منشا بعضی خرافات در مسیحیت از دیدگاه علامه طباطبایی
فارسی 5867 نمایش |قرآن کریم منکر این است که مسیح (ع) این آراء و عقاید (خرافى) را به مسیحیان القاء نموده و آن را در بینشان ترویج کرده باشد، بلکه مسیحیان در این عقاید دینى از رؤساى خود تقلید کرده و هنوز هم مى کنند و به طور تعبد و کورکورانه تسلیم دستورات ایشانند و رؤسا هم این عقائد را از بت پرستان قدیم گرفته بودند، همچنانکه قرآن کریم فرمود: «و قالت الیهود عزیزابن الله و قالت النصارى المسیح ابن الله، ذلک قولهم بافواههم، یضاهون قول الذین کفروا من قبل، قاتلهم الله انى یؤفکون* اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابامن دون الله و المسیح ابن مریم، و ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون؛ یهود گفت: عزیز پسر خدا است و نصارا گفتند: مسیح پسر خدا است، این سخنى است که (بدون فکر و سند و تنها به لقلقه) زبانشان مى گویند، مثل اینکه از سخنان کفارى که قبل از ایشان بودند الگو گرفته اند، خدایشان بکشد، که چه دروغهائى مى تراشند* یهودیان احبار خود و مسیحیان رهبانهاى خود را به جاى خداى تعالى ارباب خود گرفتند و نیز مسیح پسر مریم را خداى خود اتخاذ نمودند با اینکه مامور نشده بودند مگر به اینکه معبودى واحد را عبادت کنند که هیچ معبودى جز او نیست و منزه است خدا از آن شرک که مى ورزند» (توبه/ 30-31).
و منظور از این کفارى که مى فرماید یهود و نصارا از ایشان الگو گرفتند، نمى تواند عرب جاهلیت و بت پرستى ایشان باشد که معتقد بودند ملائکه دختران خدایند، براى اینکه اعتقاد یهود و نصارا به اینکه خدا فرزند دارد از نظر تاریخ قدیم تر از ایامى است که با عرب جاهلیت تماس پیدا نموده، با آنها اختلاط پیدا کنند، مخصوصا اعتقاد یهود که معلوم است قدیم تر از اعتقاد نصارا است با اینکه ظاهر جمله «من قبل» این است که یهود و نصارا عقائد خرافى خود را از کفارى گرفتند که قبل از آمدن این دو کشیش مى زیسته اند، علاوه بر اینکه بت پرستى عرب جاهلیت مذهبى بود که از دیگران به ایشان منتقل شده بود و خود مبتکر آن نبودند.
مى گویند: اولین کسى که بت را بر بام کعبه نصب کرد و مردم را به پرستش (و یا حداقل تعظیم) آن دعوت کرد، عمروبن لحى بود که معاصر با شاپور ذوالاکتاف بوده، در آن ایام بزرگ قوم خود در مکه بوده و با قدرتى که داشته، پرده دارى کعبه را به خود اختاص داده بود، سپس سفرى به شهر بلقاء که در اراضى شام واقع شده بود رفت، در آنجا به مردمى برخورد که بت هائى داشتند و آنها را مى پرستیدند، از ایشان وجه این عملشان را پرسید، گفتند: این بت ها ارباب ما هستند که ما آنها را به شکل هیکل هاى علوى (آسمانى) واشخاصى (نیرومند) از بشرساخته ایم و با پرستش آنها از آن هیکل ها یارى مى گیریم و باران طلب مى کنیم و آنها براى ما باران مى فرستند، عمروبن لحى از ایشان خواست یکى از بت هایشان را به وى بدهند، ایشان هبل را به او دادند، عمرو هبل را با خود به مکه آورد و بر بام کعبه نصب نموده، مردم را به پرستش آن دعوت نمود، البته بت اساف و نائله به صورت یک زن و شوهر نیز با او بود، مردم را دعوت کرد که آن دو بت را هم بپرستند و با پرستش آنها به سوى خدا تقرب بجویند. و از عجائب امر این است که قرآن اسامى چند بت را ذکر کرده که مربوط به اعراب زمان نوح بوده اند و قرآن شکوه نوح از بت پرستى قومش را اینطور نقل فرموده: «و قالوا لا تذرن آلهتکم و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یغوث و یعوق و نسرا؛ خدایا این مردم به یکدیگر سفارش کردند که زنهار خدایان خود را رها مکنید و دست از خداى ود و خداى سواع و یغوث و یعوق و نسر برندارید» (نوح/ 23). علاوه بر اینکه مذهب وثنیت که در روم و یونان و مصر و سوریه و هند بود، به نقاط یهودنشین و نصرانى نشین یعنى فلسطین و حوالى آن نزدیک تر و انتقال عقائد و احکام دینى آنان به میان اهل کتاب آسان تر و اسباب این انتقال فراهم تر بود.
پس نمى توانیم بگوئیم منظور از کفارى که عقائد کفرآمیز اهل کتاب از قبیل فرزندى عیسى براى خدا و امثال آن از کفار گرفته شده چون شبیه به عقائد ایشان است عرب جاهلیت است بلکه منظور وثنیت قدیم هند و چین و وثنیت غرب یعنى روم و یونان و شمال آفریقا است، هم چنانکه تاریخ هم نظیر این عقائد که در اهل کتاب موجود است یعنى عقیده پدر و فرزندى، تثلیث، صلیب، فداء و امثال آن را از ایشان حکایت نموده، و این از حقایق تاریخى است که قرآن شریف آن را بیان مى کند. و نظیر آیات سابق در دلالت بر این حقیقت آیه زیر است که مى فرماید: «قل یا اهل الکتاب لا تغلوا فى دینکم غیر الحق و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا کثیراو ضلوا عن سواءالسبیل؛ بگو اى اهل كتاب در دين خود بناحق گزافه گويى نكنيد و از پى هوسهاى گروهى كه پيش از اين گمراه گشتند و بسیارى [از مردم] را گمراه كردند و [خود] از راه راست منحرف شدند نرويد» (مائده/ 77) و بیان مى کند غلو اهل کتاب در دین و به غیر حق، همان تقلیدى است که از هوا و هوس مردم گمراه کردند، مردمى که قبل از ایشان بودند.
واین آیه خود شاهد دیگرى است بر اینکه مراد از جمله: «یضاهون قول الذین کفروامن قبل...» در آیه سوره توبه عرب جاهلیت نیست، چون کفارى را که اهل کتاب آنان از آنان پیروى کردند چنین توصیف کرده که (بسیارى از مردم را گمراه کردند)، معلوم مى شود سمت پیشوائى ضلالت را داشتند، مردمى به اصطلاح پیشرفته بوده اند که دیگران چشم بسته از آنها تقلید مى کردند و عرب جاهلیت چنین مردمى نبودند و در مقایسه با امت هاى دیگر چون فارس و روم و هند و غیر ایشان عقب مانده ترین مردم عصر خود بودند. و نیز مراد از جمله مذکور در سوره توبه احبار و رهبان نیست، براى اینکه آیه شریفه مطلق است و اگر مراد احبار و رهبان بود، باید مى فرمود: «لا تتبعوا اهواء قوم منکم ... و اضلوا کثیرا منکم»، پس منظور از جمله مذکور جز همان وثنیت چین و هند و غرب نمى تواند باشد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه تفسیر المیزان- مترجم: محمدباقر موسوی- ج 3 صفحه 460-480
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها