صبر و استقامت پیامبران الهی
فارسی 7442 نمایش |صبر و استقامت در برابر سختی ها و مشکلات، یکی از اصلی ترین عوامل پیروزی و موفقیت در صحنه های و امور مختلف زندگی می باشد. پیامبران الهی، الگویی شایسته در زمینه رعایت صبر و مقاومت می باشند؛ زیرا ایشان در طول تاریخ مورد آزار و اذیت و دشمنی های مستکبران و افراد بی ایمان قرار می گرفتند. در این بحث نمونه هایی از صبر و پایداری فرستادگان الهی را بیان می کنیم: خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر گرامی (ص) می فرماید: «و لقد کذبت رسل من قبلک فصبروا على ما کذبوا و أوذوا حتى أتاهم نصرنا و لا مبدل لکلمات الله و لقد جاءک من نبإ المرسلین؛ پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و (در این راه،) آزار دیدند، تا هنگامى که یارى ما به آنها رسید (تو نیز چنین باش! و این، یکى از سنتهاى الهى است) و هیچ چیز نمى تواند سنن خدا را تغییر دهد و اخبار پیامبران به تو رسیده است» (انعام/ 34). این آیه رسول گرامى را به راهى که انبیاى گذشته پیمودند، هدایت مى کند، و آن راه عبارت است از صبر در راه پروردگار، همچنان كه در جاى دیگر مى فرماید: «أولئک الذین هدى الله فبهداهم اقتده؛ ایشان کسانى بودند که خدا هدایت شان کرده بود پس به هدایت آنان اقتداء کن» (انعام/ 90).
خداوند برای دلدارى حضرت رسول، به وضع انبیاى پیشین و اذیت شدن آنها و صبر و مقامتشان در برابر سختی ها تا رسیدن نصرت الهی اشاره می کند و گویا می فرماید: بنابراین تو هم در برابر تکذیبها و آزارها و حملات دشمنان لجوج و سرسخت روح صبر و استقامت را از دست مده، و بدان طبق همین سنت امدادهاى الهى و الطاف بیکران پروردگار به سراغ تو خواهد آمد، و سرانجام بر تمام آنها پیروز خواهى شد و اخبارى که از پیامبران پیشین به تو رسیده است که چگونه در برابر مخالفتها و شدائد استقامت کردند و پیروز شدند گواه روشنى براى تو است. در حقیقت این آیه به یک اصل کلى اشاره مى کند و آن اینکه همیشه رهبران صالح اجتماع که براى هدایت توده هاى مردم به وسیله ارائه مکتب و طرحهاى سازنده با افکار منحط و خرافات و سنن غلط جامعه بپا مى خاستند با مخالفت سرسختانه جمعى سودجو و زورگو که با پر و بال گرفتن مکتب جدید، منافعشان به خطر مى افتاد، روبرو مى شدند. آنها براى پیشرفت مقاصد شوم خود از هیچ کارى ابا نداشتند، و از تمام حربه ها: حربه تکذیب، تهمت محاصره اجتماعى، آزار و شکنجه، قتل و غارت و هر وسیله دیگر استفاده مى کردند، اما حقیقت با جاذبه و کشش و عمقى که دارد سرانجام -طبق یک سنت الهى- کار خود را خواهد کرد، و این خارهاى سر راه برچیده خواهند شد، اما شک نیست که شرط اساسى این پیروزى بردبارى و مقاومت و استقامت است
و در آیه دیگر میفرماید: «فاصبر كما صبر أولوا العزم من الرسل؛ پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولو العزم صبر کردند» (الأحقاف/ 35). تنها تو نیستى که با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شده اى، همه پیامبران اولوالعزم با این مشکلات روبرو بودند و استقامت کردند، نوح (ع) پیامبر بزرگ خدا 950 سال دعوت کرد اما جز گروه اندکى به او ایمان نیاوردند، پیوسته آزارش مى دادند و به سخریه اش مى گرفتند. ابراهیم (ع) را به میان آتش افکندند و موسى (ع) را تهدید به مرگ نمودند، و قلبش از نافرمانیهاى قومش پر خون بود، و عیسى مسیح (ع) را بعد از آزار بسیار مى خواستند به قتل برسانند که خداوند نجاتش داد، خلاصه تا بوده دنیا چنین بوده است، و جز با نیروى صبر و استقامت نمى توان بر مشکلات پیروز شد. طبق آیات قرآن فرعون در برابر دعوت حضرت موسى (ع) به سوى خداوند یکتا و ترک ظلم و بیدادگرى، موسى را متهم ساخت که او ساحر یا مجنون است، این نسبت که از سوى مشرکان به پیامبر اسلام (ص) نیز داده مى شد، براى مؤمنان اندک نخستین، بسیار گران بود و روح پاک پیامبر (ص) را آزرده مى ساخت. آیه «کذلک ما اتى الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون؛ تنها تو نیستى که هدف این تیرهاى زهرآگین تهمت قرار گرفته اى اینگونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشده مگر اینکه گفتند: او ساحر یا دیوانه است» (ذاریات/ 52) براى دلدارى پیامبر (ص) و مؤمنان است. آنها را ساحر مى خواندند زیرا در برابر معجزات چشمگیرشان پاسخى منطقى نداشتند، و مجنون خطاب مى کردند چرا که همرنگ محیط نبودند و در برابر امتیازات مادى سر تسلیم فرود نمى آوردند.
صبر ایوب (ع)
یکی از پیامبرانی که در سوره مبارکه انبیاء از او یاد شده، حضرت ایوب (ع) می باشد. ایوب سرگذشتى غم انگیز، و در عین حال پرشکوه و باابهت دارد، صبر و شکیبایى او مخصوصا در برابر حوادث ناگوار عجیب بود، به گونه اى که صبر ایوب یک ضرب المثل قدیمى است. شرح این ماجرا در قرآن نیامده، ولى در کتب معروف حدیث و در تفاسیر ماجرا به این صورت نقل شده است: شخصی از امام صادق (ع) پرسید: بلائى که دامنگیر ایوب شد براى چه بود؟. حضرت پاسخى فرمودند که خلاصه اش چنین است: بلائى که بر ایوب وارد شد به خاطر این نبود که کفران نعمتى کرده باشد، بلکه به عکس به خاطر شکر نعمت بود که ابلیس بر او حسد برد و به پیشگاه خدا عرضه داشت اگر او اینهمه شکر نعمت تو را بجا آورد، به خاطر آنست که زندگى وسیع و مرفهى به او داده اى، و اگر مواهب مادى دنیا را از او بگیرى هرگز شکر تو را بجا نخواهد آورد. مرا بر دنیاى او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است. خداوند براى اینکه این ماجرا سندى براى همه رهروان راه حق باشد، به شیطان این اجازه را داد، او آمد و اموال و فرزندان ایوب را یکى پس از دیگرى از میان برداشت، ولى این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب نکاست بلکه شکر او افزون شد! شیطان از خدا خواست بر زراعت و گوسفندان او مسلط شود، این اجازه به او داده شد و او تمامى آن زراعت را آتش زد و گوسفندان را از بین برد، باز هم حمد و شکر ایوب افزون شد. سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب مسلط گردد و سبب بیمارى شدید او شود، و این چنین شد، به طورى که از شدت بیمارى و جراحت قادر به حرکت نبود، بى آنکه کمترین خللى در عقل و درک او پیدا شود. خلاصه، نعمتها یکى بعد از دیگرى از ایوب گرفته مى شد، ولى به موازات آن مقام شکر او بالا مى رفت...
صبر اسماعیل و ادریس (ع)
در سوره مبارکه انبیاء، به دنبال سرگذشت آموزنده ایوب و صبر و شکیباییش در برابر طوفان حوادث؛ به مقام شکیبایى سه نفر دیگر از پیامبران الهى کرده مى گوید: «و إسماعیل و إدریس و ذا الکفل کل من الصابرین؛ و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند» (الأنبیاء/ 85). هر یک از آنها در طول عمر خود در برابر دشمنان و یا مشکلات طاقت فرساى زندگى صبر و مقاومت به خرج دادند و هرگز در برابر این حوادث زانو نزدند و هر یک الگویى بودند از استقامت و پایمردى. ادریس پیامبر بزرگ الهى طبق نقل بسیارى از مفسران جد پدر نوح بوده است، نام او در تورات، اخنوخ و در عربى، ادریس است که بعضى آن را از ماده «درس» مى دانند، زیرا او نخستین کسى بود که بوسیله قلم، نویسندگى کرد، او علاوه بر مقام نبوت، به علم نجوم و حساب و هیئت، احاطه داشت، و مى گویند نخستین کسى است که طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت. ادریس در راه دعوت بسوى خدا صبر کرد و اول پیامبرى بود که بسوى قومش مبعوث شد و آنها را دعوت کرد و آنها معصیت کردند و خدا آنها را هلاک کرد و ادریس را به آسمان ششم برد. اما ذا الکفل مشهور این است که از پیامبران بوده است هر چند بعضى معتقدند که او یکى از صالحان بود، ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ مى شمرد نیز این است که او از انبیاء است و بیشتر به نظر مى رسد که او از پیامبران بنى اسرائیل بوده است. اسماعیل در بلدى که نه زراعت بود و نه حیوان، با صبر و شکیبایى استقامت کرد و کعبه را ساخت. و همچنین در مقابل فرمان الهی به حضرت ابراهیم (ع) برای ذبح او، صبر و استقامت پیشه کرده و در مقابل امر الهی تسلیم شد: «فلما بلغ معه السعی قال یا بنی إنی أرى فی المنام أنی أذبحک فانظر ما ذا ترى قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاء الله من الصابرین؛ همین که (اسماعیل) به حد کار کردن رسید ،(ابراهیم) به او گفت: پسرم در خواب مى بینم که تو را ذبح مى کنم نظرت در این باره چیست؟ گفت پدرجان آنچه مامور شده اى انجام ده که به زودى ان شاء الله مرا از صابران خواهى یافت» (الصافات/ 102). جمله «پدرجان! انجام بده آنچه بدان مامور شده اى» اظهار رضایت اسماعیل است نسبت به سر بریدن و ذبح خودش، چیزى که هست این اظهار رضایت را به صورت امر آورد. و نیز اگر گفت: «بکن آنچه را که بدان مامور شده اى»، و نگفت: «مرا ذبح کن»، براى اشاره به این است که بفهماند: پدرش مامور به این امر بوده و به جز اطاعت و انجام آن ماموریت چاره اى نداشت.
جمله «ستجدنی إن شاء الله من الصابرین» از ناحیه اسماعیل یک نحوه دلجویى است نسبت به پدر، مى خواهد به پدر بگوید: من از اینکه قربانى ام کنى به هیچ وجه اظهار ترس نمى کنم و در پاسخ چیزى نگفت که باعث ناراحتى پدر شود و از دیدن آن جسد به خون آغشته فرزندش به هیجان درآید، بلکه سخنى گفت که اندوهش پس از دیدن آن منظره کاسته شود، و این کلام خود را که یک دنیا صفا در آن بود با قید «إن شاء الله» مقید کرد، تا صفاى بیشترى پیدا کند. چون با آوردن این قید معناى کلامش چنین مى شود: من اگر گفتم در این حادثه صبر مى کنم، اتصافم به این صفت پسندیده از خودم نیست و زمام امرم به دست خودم نیست، بلکه هر چه دارم از مواهبى است که خدا به من ارزانى داشته، و از منتهایى است که خدا بر من نهاده. اگر او بخواهد من داراى چنین صبرى خواهم شد و او مى تواند نخواهد و این صبر را از من بگیرد.
صبر یعقوب (ع)
حضرت یعقوب (ع) یکی دیگر از پیامبران الهی است که یکی از موارد بارز صبر در زندگی ایشان، صبر وی در فراق پسرش یوسف نبی (ع) می باشد. برادران یوسف (ع) پس از آنکه از روی حسادت وی را به چاه انداختند: «و جاؤ على قمیصه بدم کذب قال بل سولت لکم أنفسکم أمرا فصبر جمیل و الله المستعان على ما تصفون؛ پیراهنش را با خون دروغین آوردند، (حضرت یعقوب) گفت: (چنین نیست) بلکه دلهاى شما کارى بزرگ را در نظرتان نیکو جلوه نموده، صبرى نیکو باید و خداست که در این باب از او کمک باید خواست» (یوسف/ 18). توصیف صبر با لفظ «جمیل» زیبا براى اینست که ممکن است صبر جمیل و شایسته نباشد و وقتی صبر جمیل است که براى رضاى خدا باشد. و طبق قولى دیگر مقصود صبرى است که شکوه و بیتابى همراه آن نباشد. طبق یک ترکیب، صبر در اینجا مرفوع آمده چون معنا اینست که: «فشأنى صبر جمیل؛ کار من صبر جمیل است و آنچه عقیده دارم صبر جمیل است». شکیبایى در برابر حوادث سخت و طوفانهاى سنگین نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است، آن چنان وسعتى که حوادث بزرگ را در خود جاى مى دهد و لرزان نمى گردد. یک نسیم ملایم مى تواند آب استخر کوچکى را به حرکت در آورد، اما اقیانوسهاى بزرگ همچون اقیانوس آرام، بزرگترین طوفانها را هم در خود مى پذیرند، و آرامش آنها بر هم نمى خورد. گاه انسان ظاهرا شکیبایى مى کند ولى چهره این شکیبایى را با گفتن سخنان زننده که نشانه ناسپاسى و عدم تحمل حادثهاست زشت و بدنما مى سازد. اما افراد باایمان و قوى الاراده و پرظرفیت کسانى هستند که در این گونه حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمى گردد، و سخنى که نشان دهنده ناسپاسى و کفران و بى تابى و جزع باشد بر زبان جارى نمى سازند، صبر آنها، صبر زیبا و صبر جمیل است. اکنون این سؤال پیش مى آید که در آیات دیگر این سوره مى خوانیم یعقوب آن قدر گریه کرد و غصه خورد که چشمانش را از دست داد، آیا این منافات با صبر جمیل ندارد؟!.
پاسخ این سؤال یک جمله است و آن اینکه: قلب مردان خدا کانون عواطف است، جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشکهایشان همچون سیلاب جارى شود، این یک امر عاطفى است، مهم آن است که کنترل خویشتن را از دست ندهند یعنى سخن و حرکتى بر خلاف رضاى خدا نگویند و نکنند. از احادیث اسلامى استفاده مى شود که اتفاقا همین ایراد را به هنگامى که پیامبر اکرم (ص) بر مرگ فرزندش ابراهیم اشک مى ریخت به او گفتند که شما ما را از گریه کردن نهى کردى اما خود شما اشک مى ریزید؟. پیامبر در جواب فرمود: «تدمع العین و یحزن القلب و لا نقول ما یسخط الرب؛ چشم مى گرید و قلب اندوهناک مى شود ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمى گویم». و در جاى دیگر مى خوانیم که فرمود: «لیس هذا بکاء ان هذا رحمة؛ این گریه (بى تابى) نیست، این رحمت (گریه عاطفى) است». اشاره به اینکه در سینه انسان قلب است نه سنگ، و طبیعى است که در برابر مسائل عاطفى واکنش نشان مى دهد و ساده ترین واکنش آن جریان اشک از چشم است، این عیب نیست این حسن است، عیب آنست که انسان سخن بگوید که خدا را به غضب آورد.
البته معنای دیگری نیز برای آیه مذکور «فصبر جمیل» قابل تصور است به این صورت که کلمه «صبر» مبتدا باشد و «جمیل» خبر آن و خداوند در جمله «فصبر جمیل» صبر را مدح کرده و این از قبیل به کار بردن سبب در جاى مسبب است، یعنى در جایى که مى بایست بفرماید: «من بر آنچه که بر سرم آمده صبر مى کنم، به سبب اینکه صبر خوب است»، تنها سبب را آورده و فرموده: «صبر نیکوست». و اینکه کلمه صبر را نکره (بدون الف و لام) آورده، و آن را توصیف نکرده، بلکه بطور مبهم فرموده: صبر خوبست، اشاره به عظمت قضیه و تلخى و دشوارى تحمل آن است. و اگر حرف فاء را که براى نتیجه گیرى است بر سر جمله آورده و فرموده: «پس صبر خوبست» براى فهماندن این مطلب است که اسباب و آن جهاتى که دست به هم داده و این مصیبت را به بار آورده وضعش طورى است که در برابر آن جز صبر هیچ چاره دیگرى نیست (پس صبر بهتر است)، براى اینکه اولا یوسف محبوبترین مردم بود در دل او، و اینک دارند خبر مى دهند که چنین محبوبى طعمه گرگ شده، و براى گواهى خود پیراهن خون آلودش را آورده اند، و ثانیا او خود بطور یقین مى داند که اینان در آنچه که مى گویند دروغگویند، و در نابود کردن یوسف دست داشته و نقشه اى داشته اند، و ثالثا راهى براى تحقیق مطلب و به دست آوردن اینکه بر سر یوسف چه آمده، و او فعلا کجا است و در چه حالى است، در دست نیست. او براى چنین پیشامدهاى ناگوارى جز فرزندانش چه کسى را دارد که براى دفع آن به این سو و آن سو روانه کند؟ و فعلا این مصیبت به دست همین فرزندان رخ داده، نزدیکتر از ایشان چه کسى را دارد که با کمک وى از ایشان انتقام بگیرد؟ و به فرضى هم که داشته باشد چگونه مى تواند فرزندان خود را طرد نماید (پس باز صبر بهتر است).
از حضرت امام باقر (ع) سئوال شد: «صبر جمیل (که در قرآن آمده) چیست؟» فرمود: «آن صبری است که همراه با شکایت کردن به مردم نباشد». در نقلی دیگر می خوانیم که حضرت پس از بیان جمله فوق فرمودند: «ابراهیم یعقوب را بطرف یک راهب فرستاد تا کارى که داشت انجام دهد هنگامى که راهب او را دید خیال کرد ابراهیم است. او فورا جلو دوید و او را در بغل گرفت، و گفت اى خلیل خدا خوش آمدید، یعقوب گفت: من ابراهیم نیستم بلکه یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم مى باشم، راهب گفت: پس چرا من شما را بزرگ مى بینم گفت غم و اندوه و بیماری مرا به این روز انداخته است. یعقوب هنوز از آستانه درب نگذشته بود که خداوند به او وحى کرد: اى یعقوب شکایت مرا به بندگان بردى؟!. یعقوب در همان کنار در به سجده افتاد و گفت: بار خدایا دیگر آن سخن را نخواهم گفت.خداوند هم به او وحى کرد: من از تو گذشتم دیگر این سخن را بر زبان جارى مکن. بعد از این، یعقوب هر چه بر سرش آمد به مردم چیزى نگفت و از مشکلات و سختیهاى روزگار سخنى بر زبان جارى نکرد، و تا آنجا که در داستان فرزندش یوسف گفت: من از حزن و اندوه خود به خداوند شکایت مى برم و مى دانم آنچه از طرف خدا آمده ولى شما نمى دانید».
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- ج 5 صفحه 212-213 و ج 9 صفحه 352 و ج 13 صفحه 478-483 و ج 22 صفحه 379-380
سید محمدحسین طباطبائی- ترجمه الميزان- ترجمه محمدباقر موسوی- ج 11 صفحه 141 و ج 17 صفحه 230-231
علامه مجلسی- بحار الانوار- ترجمه ابوالحسن موسوى همدانى- ج 2 صفحه 90
شیخ طبرسی- ترجمه مجمع البيان فی تفسير القرآن- ج 16 صفحه 154
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها