت یک سویه است که جهان سوم و کشورهای پیرامونی مصرف کننده صرف هستند. این دیدگاه کاملا در نقطه مقابل نگرش لیبرال قرار دارد که نسبت به جهانی شدن رسانه ها نگاه خوش بینانه داشته و آن را زمینه سازی قدرت یابی افراد در برابر سازمان ها و دولت می داند. همچنین نگاه لیبرال از نظر فرهنگی نه تنها جهانی شدن را با استیلای فرهنگی واحد مترادف نمی داند، بلکه آن را موجب افزایش نوعی آگاهی جمعی نسبت به ارزش های مشترک می داند. اما آیا به راستی جهانی شدن، صرفا به مفهوم عالم گیر شدن تکنولوژی غربی است؟ و آیا این تکنولوژی یک ظرف توخالی، خنثی و بی رنگ و بو است، یا اینکه باورها و ارزش هایی خاص را با خود حمل می کند؟ تکنولوژی، فرهنگ و نظام ارزشی خاصی را ایجاب می کند که در بیشتر موارد در تعارض با ارزش های بومی و اسلامی است.
از طرف دیگر، در فرآیند جهانی شدن، عالم گیر شدن فرهنگ، سیاست و اقتصاد واحد و مشترک را در سطح جوامع بشری داریم و بنابراین به صورت منطقی، کلیه الگوهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جهانی نمی شوند; زیرا در این حالت، دیگر مفهوم جهانی شدن به معنای ترویج و تسلط الگوی واحد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نخواهد بود. حتی بنابر استدلال کسانی که جهانی شدن را ظرف بی محتوا و ابزاری در اختیار همه فرهنگ ها و ادیان می دانند، باز هم این نکته واضح است که بالاخره همه جوامع و فرهنگ ها بهره ای برابر از این ابزار یا ظرف ندارند و طبعا برخی از وضعیت برتر نسبت به دیگران برخوردارند.
دنیای صنعتی غرب بیش از سایرین از توان جهانی نمودن باورهای فرهنگی و ارزشی خود برخوردار می باشد و در نتیجه، آنچه همراه با توسعه جهانی تکنولوژی، جهانی و عالم گیر می شود، دموکراسی لیبرال، اقتصاد آزاد و فرهنگ و تمدن غربی است. مهم ترین محورهای تعارض اسلام با جهانی شدن را از منظر ایدئولوژیک در محورهای زیر می توان مطرح کرد:
1. تعارض هویت اسلامی و جهانی شدن: جهانی شدن بنا به تفسیر گیدنز هویت جدیدی را مطرح نموده و به تعمیم آن می پردازد. جهانی شدن از نظر فرهنگی اشاره به وضعیتی دارد که در پرتوی آن، سنن و فرهنگی بومی تخریب می گردد و نوعی همسان سازی فرهنگی ترویج می گردد. جهانی شدن حتی در هویت شخصی افراد دگرگونی ایجاد نموده است; به گونه ای که این تغییرات آن چنان وسیع و گسترده است که وجوه بسیاری از زندگی خصوصی افراد نیز دچار تحول می گردد. در جوامع اسلامی باورهای دینی و نظام ارزشی اسلام بخش مهمی از هویت مسلمانان را شکل می دهد. با پذیرش این نکته هر چند تفسیر پلورالیستی مطلق از اسلام را اتخاذ نماییم، باز هم نوعی تعارض با هویت مطرح در فرآیند جهانی شدن و زدودن مرزهای اعتقادی و مذهبی که جوامع را به خودی و بیگانه تقسیم می نماید، مشاهده می شود.
2. تعارض فرهنگ اسلامی و جهانی شدن: احتمالا مهم ترین چالش جهانی شدن با اسلام و اندیشه دینی، خود فرهنگ و اندیشه است. این امر ناشی از نقش زیربنایی فرهنگ نسبت به دیگر ساختارهای اجتماعی است و از سوی دیگر، بخش مهمی از فرهنگ متشکل از نظام ارزشی، هنجارها و باورهای دینی جامعه است. گفتیم جهانی شدن فرهنگی با سه تغییر عمده روبرو است. هر یک از تفاسیر یاد شده از جهانی شدن فرهنگ به گونه ای با فرهنگ اسلامی تعارض دارد و اندیشه دینی را به چالش می طلبد: 1. استفاده از تکنولوژی و شبکه های مختلف اطلاع رسانی و تبلیغ، جهت ارائه فرهنگ های ملی، مذهبی و قومی در سطح جهانی; 2. گسترش فرهنگ مسلط از طریق بازارهای جهانی و شبکه های ارتباطی; 3. بین المللی شدن و همسان سازی فرهنگی بر اساس ارزش های فرهنگی کشورهای صنعتی و ملل توسعه یافته. تفسیر دوم و سوم در واقع همان است که برخی از نویسندگان از آن با عنوان غربی سازی، آمریکایی سازی و یا امپریالیسم فرهنگی یاد نموده اند.
بنابر تفسیر اول به ظاهر چندان تعارضی مشاهده نمی شود، اما نمی توان یک نوع تعارض نامرئی و غیر ملموس را از نظر دور داشت; زیرا حتی اگر جهانی شدن فرهنگ به مفهوم استفاده از شبکه ها جهت جهانی سازی فرهنگ های قومی، مذهبی و بومی باشد، این سؤال مطرح می شود که آیا همه فرهنگ ها و کلیه جوامع از دسترسی برابر به تکنولوژی برخوردارند؟ به عبارت دیگر، آیا حاملان کلیه فرهنگ ها در کنار هم فرآیند جهانی شدن را شکل می دهند یا آن را هدایت می نمایند؟ طبعا پاسخ منفی خواهد بود، در این حالت تفسیر نخست، به نوعی، به تفسیر دوم و سوم از جهانی شدن فرهنگ باز می گردد. رشد فزاینده گرایش های محلی گرایی، قومی و ناسیونالیستی در درون فرآیند جهانی شدن نشان از تعارض جهانی شدن با هویت های ملی و مذهبی دارد. این نکته را برخی از نظریه پردازان جهانی شدن با عنوان پارادوکس «جهانی - محلی شدن» یاد نموده اند. برخی از نویسندگان، بازتولید بنیادگرایی در کشورهای اسلامی را از این منظر به بحث گذاشته و رشد بنیادگرایی جدید را واکنشی در برابر تمامیت طلبی غرب که از طریق فرآیند جهانی شدن تلاش می کند تا هژمونی خود را تثبیت نماید، ارزیابی می کنند.
به نظر می رسد جهان اسلام و جوانان مسلمان برای مواجهه منطقی و مناسب با تجدد، می بایستی دو گام اساسی را بردارند:

1. شناخت غرب: ضرورت شناخت غرب از نظر دکتر نصر، اولین و مهم ترین گام در رویارویی با تجدد است. اهمیت شناخت غرب، از آن رو است که امروزه بیشتر جوامع اسلامی از مظاهر تکنولوژی و تمدن غرب استفاده می کنند; بنابراین ناگزیرند به عنوان یک مسلمان، پاسخ اسلامی به این مسایل و پدیده های جدید را مورد توجه قرار دهند. بررسی دستیابی به این پاسخ، لوازم و آثار، مبانی فکری انسان شناختی آن، از اهمیت جدی برخوردار می باشد. این در حالی است که به نظر نصر، جهان اسلام و جوانان مسلمان، فاقد درک روشن و بینش درست در مورد غرب می باشند.
«کشورهای اسلامی سخت برای صنعتی شدن تلاش می کنند; بدون این که پیامدهای صنعتی شدن از نظر فرهنگی و مذهبی را مورد توجه قرار دهند. این امر ضرورت صورت بندی جدید تلقی اسلامی از تکنولوژی و فرهنگ غرب را مطرح می کند، اما متاسفانه بخش اعظم جهان اسلام هنوز فاقد دانش و درک عمیق از غرب است; در حالی که عمیقا از انواع آراء، اندیشه و محصولات و مظاهر تمدن غرب، از اتومبیل گرفته تا کامپیوتر و سینما و تا ادبیات و آراء فلسفی، اقتصادی و سیاسی تأثیر پذیرفته اند.» وی در جای دیگر شناخت غرب و درک فرهنگ و مبانی تجدد غربی را پیش شرط اساسی هر نوع پاسخ اسلامی به آن عنوان نموده و معتقد است: «امواج آراء و ارزش های غربی هم چنان بی وقفه از طریق رسانه های جمعی و سایر طرق انتقال اطلاعات، به طرف جهان اسلام سرازیر است. اما آنچه موجود نیست، اطلاع درباره غرب و درک روشن اندیشه های فکری - فرهنگی غرب از نقطه نظر اسلامی است، و تنها چنین معرفتی می تواند ابزارهای ضروری برای مواجهه و مقابله با معارف غرب جدید و تدارک پاسخ اسلامی بدان را در اختیار مسلمانان قرار دهد.»
2. صرف شناخت و درک ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و فلسفی تمدن و تجدد غرب، برای تدارک پاسخ اسلامی و ارایه مکانیزم کارآمد مواجهه با آن کافی نیست، هر چند به عنوان نخستین گام لازم ضروری است. دکتر نصر مرحله دوم پاسخ اسلامی به تجدد را پس از شناسایی تعارضات اسلام و تجدد، متوجه درون جامعه اسلامی و پایه های فکری، فلسفی اندیشه اسلامی می داند. تعمیق بینش دینی، تقویت و استحکام مبانی فکری و تقویت ایمان دینی جوان مسلمان در برابر تعارضات و نقاط چالش آور غرب، مرحله دوم از پاسخ اسلامی است که مورد تأکید و توجه نصر قرار می گیرد. می گوید: «مهم ترین پاسخ جوان مسلمان این است که بیش از هر چیز قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحی اسلامی از دست ندهد.... مسلمین ابتدا باید به معارضه تجدد با نفس دین پاسخ دهند و آن گاه به معارضه ای که دنیای متجدد علی الخصوص با وحی اسلامی دارد، بپردازند و در این راستا تقویت ایمان دینی و استحکام اعتقاد جامعه اسلامی به مبانی دینی از اهمیت جدی برخوردار می باشد.»

منـابـع

مقاله «جهانى شدن، امكانات»- نشريه جهانى شدن و دين- صفحه 30

الله کرم پورکرمى- مقاله معنویت و رهیافت هاى عصر تجدد

ریچالد فالک- ترجمه: عبدالرحیم مرودشتى- مقاله دین و عصر جهانى شدن

عبدالقیوم سجادى- مقاله اسلام و جهانى شدن- کتاب نقد- شماره 24 و 25

اینو نوباتاکا- مقاله جهانى شدن دین در عصر اطلاعات- ترجمه فیروزه درشتى

جواد منصورى- مقاله جهانى شدن، فرصت ها و تهديدهاى فرهنگى- فصلنامه انديشه انقلاب اسلامى- شماره8 و7

مصطفى ملکیان- مقاله دین و جهانى شدن

عبدالقیوم سجادی- مقاله اندیشمندان مسلمان و قرائت اسلامى از جهانى شدن- هفته نامه پگاه حوزه- شماره 69

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد