غلبه فلسفه مادیگرانه بر آمریکاییان

فارسی 2263 نمایش |

آنچه در این مقاله می آید گوشه ای از پیامدهای نگاه صرفا پراگماتیستی به ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و فردی حیات روزمرۀ آمریکا است. به نظر استیس که این مطلب از کتاب او انتخاب شده است، مقایسه بعضی از گرایش های فرهنگ امریکایی که امروزه وجود دارند با چیزهایی که در زندگی آنها ارزشمند است یا کم و بیش ارزشمند است، مشخص می نماید، که آیا تمدن آمریکایی بر نردبان ارزشهایی که به اصطلاح مردم این فرهنگ را از بدتر بالا می برد و به بهتر می رساند، کجا قرار می گیرد. به عبارت دیگر، عاقبت این نحوه نگرش به حیات به کجا ختم می شود، آیا طرح های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود در این جامعه به نتیجۀ واقعی و حقیقی خود نائل آمده و یا راه به بیراهه می برد.

لافیدن آمریکایی
معتقدیم که راست است که امریکا اکنون بزرگترین قهرمان آزادی انسان در جهان است. معتقدیم که راست است که امریکاییان چه شخصا و چه به عنوان ملت، شجاع و بخشنده اند. اما فراوانند کسانی که راه می افتند و در گفتگوها، سخنرانیها و کتابهایشان به مردم دنیا می گویند که ما امریکاییان چقدر بزرگ و خوب و شریفیم. آمریکا بزرگترین کشوری است که جهان تا کنون به خود دیده، و اینکه ما چگونه جهان را به عصری درخشانتر رهبری می کنیم، و ما امریکاییان چقدر آرمان گراییم. اگر شما چنین کاری کنید، همیشه می توانید محبوب باشید و عده زیادی را پشت سرتان جمع کنید. اما خیال می کنم درست تر آنکه به جای لافیدن و در شیپورمان دمیدن، به چند جای تیره در زندگی هایمان نگاه کنیم و ببینیم در کجاها به بیراه می رویم و البته احتمال نمی رود که چنین کاری، طرز عمل محبوبی باشد. مطالبی را که می خواهیم بگوییم برای سهولت ذیل عنوان ملاحظات سیاسی خواهد آمد.

دور شدن از آرمان دموکراسی
حکومت بر اساس عقل، جوهر آرمان دموکراسی است، و این بدان معناست که فرمانروایان ما در ترغیب ما به اینکه آنها را انتخاب کنیم و موازین مورد نظرشان را تأیید کنیم، باید از براهین عقلی استفاده کنند و ما به سهم خود نباید به چیزی جز عقل گوش دهیم. اما در واقع چون فرمانروایان ما چه در دوره های انتخابات و چه در مواقع دیگر درصدد برمی آیند به جای توسل به ملاحظات عقلانی و براهین عقلی، با تشبثات پست و بی ارزش به عواطف نازل، به تعصبها و به منافع شخصی، ما را به تعقیب سیاستهایشان وادارند، پیداست که از این آرمان دموکراسی دور می شویم. و ما به خودمان اجازه می دهیم ترغیب و وادار شویم. و این، ما را آماج انتقادهایی قرار می دهد که فرمانروایان و متفکران سلطه گر، کاملا بحق، بر ما وارد کنند. آنها می گویند که دموکراسی لافید ما بسی بهتر از حکومت عوام نیست، یعنی صحنه سابقه ای بیشرمانه برای مناصب عالی و موقعیتهای سیاسی است که به هر وسیله ای، شرافتمندانه یا ناشرافتمندانه، به دست آید. پیداست که فرمانروای آگاه نباید سیاستها و موازین را جز به دلیل عقل، بر هر دلیل دیگری که برای جامعه سیاسی خوب می داند، به میان آورد؛ و اگر این بدان معنا باشد که او غالبا ناگزیر می شود به اعمالی دست بزند که محبوب نیست، نباید پروا کند.
باید آماده باشد سمتش را از دست بدهد، نه اینکه دست به عملی بزند که می داند به حال کشور بد است. عده این گونه مردان اصولی در حکومت ما چقدر است؟ به عقیده ما عده ای هستند، اما شمارشان بسیار کم است. اما مسلم می دانید که حتی بهترین سیاستمداران ما گامهایی برمی دارند و کارهایی می کنند که فی نفسه خوب یاآگاهانه نیست، تنها به این دلیل که آراء این گروه یا آن گروه را به دست آورند، مثلا آراء کشاورزان، صاحبان صنایع، یهودیان، سیاهان، کارگران، تا به این ترتیب سر کار بیایند و بر سر کار بمانند.

حاکم بودن حرص و نه عقل بر دموکراسی آمریکایی
گمان نمی کنیم مبالغه باشد اگر بگوییم که بسیاری از زمامداران ما برای اینکه بر سر کار بمانند، در نابود کردن افراد بیگناه تردید به خود راه نمی دهند، ما اینها را اعمالی کاملا طبیعی و بخشی از بازی می پنداریم. به جای آنکه آن را محکوم کنیم، به آن لبخند می زنیم. و این بدان سبب است که معیارهای سیاسی ما به طرز نکوهش پذیری پست است. همه اینها از این واقعیت سرچشمه می گیرد که بر دموکراسی ما، همان گونه که دشمنانمان می گویند، به جای آنکه عقل حکومت کند، تا اندازه زیادی حرص و منفعت شخصی حاکم است؛ از این واقعیت سرچشمه می گیرد که به خودمان اجازه می دهیم به جای ملاحظات عقلی، با توسل به عاطفه و تعصب، ترغیب و وادار شویم. جدا از معیار والای اخلاقی، تنها راه درمانی که برای آن می شناسم، سطح بسیار بالاتری از تعلیم و تربیت عمومی است. به طور کلی هدف آموزش، آموختن این است که مردم عقلشان را به کار بگیرند، از عقل در امور زندگی استفاده کنند، و بر اساس آن دست به عمل بزنند. بیش از این در این باره صحبت نمی کنیم، زیرا اصرار بر سطح بالاتری از آموزش، اصرار در امری واضح و عادی است. و ما پیش از این تأکید کردیم تا آنجا که می توانیم حداکثر سعیمان را در این راه بکنیم.

رفتار ناپسند با دیگر اقلیت ها
راه دومی که در آن نسبت به آرمانهای دموکراتیک قصور می کنیم، در رفتار ما یا یهودیان، سیاهان و دیگر اقلیتهای ناپسند مردم است. پیداست که وقتی از روسها به سبب گناهانشان انتقاد می کنیم، نخست باید به تیری فکر کنیم که در چشم خود ماست. پیداست وقتی که به سبب رفتار غیر دموکراتیکمان با سیاهان به ما حمله می کنند حق با آنهاست، هرچند که بیشتر تبعیضهای علیه سیاهان آشکار نیست، بلکه در پس نقابی از تزویر پنهان است. برای مثال، نهادها و سازمانهای بسیاری هستند که در مقرراتشان مطلبی بر ضد سیاهان ندارند، اما هر کسی می داند که سیاه به آنها راه ندارد و به بهانه ای رد می شود. این تبعیض غیر دموکراتیک علیه یهودیان، سیاهان، سرخپوستان و دیگران نیازی به توضیح مفصل از جانب ما ندارد. هر کسی این را می داند، هرچند که وقتی درباره دموکراسی بزرگ امریکاییمان لاف می زنیم و آن گاه که روسها را به غیر دموکرات بودن متهم می کنیم، این مطلب را به سهولت از یاد می بریم. فقط می خواهیم بگوییم خودمان را جدا در طرف کسانی قرار می دهیم که می پندارند راه رفتار ما با این برادران و هم میهنانمان فضیحت بار، شرم آور و گناهی ملی است.

مشکل توازن میان فردگرایی و نظم
سومین چیزی که می خواهم بگویم این است که گمان نمی کنم دموکراسی ما مشکل توازن مناسب میان فردگرایی و نظم را حل کرده باشد. همان کلمه نظم در گوش خیلیها صدای ناهنجاری دارد. منظم بودن را غیر دموکراتیک می دانند. این خطایی است بسیار فاحش. هر جامعه ای اگر جدا بخواهد به هدف هایش برسد، چه این هدف ها مقاصد جنگ طلبانه دولتی فاشیست باشد و چه هدفهایی صلح آمیز دولتی دموکراتیک، باید نظم داشته باشد. شاید اگر عبارت دیگری را که از نظر مردم کمتر ناپسند باشد جایگزین واژه نظم کنیم، هرچند که دقیقا همان معنا را بدهد، بتوانیم مقصود را بهتر ادا کنیم. پس خوب است به جای نظم بگوییم «احترام به قانون و مقررات». از نظر ما، این برای دموکراسی ضروری است، اما در جامعه امریکایی ما کاملا قوام نیافته است، و این نکته ای است که گمان می کنیم هر کسی قبول دارد.
به نظر بتوانید نداشتن حس خاص نظم را که از همان آغاز حیات ما تأثیر می گذارد ببینید. با مراقبت از کودک شروع می شود و در مدرسه ادامه می یابد. در مدرسه های ابتدایی و در خانه های ما نظم کافی نیست. این وضع در دانشگاهایمان برقرار است. دانشجویان در دانشگاهها به این اندیشه تشویق می شوند، و می اندیشند که بهتر از استادانشان می دانند چه دوره هایی و چه کتابهایی برای آنها خوب است. ما همیشه از این بابت شکوه داشته ایم که نمی توانیم در درس کتابی را معرفی کنیم که برای موضوع درس، کتاب پایه و برای هر کسی که می خواهد موضوع را بشناسد اساسی باشد، زیرا دانشجویانی که هدف آنها بیشتر سرگرمی باشد تا آموزش، این نکته را گران خواهند یافت.
نبودن همین حس بنیادی نظم در مردم ما، خود را در پایان جنگ جهانی دوم در خدمات نظامی نشان داد. درست پس از پایان عملی جنگ، نظم شکسته شد. همه خواستند وظایفشان را رها کنند و به خانه برگردند. یک افسر نیروی دریایی در جریان جنگ اطمینان داد (گفت بین خودمان باشد، اما گمان می کنم بیشتر مردم حالا این را بدانند) که در دنیا ارتشی به غارتگری ارتش امریکا نیست. همچنین زنان خارجی، در کشورهایی که واحدهای بزرگی از ارتش امریکا هست، از سربازان هیچ ملتی به اندازه سربازان امریکایی نمی ترسند. چند سال پیش سه ناوی مست امریکایی را در کوبا به جرم اهانت لاقیدانه به یکی از قهرمانان ملی کوبا تقریبا تکه تکه کردند. جنایت، زنا و چپاول، ثمره وحشتناک درخت بی نظمی است که در سالهای کودکی کاشته شده است.

برداشت نادرست از فردگرایی؛ اساس بی نظمی موجود
چرا این طور است؟ البته این قضیه علتهای تاریخی دارد. می توانیم از مرزهای میان این حالات صحبت و بقیه را رها کنیم. اما به اصطلاح دلیل فلسفی نیز وجود دارد. همه اینها به این دلیل اتفاق می افتد که از همان آغاز زندگیمان، از دوره طفولیت، تا اندازه زیادی با فلسفه ای غلط، که هرگونه مراقبتی را به عنوان رفتار دموکراتیک مردود می داند، بار آمده ایم. در میان ما از آرمان دموکراتیک فردگرایی برداشت نادرستی حاکم است. همان طور که گفتیم، فردگرایی واقعی به این معنا نیست که هر کسی هر کاری دلش می خواهد بدون محدودیت انجام دهد. فردگرایی به معنای فردگرایی بی حساب و کتاب نیست. به این معنا نیست که هرکسی هر کاری می تواند بکند و به میل دل خودش عمل کند. این برداشت نادرست از فردگرایی همان است که به بی نظمی و بی قانونی می انجامد. فردگرایی واقعی به این معناست که حقوق هر فردی را باید محترم دانست، زیرا هر فردی موجودی است عقلانی و شایسته چنین احترامی. آرمان دموکراتیک این است. و در دموکراسی واقعی این آرمان به نظم حقیقی می انجامد، یعنی به نظم درونی، و بنابراین به احترامی عمیق به قانون و مقررات.

منـابـع

و. ت: استیس- گزیده ای از مقالات- ترجمه عبدالحسین آذرنگ- انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

باشگاه اندیشه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها