کمال نهایی انسان، هدف علم اخلاق

English فارسی 3214 نمایش |

منظور از تربیت انسان، به فعلیت رسانیدن استعدادهاى نهفته او است و چون کمال هر موجودى در شکوفایى و به فعلیت رسیدن استعدادهاى اوست، پس در صورتى که انسان به صورت صحیح و در یک نظام تربیتى همه جانبه پرورش یابد، به کمال نوعى خود خواهد رسید. از اینجا مى توان دریافت که هدف نهایى از تربیت انسان نیز نباید چیزى جز کمال نهایى او باشد.
حال جاى این سؤال است که کمال حقیقى و نهایى انسان چیست؟ کدام مقصد است که اگر انسان به آن جا برسد به سعادت حقیقى خود نایل آمده است؟ و کدام هدف است که تمام کوشش های تربیتى و اخلاقی باید به سوى آن جهت گیرى شوند و تمامى قوا و استعدادهاى انسان در ارتباط با آن و در محدوده آن رشد و پرورش یابند؟
لازم است برای روشنتر شدن مفهوم کمال باید به این نکته اشاره کنیم که کمال انسان چیزى نیست که بستگى به قرارداد یا اعتبار افراد داشته و با تغییر اعتبار، تغییر کند. البته ممکن است از دیدگاه افراد مختلف کمال، نمونه هاى متنوعى داشته باشد به طورى که حتى چیزى که از نظر فردى کمال تلقى مى شود، از دیدگاه فرد یا مکتب دیگر نقص تلقى گردد. اما این اختلاف در برداشت ها به این معنى نیست که واقعا کمال انسان امرى قراردادى است و بستگى به نظر اشخاص یا مکتب ها دارد. اختلاف موجود در این زمینه در میان مکتب هاى مختلف ناشى از ناتوانى آنها از شناخت کمال حقیقى انسان است به طورى که اگر همه آنها به شناخت انسان و کمال او نایل آیند، در این صورت «اختلاف از گفتشان بیرون شدى».
کمال انسان (و هر موجود دیگر) یک امر واقعى و یک صفت وجودى است که انسان در صورت طى مراحل لازم، در واقع و در حقیقت واجد آن صفت و مرتبه مى شود به طورى که در هر مرتبه از کمال کارى از او ساخته است که اگر به آن مرتبه نرسد، چنان کارى از او ساخته نیست.
حال که مفهوم کمال روشن شد، جاى این سؤال است که کمال نهایى انسان چیست. آنچه ابتدا از عنوان «کمال نهایى» فهمیده مى شود این است که کمالات غیر نهایى نیز براى انسان وجود دارد. یعنى چه بسا کمالاتى جنبه مقدمى و آلى داشته باشند یعنی زمینه را براى رسیدن به کمال نهایى فراهم مى آورند. بنابراین باید کمال نهایى را از کمالات مقدمى و فرعى بازشناخت تا هدف اصلى و نهایى از اهداف متوسط و ضمنى بازشناخته شود.
آنچه میزان رشد و کمال و محدوده فعالیت هر یک از قواى انسان را تعیین مى کند، توجه به کمال نهایى انسان و مقتضیات آن است یعنى رشد و کمال هر یک از قواى انسانى تا آن جا که مناسبت با کمال نهایى انسان داشته و مقدمه اى لازم براى حصول آن باشد، مطلوب است، در غیر این صورت، به جهت تعارض با کمال نهایى، نامطلوب خواهد بود.

شناخت کمال نهایى
چگونه و از چه راهى مى توان کمال نهایى انسان را شناخت؟ آیا عقل یا تجربه قادر به شناخت آن هستند؟ و اصولا میزان کارآیى هر یک از آنها در این زمینه چقدر است؟
تردیدى نیست که کمال نهایى انسان مربوط به روح او بوده، جنبه جسمانى ندارد. زیرا به طورى که مى دانیم حقیقت انسان روح اوست و تکامل انسانى او در گرو تکامل استعدادهاى روحى او مى باشد و رشد جسمانى او تا اندازه اى که لازمه تکامل روحى اوست، ارزش دارد و به هیچ عنوان کمال نهایى او محسوب نمى شود. از این جا روشن مى شود که کمال نهایى انسان مقوله اى نیست که بتوان از راه تجربه آن را شناخت. کمالات روحى زمانى قابل شناخت هستند که شخص خود واجد آنها شود و با تجربه درونى و شهودى آنها را دریابد و در نتیجه شناخت آنها براى کسانى که خود به این کمالات دست نیافته اند از طریق تجربى امکان پذیر نیست. اگر گفته شود با مطالعه در احوال و آثار شخصیت هاى تکامل یافته مى توان پى به کمال انسان برد، در پاسخ گوییم که این امر مستلزم دور است زیرا لازمه شناخت انسان هاى به کمال پیوسته این است که از قبل کمال را شناخته باشیم. بنابراین، در این عرصه کارى از دست تجربه ساخته نیست.
در مورد عقل نیز هم چنان که تاریخ اندیشه بشرى به ثبوت رسانده است، باید گفت که به تنهایى و بى آن که نورى از جانب وحى بر موضوع بتابد، عقل قادر به انجام این مهم نخواهد بود.
این مطلب نه تنها در این مورد، بلکه در بسیارى موارد دیگر، به خصوص در امور مربوط به ماوراء طبیعت (امور غیر مادی) و حقایق والاى روحى و معنوى نیز صادق است. یعنى عقل مستقلا و به خودى خود، در این گونه امور، جز استنباطاتى کلى و مبهم را ارائه نمى دهد اما بعد از این که از زبان وحى حقیقت بر او عرضه شد، مى تواند آن را دریابد و بر آن استدلال کند. از همین روست که تکامل فلسفه در اثر تعالیم بر گرفته از وحى سرعت گرفته و جهش هاى عظیمى در سیر و حرکت آن ایجاد شده است که نمونه اعلاى آن را مى توان در فلسفه اسلامى مشاهده کرد.
بنابراین، براى شناخت کمال حقیقى و نهایى انسان باید گوش به نداى وحى داد و گره این معما را به انگشت تدبیر کسانى گشود که اتصال به خالق انسان دارند.
ما نخست بحث خود را از دیدگاه وحى و سپس از افق عقل مورد مطالعه قرار مى دهیم.

1- کمال نهایى انسان از دیدگاه وحى
از دیدگاه وحى، انسان حقیقتى است مرکب از دو بعد جسم و روح. جسم انسان با مرگ او متلاشى شده از بین مى رود اما روح او که جوهر اصلى وجود او را تشکیل مى دهد، باقى مى ماند و به حیات ابدى خود در جهان دیگر ادامه مى دهد. بنابراین، کمال نهایى انسان نیز که مربوط به روح اوست باید امرى فناناپذیر و جاودانه باشد.
از سوى دیگر، کمال حقیقى انسان نتیجه یک سیر آگاهانه و اختیارى است یعنى آنچه که او را مستعد برخورداری هاى اخروى مى گرداند، نتیجه سیر و حرکت اختیارى و آزادانه اوست و جنبه جبرى یا نا آگاهانه ندارد.
مطالعه در آیات قرآنى این حقیقت را به وضوح روشن مى کند که از دیدگاه اسلام کمال نهایى انسان تعلق به دنیا و طبیعت نداشته، متعلق به جهان ابدى است، یعنى گرچه کمال امرى است که باید در این عالم کسب شود، ولى ظهور این کمال به صورت مقصد نهایى حیات انسان، در عالم آخرت است و دنیا را با تمام وسعت و گستردگى خود ظرفیت ظهور کمال نهایى انسان را ندارد.
از این رو، جهان دیگرى در پى این جهان هست که از محدودیت هاى این عالم منزه و از حجاب هاى فراوان موجود در آن مبراست و در نتیجه ظرفیت ظهور کمال نهایى انسان را داراست.
مقصد نهایى حیات انسان -آن چنان که از آیات قرآنى دریافت مى شود- مقام و مرتبتى است که از آن به «نزد خدا» تعبیر مى شود، یعنى انسان در نقطه نهایى سیر استکمالى خویش به جایگاهى مى رسد که آن جا، نزد خدا و جوار رحمت اوست.
خداوند در قرآن در مورد سرنوشت نهایى متقین مى فرماید: «ان المتقین فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛ به تحقیق پرهیزگاران در باغ ها و نهرها (ى بهشت جاودانى) منزل خواهند گزید. در جایگاهى راستین نزد خداوند سلطنت و عزت متنعم هستند (قمر/ 54-55)
این آیه، جایگاه متقین را در نزد پروردگارشان معرفى کرده، آن را جایگاه واقعى آنان مى شمارد؛ جایگاهى که در حقیقت شایستگى اقامت پرهیزگاران را دارد. در جاى دیگر، قرآن دعا و تقاضاى همسر فرعون را بیان مى کند که از خداوند در خواست مى کند: «رب ابن لى عندک بیتا فى الجنة؛ پروردگارا! براى من خانه اى در «نزد» خود در بهشت بنا کن.» (تحریم/ 11)
به تعبیر دیگر هدف از تزکیه نفس، همان قرب خدا و در مرحله عالی ترین آن فناء فى الله است. حال که دانستیم هدف از تزکیه قرب خداست، در توضیح «قرب خدا» مى گوییم: نزدیک شدن به خداوند تبارک و تعالى نه به معناى کم شدن فاصله زمانى و مکانى است که مثلا اگر به مکه مکرمه رفتیم از نظر مکانى به خدا نزدیک شده باشیم، یا نیمه شب از نظر زمانى به خدا نزدیکتریم، زیرا خداوند تبارک و تعالى خود آفریننده زمان و مکان است و خود محیط بر همه زمان ها و مکان هاست و با هیچ کدام از موجودات نسبت زمانى و مکانى ندارد، خود مى فرماید: «و نحن اقرب الیه من حبل الورید؛ ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق/ 16)
«هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن...؛ اوست اول و آخر و ظاهر و باطن» (حدید/ 3)
«...و هو معکم این ما کنتم؛ هر جا باشید او با شماست» (حدید/ 4)
«...فاینما تولوا فثم وجه الله؛ پس به هر سو روى آورید همان جا روى خداست» (بقره/ 115)
پس مراد از قرب به خدا، نزدیکى مکانى و زمانى نیست، بلکه مراد این است که انسان در اثر حرکت اختیارى و انتخابى که دارد با اعمال و کردار نیکو و دورى از هر زشتى و پلیدى به مقامى برسد که مورد عنایت خاص الهى قرار گیرد.
بنده اى که به چنین مقامى برسد به کمال خود رسیده است و لذا در عرف جامعه هم کسى که مورد توجه شخصیتى باشد مى گویند او «مقرب» فلانى است.
انسان اگر از چیزهاى دیگر خسته و دلزده مى شود و براى همیشه نمى تواند خود را با آنها راضى کند، به خاطر آن است که روح او در جستجوى همان منزلگاه حقیقى است و تا به آنجا نرسد و رحل اقامت در کوى محبوب ازلى نیفکند، آرام و قرار نمى گیرد. از این رو تمام تلاش های تربیتى باید در جهت کسب شایستگى براى رسیدن به حضور خدا باشد و این کمال جز در سایه پرستش خدا حاصل نمى شود، «و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم؛ و مرا عبادت کنید که این راهی راست است» (یس/ 61) در برخى از آیات هدف از آفرینش، پرستش خدا شمرده شده است: «و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون؛ جن و انس را جز براى عبادت خود نیافریدم» (ذاریات/ 56)
از سوى دیگر، پرستش خدا نیز باید بر اساس اختیار و داشتن آزادى در انتخاب باشد تا موجب کمال آدمى شود و لازمه آن، وجود زمینه براى آزمایش انسان است، تا در مواجهه با عوامل مخالف و موافق و بر سر چند راهی ها از روى اختیار و به انتخاب خویش، سرنوشت خود را رقم زند، از این رو، در آیات دیگرى، هدف از آفرینش انسان، آزمایش او شمرده شده است. (کهف/ 7، هود/ 7 و ملک/ 2)
با توضیحى که داده شد معلوم مى شود این نوع اهداف، همگى جزو اهداف متوسط هستند و هدف نهایى چیزى جز رسیدن به نزد خدا و برخوردارى از لذت وصل او نیست.
بدیهى است که هر چه نزدیکى انسان به خداوند متعال بیشتر باشد به همان اندازه از رحمت نامتناهى او بهره بیشترى مى برد. بنابراین، مقصد نهایى حیات انسان یک نقطه واحد نیست بلکه یک حقیقت داراى مراتب است.

2- جهت گیرى امیال فطرى
حال که کمال نهایى انسان از دیدگاه وحى روشن شد، باید دید آیا مطالعه در ساختمان وجودى انسان نیز ما را به همین نتیجه مى رساند یا نه؟
آنچه مسلم است این است که در ساختمان وجودى انسان هیچ میل اصیل به گزاف نهاده نشده است و همواره بین امیال و کشش هاى فطرى انسان و واقعیات جهان هستى هماهنگى کامل وجود دارد. اگر بنا باشد انسان واجد یک یا چند میل و کشش فطرى و اصیل باشد و امکان ارضاى آن میل براى او نباشد، در این صورت باید معتقد شد که در کار خلقت فریبکارى و گزاف وجود داشته است، حال آن که با مطالعه در جهان خلقت این مطلب به وضوح اثبات مى شود که همه امور، از کوچک ترین آنها تا بزرگترینشان، بر اساس طرحى دقیق و هدفى کاملا حساب شده خلق شده اند.
بنابر این، مطالعه در امیال فطرى انسان و جهت گیرى کلى آنها مى تواند ما را در شناخت کمال وجودى انسان یارى رساند.
آنچه درباره انسان از حقایق انکار ناپذیر است، این است که شعاع امیال فطرى او از قبیل حقیقت جویى، زیبایى دوستى و قدرت طلبى تا بى نهایت امتداد دارد و هیچکدام از آنها اقتضاى محدودیت و توقف در مرتبه معینى را ندارند. این از خصایص بارز انسان است که داراى خواسته هاى نامحدود است و به کامیابی هاى موقت و محدود قانع نمى شود. بى نهایت بودن خواست هاى فطرى انسان حتى از نظر فیلسوفان غیر الهى نیز قابل انکار نیست بلکه از مهم ترین اختلافات اساسى انسان و حیوان به شمار مى رود.
امیال فطرى انسان با این که به امور مختلفى تعلق مى گیرند، سرانجام همه به هم مى پیوندند و ارضاى کامل و نهایى آنها در یک چیز خلاصه مى شود و آن ارتباط با سرچشمه علم، قدرت، جمال و کمال است و این، جز در سایه پیوند با بارگاه الهى و تقرب و نزدیکى به خدا امکان پذیر نیست. تنها در نزدیکى به خدا و اتصال به معدن جمال و کمال است که تمامى خواسته هاى فطرى انسان ارضا و انسان به مطلوب نهایى خود نایل مى شود. جز پیوند با خدا، هر هدف و مقصد دیگرى براى انسان، از آفت نقص و محدودیت مبرا نیست و به همین جهت پاسخگوى فطرت بى نهایت طلب او نخواهد بود.

منـابـع

محمدعلى سادات- اخلاق اسلامى- صفحه 27

سید اصغر ناظم ‏زاده قمى- على (ع) آینه عرفان- صفحه 210

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها