تفکر روشنگری در آلمان

فارسی 5171 نمایش |

آلمان در عصر هیجدهم وضعیت کاملا متفاوتى با فرانسه و انگلیس داشته است. از جهت اقتصادى، تجارت و بازرگانى رونق نداشت و زندگى طبقه عامه در شکل زندگى کشاورزى بود و طبقه متوسط شهرنشین ظهور چندانى نداشت. از طرف دیگر حکومت یکپارچه واحدى بر سرزمین آلمان فرمانروایى نمى کرد و هر یک از حکومتهاى منطقه اى کوچک بر قلمروهاى محدودى مسلط بودند. روشنگرى در آلمان مانند دیگر کشورها از قشر تحصیل کرده و دانش آموخته شروع شد. اما این قشر به جاى این که مانند فرانسه با عامه مردم (قشر متوسط شهرنشین) نشست و برخاست داشته باشند، به حکومت و حاکمان نزدیک بودند. طبقه منورالفکر را خدمتکاران سیاسى، صاحب منصبان، اساتید دانشگاه ها، معلمان مدارس، قضات و روحانیون تشکیل مى دادند. محافل اصلى روشنگرى، دانشگاه ها بودند و معمولا از این طبقه براى امور سیاسى و حکومتى استفاده مى شد و به همین خاطر در روشنگرى آلمانى اعتقاد بر این بود که باید از بالا (حاکمان) به اصلاح امور پرداخت. علاوه بر دانشگاه ها، لژهاى فراماسونرى نیز از دیگر محافل روشنگرى در آلمان بودند که چون جنبه دانشگاهى محض نداشتند، از دیگر طبقات اجتماعى هم در آن حضور مى یافتند.
آموزه ها و تعلیمات روشنگرى فرانسه غالبا نافى دین بود و در نقطه مقابل بینش ایمانى قرار داشت، اما تعلیمات روشنگرى آلمان عمدتا در خدمت مسیحیت و مدافع آن بوده است. به همین جهت درباره روشنگرى آلمان مى توان از روشنگرى دینى سخن گفت بر خلاف روشنگرى فرانسه که چنین اطلاقى در این مورد متناقض الاطراف مى شود.


مراحل بسط روشنگرى در آلمان

روند بسط و گسترش روشنگرى در آلمان داراى سه مرحله اصلى است:
1- مرحله آغازین و عقل گرایانه 2- واکنش رومانتیک به سلطه عقل 3- خودکاوى روشنگرى و تفکیک بین روشنگرى کاذب و صادق.

صبغه دینى روشنگرى آلمان
نقطه مشترک مراحل گوناگون روشنگرى آلمان که ویژگى مختص آن مى باشد توجه به معضلات و مسائل دینى است. فهم این ویژگى؛ یعنى استغراق روشنگرى آلمانى در مسائل دینى نیازمند توجه به تاریخ آلمان است. در حالى که پیشینه و عقبه روشنگرى فرانسه نهضت تجدید حیات فرهنگى (رنسانس) ایتالیا بود، روشنگرى در شرایطى وارد فضاى فرهنگى آلمان شده بود که این کشور در قرن شانزدهم نهضت اصلاح دینى را تجربه کرده بود و به دنبال آن جنگ هاى دهقانان و کشاورزان اتفاق افتاد، در عین حال که به خاطر عوامل سیاسى اقتصادى و اجتماعى وارد جنگ شدند، اما عمیقا تحت تأثیر آموزه هاى مذهبى قرار داشتند. علاوه بر این آلمان در قرن هفدهم جنگ مذهبى سى ساله را نیز شاهد بوده و در نیمه دوم همین قرن ظهور گرایش مذهبى پارسا مسلکى را تجربه کرده بود و روى هم رفته آلمان در سده هاى شانزدهم و هفدهم شاهد منازعات مذهبى بى وقفه اى بوده است.
اگر خواسته باشیم مقدارى عمیق تر و موشکافانه تر به این موضوع بنگریم باید عقب تر برویم و ریشه هاى دو نهضت تجدید حیات فرهنگى و اصلاح دینى را مورد بررسى قرار دهیم. نهضت تجدید حیات فرهنگى و نهضت اصلاح دینى هر دو انفجارى در درون فرهنگ قرون وسطایى، طغیان و شورش بر علیه آن بودند. پس از حمله بربرهاى ژرمنى شمال به فرهنگ لاتینى جنوب و فروپاشى امپراتورى روم، در عصر تجدید حیات فرهنگى کارولنژى، عناصر لاتینى و آلمانى با صبغه اى مسیحى گردهم آورده شدند و فرهنگ قرون وسطاى مسیحى را تشکیل دادند، این فرهنگ، پس از جنگهاى صلیبى دویست ساله بر علیه فرهنگ خارجى مسلمان و جنگهاى داخلى صد ساله دچار تجزیه و فروپاشى شد. در جنوب، نهضت تجدید حیات فرهنگى اتفاق افتاد؛ زیرا آنها داراى پیشینه فرهنگى لاتینى-رومى بودند، و بر این دسته از عناصر فرهنگ قرون وسطایى تأکید و آنها را احیا کردند.
از این رو، فرهنگ آنها دنیوى تر شد، اما در شمال، نهضت اصلاح دینى اتفاق افتاد؛ چرا که آنها داراى پیشینه فرهنگى فاخرى غیر از آنچه که در عصر امپراتورى شارلمانى و اصلاحات کارولنژى با صبغه دینى مسیحى شکل گرفت، نبودند، در نتیجه آنها از طرفى بر احیاى مسیحیت اصیل و اولیه تأکید کردند و از طرف دیگر خواستند عناصر آلمانى فرهنگ قرون وسطى را احیا کنند. بدین ترتیب توجه به پیشینه فرهنگى متفاوت جنوب اروپا و شمال اروپا این نکته را روشن مى کند که چرا روشنگرى در فرانسه صبغه ضد دینى دارد ولى در آلمان صبغه دینى. اکنون پس از توضیح این که چرا مراحل مختلف روشنگرى آلمان داراى صبغه دینى داشت، نظرى کوتاه و اجمالى به این مراحل مى اندازیم:

1- مرحله آغازین و عقل گرایانه
در این مرحله کسانى مانند لایب نیتس، تومازیوس و ولف چهره هاى اصلى روشنگرى شمرده مى شوند. این افراد گرچه داراى دیدگاه هاى متفاوتى مى باشند، مثلا لایب نیتس و ولف بر عقل مابعدالطبیعى تأکید مى کنند. اما تومازیوس آن را بى حاصل مى داند و بر معرفت عملى که مقدمه رفاه دنیوى است، تأکید مى کند اما نقطه اشتراک آنها این است که مى خواهند با عقل، همه مسائل را حل و ابهامات را برطرف کنند. عده اى از متفکرین در صدد بودند تا اندیشه هاى فلسفى روشنگرانه آلمان را براى عامه مردم تبلیغ و ترویج کنند، از جمله گارو، ریدل، فریدریش نیکولاى و ویلانت. این عده، فیلسوفان مردمى خوانده مى شدند.

2- واکنش رومانتیک
در زمانى که عقل در حال بسط و گسترش سیطره خود در قلمروهاى مختلف زندگى و فرهنگ آلمانى در قرن هیجدهم بود و قشر فرهیخته جامعه پذیرفته بودند که هر چیزى را باید در محکمه عقل حاضر و درباره اش قضاوت کرد، عده اى زمزمه مخالفت با عقل گرایى خشک را آغاز کردند و در مقابل آن بر شور، عاطفه، عشق و احساسات والاى انسانى و ایمان تأکید کردند. شخصیتهاى برجسته رمانتیک عبارتند از همان، هردر و یاکوبى. این عده در مقابل اصالت عقل روشنگرى مى ایستند و بر آن مى تازند و مخصوصا روشنگرى از نوع فرانسوى را، نوعى فرهنگ وارداتى و بیگانه تلقى مى کنند. در میان این عده مخصوصا هردر بر فرهنگ قرون وسطایى -از نوع عصر شارلمانى نه از نوع کاتولیکى آن- تأکید مى کند و آن را بهتر و برتر از فرهنگ عصر روشنایى فرانسه مى داند. نهضت «غوغا و تلاش» صحنه ادبى مبارزه با عقلگرایى روشنگرى را تشکیل مى دهد که درباره ادعاهایى همچون ذهن گرایى، آزادى و احساسات قلم مى زد.

3- روشنگرى کاذب و صادق
در اواخر قرن هیجدهم تحت عوامل و شرایط گوناگونى، از جمله نقد نهضت رومانتیک از روشنگرى، انقلاب فرانسه و... مفهوم روشنگرى موضوع بحث و پژوهش قرار گرفت و مجله (Berlinische Monatsschrift) در سال 1783 پرسش «روشنگرى چیست؟» را مطرح و از صاحب نظران نظرخواهى کرد. به تعداد پاسخها، تعاریف گوناگونى از روشنگرى ارائه شد مثلا، رهایى از نابالغى و خامى (ارهاد و کانت)؛ تفکر مستقل (ویلند) معرفت مفید و کاربردى (ویلوم) و...
با توجه به پاسخهاى گوناگونى که درباره تعریف روشنگرى ارائه شده بود، طبیعى بود هر کسى روشنگرى را به روشنگرى کاذب (با توجه به تعریف دیگران) و روشنگرى صادق (بر اساس تعریف خود) تقسیم کند. از جمله کسانى که سخن از روشنگرى کاذب و صادق گفتند، رینهولد است. هگل روشنگرى مخصوصا نوع فرانسوى آن را مورد تأمل قرار داد و آن را روشنگرى کاذب خوانده است. بنابراین، مى توان هگل را متعلق به مرحله سوم روشنگرى آلمان دانست. هگل مانند کانت از طرفى با تأکید بر تعلق و خردورزى، در امتداد مرحله اول روشنگرى آلمان قرار دارد، با این تفاوت که هگل برخلاف کانت از رمانتیکها هم متأثر بود و از طرف دیگر هر دو در باره روشنگرى به تأمل و تفکر برخاستند و درباره آن داورى کردند باز هم با این تفاوت که هگل برخلاف کانت شکل فرانسوى و دایرة المعارف روشنگرى را روشنگرى کاذب خوانده است.

منـابـع

يارعلى کرد فيروزجايى- هگل و روشنگری- انتشارات باشگاه اندیشه- تابستان 1386

هارولد جى لاسکى- سير آزادى در اروپا- ترجمه رحمت الله مراغه اى مقدم

فرانکلين لوفان بومر- جريانهاى بزرگ در تاريخ انديشه غربى- ترجمه دکتر حسين بشيريه

هرمن رندال- سير تکامل عقل نوين- ترجمه ابوالقاسم پاينده

فردريک کاپلستون- تاريخ فلسفه از ولف تا کانت- ترجمه اسماعيل سعادت و منوچهر بزرگمهر- ج 6

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها