پیامدها و آثار سوء حسد
فارسی 3301 نمایش |حسد آثار بسیار زیانبارى از نظر فردى و اجتماعى و مادى و معنوى به بار مى آورد و کمتر صفتى از صفات رذیله است که این همه پیامدهاى سوء داشته باشد، مهمترین آنها آثار زیر است:
نخست اینکه حسود دائما ناراحت است و همین امر سبب بیمارى جسمى و روانى او مى شود، هر اندازه دیگران صاحب موفقیت بیشتر و نعمت هاى فزون تر گردند او به همان اندازه ناراحت مى شود تا آنجا که گاه خواب و آرامش و استراحت را به کلى از دست مى دهد و بیمار و رنجور و نحیف و ضعیف مى شود، در حالى که امکانات خوبى دارد و اگر این صفت ناپسند را از خود دور مى ساخت براى خودش زندگى آبرومند و مرفهى داشت. در احادیث فراوانى به این نکته اشاره شده و معصومین (ع) نسبت به آن هشدار داده اند، از جمله در حدیثى از امام علی (ع) مى خوانیم که فرمود: «اسوء الناس عیشا الحسود!؛ بدترین مردم از نظر (آرامش در) زندگى حسود است». همین معنى در حدیث دیگرى از آن حضرت (ع) به صورت فشرده ترى نقل شده که فرمود: «لا راحة لحسود؛ حسود راحتى ندارد» در تعبیر دیگرى از همان حضرت مى خوانیم: «الحسد شر الامراض؛ حسد بدترین بیماریهاست» و در تعبیر دیگرى آمده است: «العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد؛ تعجب مى کنم چگونه حسودان براى سلامتى جسم خود ارزش قائل نیستند و از آن غافلند». این سخن را با حدیث دیگرى از آن حضرت به پایان مى بریم، هر چند احادیث در این زمینه بسیار است، فرمود: «الحسد لایجلب الا مضرة و غیظا، یوهن قلبک، و یمرض جسمک؛ حسد جز زیان و خشم چیزى در وجود انسان ایجاد نمى کند، حسد سبب مى شود که قلب انسان ناتوان و جسم او بیمار گردد».
دوم اینکه زیانهاى معنوى حسد از زیانهاى مادى و جسمانى آن به مراتب بیشتر است، زیرا حسد ریشه هاى ایمان را مى خورد و نابود مى کند و انسان را نسبت به عدل و حکمت الهى بدبین مى سازد، چرا که حسود در اعماق قلبش به بخشنده نعمت ها یعنى خداوند بزرگ معترض است! در حدیث معروفى از امیرمؤمنان على (ع) مى خوانیم: «لاتحاسدوا فان الحسد یأکل الایمان کما تأکل النار الحطب؛ نسبت به یکدیگر حسد نورزید، چرا که حسد ایمان را مى خورد همان گونه که آتش هیزم را مى خورد». همین معنى از بنیانگذار اسلام پیغمبر اکرم (ص) و از فرزند گرامیش امام باقر (ع) نیز نقل شده است. در حدیث دیگرى که مرحوم کلینى در کافى آورده است از امام صادق (ع) مى خوانیم: «آفة الدین الحسد و العجب و الفخر؛ آفت دین و ایمان، حسد و خودبرتربینى و فخرفروشى است» از همان امام بزرگوار (ع) نقل شده است که فرمود: «ان المؤمن یغبط و لایحسد، و المنافق یحسد و لایغبط!؛ مؤمن غبطه مى خورد (و تمناى نعمت هایى شبیه دیگران مى کند ولى) حسد نمیورزد، در حالى که منافق حسد میورزد و غبطه نمى خورد» از این حدیث به خوبى استفاده مى شود که حسد با روح ایمان سازگار نیست و هماهنگ با نفاق است. در حدیثی آمده است که خداوند به موسى بن عمران فرمود: «از حسد بپرهیز که حسود نسبت به نعمت هاى من خشمگین است و با قسمت من در میان بندگانم مخالف مى باشد»!
سومین اثر زیانبار دیگر حسد این است که حجاب ضخیمى در برابر معرفت و شناخت حقایق مى افکند، چرا که حسود نمى تواند نقطه هاى قوت محسود را ببیند هر چند استاد و مربى و بزرگ او باشد، بلکه دائما چشم او در پى جستجو براى نقاط ضعف است و اى بسا به خاطر حسد، خوبى را بدى و نقاط قوت را ضعف بپندارد و از آنها دورى کند. به همین دلیل از امیرمؤمنان (ع) مى خوانیم: «الحسد حبس الروح؛ حسد روح انسان را زندانى مى کند و از درک حقایق باز مى دارد».
چهارمین اثر زیانبار حسد این است که انسان دوستان خود را از دست مى دهد، زیرا هر کس داراى نعمتى است که احیانا دیگرى ندارد و اگر انسان داراى صفت رذیله حسد باشد طبعا نسبت به همه مردم حسد میورزد و همین امر سبب مى شود که افراد از او دورى کنند و پیوندهاى محبت میان او و دیگران گسسته شود، شاهد این سخن کلام پربارى است که از امیرمؤمنان على (ع) نقل شده که فرمود: «الحسود لا خلة له؛ حسود، دوستى ندارد».
پنجمین اثر سوء حسد آن است که انسان را از رسیدن به مقامات والا بازمى دارد به گونه اى که شخص حسود هرگز نمى تواند از مدیریت بالایى در جامعه برخوردار شود چرا که حسد، دیگران را از گرد او پراکنده مى کند و کسى که داراى قوه دافعه است هرگز به بزرگى نمى رسد. شاهد این سخن گفتار دیگرى از على (ع) است که فرمود: «الحسود لایسود؛ حسود هرگز به سیادت و بزرگى نمى رسد»
ششمین اثر بسیار منفى حسد آلوده شدن به انواع گناهان دیگر است، زیرا حسود براى رسیدن به مقصد خود یعنى زایل کردن نعمت از دیگران، به انواع گناهان مانند ظلم و غیبت و تهمت و دروغ و سعایت (بدگویی) و غیر آن متوسل مى شود و تمام نیروى خود را به کار مى گیرد تا محسود (شخصی که مورد حسادت واقع میشود) را به زمین زند لذا از هر وسیله نامشروعى براى وصول به این مقصد نامشروع کمک مى گیرد. باز شاهد این سخن، کلام نورانى دیگرى از امیرمؤمنان على (ع) است که فرمود: «الحسود کثیر الحسرات، و متضاعف السیئات؛ حسود بسیار حسرت و اندوه دارد و گناهانش پیوسته افزوده مى شود».
هفتمین بدبختى حسود این است که پیش از آنکه به محسود زیان برساند به خودش ضرر مى زند، چرا که قبل از هر چیز خودش را گرفتار ناراحتى روح و جسم و عذاب دنیا و عقبى مى سازد. در احادیث اسلامى به این حقیقت اشاره شده، امام صادق (ع) در حدیثى مى فرماید: «الحاسد مضر بنفسه قبل ان یضر بالمحسود، کابلیس اورث بحسده بنفسه اللعنة، و لادم (علیه السلام) الاجتباء و الهدى؛ حسود پیش از آنچه مى تواند به محسود ضرر برساند به خویشتن زیان مى رساند، مانند ابلیس که با حسدش لعنت براى خود آفرید و براى آدم برگزیدگى و هدایت».
در این جا ذکر یک داستان و پیامد وخیم آن خالی از لطف نیست که در واقع میتواند درس عبرتی برای تمامی انسانها باشد: در زمان یکی از خلفا، مرد ثروتمندی غلامی خرید. از روز اولی که او را خرید، مانند یک غلام با او رفتار نمی کرد، بلکه مانند یک آقا با او رفتار می کرد. بهترین غذاها را به او می داد، بهترین لباسها را برایش می خرید، وسائل آسایش او را فراهم می کرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار می کرد. غلام می دید که اربابش همیشه در فکر است، همیشه ناراحت است. بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد کند و سرمایه زیادی هم به او بدهد. یک شب ارباب درد دل خود را با غلام در میان گذاشت و گفت: من حاضرم تو را آزاد کنم و این مقدار پول هم بدهم، ولی می دانی برای چه اینهمه خدمت به تو کردم؟ فقط برای یک تقاضا، اگر تو این تقاضا را انجام دهی هر چه که به تو دادم حلال و نوش جانت باشد، و بیش از این هم به تو می دهم ولی اگر این کار را انجام ندهی من از تو راضی نیستم. غلام گفت: هر چه تو بگوئی اطاعت می کنم، تو ولی نعمت من هستی و به من حیات دادی. گفت: نه، باید قول قطعی بدهی، می ترسم اگر پیشنهاد کنم، قبول نکنی. گفت: هر چه می خواهی پیشنهاد کنی بگو، تا من بگویم بله. وقتی کاملا قول گرفت گفت: پیشنهاد من این است که در یک موقع و جای خاصی که من دستور می دهم، سر مرا از بیخ ببری. گفت: آخر چنین چیزی نمی شود. گفت: خیر، من از تو قول گرفتم و باید این کار را انجام دهی. نیمه شب غلام را بیدار کرد، کارد تیزی به او داد، و با هم به پشت بام یکی از همسایه ها رفتند. در آنجا خوابید و کیسه پول را به غلام داد و گفت: همینجا سر من را ببر و هر جا که دلت می خواهد برو. غلام گفت: برای چه؟ گفت: برای اینکه من این همسایه را نمی توانم ببینم. مردن برای من از زندگی بهتر است. ما رقیب یکدیگر بودیم و او از من پیش افتاده و همه چیزش از من بهتر است. من دارم در آتش حسد می سوزم، می خواهم قتلی به پای او بیفتد و او را زندانی کنند. اگر چنین چیزی شود، من راحت شده ام. راحتی من فقط برای این است که می دانم اگر اینجا کشته شوم، فردا می گویند جنازه اش در پشت بام رقیبش پیدا شده، پس حتما رقیبش او را کشته است، بعد رقیب مرا زندانی و سپس اعدام می کنند و مقصود من حاصل می شود! غلام گفت: حال که تو چنین آدم احمقی هستی، چرا من این کار را نکنم؟ تو برای همان کشته شدن خوب هستی. سر او را برید، کیسه پول را هم برداشت و رفت. خبر در همه جا پیچید. آن مرد همسایه را به زندان بردند، ولی همه می گفتند اگر او قاتل باشد، روی پشت بام خانه خودش که این کار را نمی کند. پس قضیه چیست؟ معمائی شده بود. وجدان غلام او را راحت نگذاشت، پیش حکومت وقت رفت و حقیقت را اینطور گفت: من به تقاضای خودش او را کشتم. او آنچنان در حسد می سوخت که مرگ را بر زندگی ترجیح می داد. وقتی مشخص شد قضیه از این قرار است، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد کردند
این یک حقیقتی است که واقعا انسان به بیماری حسد بیمار می شود. قرآن کریم می فرماید: «قد افلح من زکیها* و قد خاب من دسیها؛ بی شک هر که خود را تزکیه کرد رستگار شد* و بی گمان آن که خود را بیالود، محروم گشت» (شمس/ 9-10). اولین برنامه قرآن تهذیب نفس است، تزکیه نفس است، پاکیزه کردن روان از بیماریها، عقده ها، تاریکیها، ناراحتیها، انحرافها و بلکه از مسخ شدنهاست.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- اخلاق در قرآن- ج 2 (همراه با حذف و اضافات)
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها